(آيه 31)- فرعون در اينجا سخت در بن بست واقع شد چرا كه موسى (ع) اشاره سر بسته‏اى به يك برنامه فوق‏العاده كرده و فكر حاضران را متوجه خود ساخته است، اگر فرعون بخواهد سخن او را ناديده بگيرد همه بر او اعتراض مى‏كنند، و مى‏گويند بايد بگذارى موسى (ع) كار مهمش را ارائه دهد، اگر توانايى داشته باشد كه معلوم مى‏شود، نمى‏توان با او طرف شد، و الا گزافه گوييش آشكار مى‏گردد، در هر حال نمى‏توان از اين سخن موسى (ع) به سادگى گذشت.

ناچار «گفت: اگر راست مى‏گويى آن را بياور»! (قالَ فَأْتِ بِهِ إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ).

(آيه 32)- «پس (در اين هنگام) موسى عصايى را كه به دست داشت افكند، و (به فرمان پروردگار) مار عظيم و آشكارى شد» (فَأَلْقى‏ عَصاهُ فَإِذا هِيَ ثُعْبانٌ مُبِينٌ).

(آيه 33)- «و سپس دست خود را (در گريبان فرو برد و) بيرون آورد، ناگهان در برابر بينندگان سفيد و روشن بود»! (وَ نَزَعَ يَدَهُ فَإِذا هِيَ بَيْضاءُ لِلنَّاظِرِينَ).

در حقيقت اين دو معجزه بزرگ، يكى مظهر بيم بود و ديگرى مظهر اميد اولى مناسب مقام انذار است، و دومى بشارت.

(آيه 34)- فرعون از مشاهده اين صحنه، سخت جا خورد و در وحشت عميقى فرو رفت اما براى حفظ قدرت شيطانى خويش كه با ظهور موسى (ع)، سخت به خطر افتاده بود و همچنين براى حفظ اعتقاد اطرافيان و روحيه دادن به آنها در صدد توجيه معجزات موسى بر آمد، نخست «به اطرافيان خود چنين گفت:

اين مرد، ساحر آگاه و ماهرى است»! (قالَ لِلْمَلَإِ حَوْلَهُ إِنَّ هذا لَساحِرٌ عَلِيمٌ).

جالب است، همان كسى را كه تا چند لحظه قبل مجنونش مى‏خواند، اكنون به عنوان عليم و دانشمند از او نام مى‏برد.

(آيه 35)- سپس براى اين كه جمعيت را بر ضد او بسيج كند چنين ادامه داد: «او مى‏خواهد شما را از سر زمينتان با سحرش بيرون كند»! (يُرِيدُ أَنْ يُخْرِجَكُمْ مِنْ أَرْضِكُمْ بِسِحْرِهِ).

«شما چه (مى‏انديشيد و چه) دستور مى‏دهيد»؟! (فَما ذا تَأْمُرُونَ).

اين همان فرعونى است كه قبلا تمام مصر را ملك مسلم خود مى‏دانست، اكنون آن را ملك مردم مى‏شمرد و به اطرافيان مى‏گويد: شما چه امر مى‏كنيد؟

مشورتى بسيار عاجزانه و از موضع ضعف!