(آيه 18)- در اينجا فرعون زبان به سخن گشود و با جملههايى حساب شده، و در عين حال شيطنتآميز براى نفى رسالت آنها كوشيد. نخست رو به موسى كرد و چنين «گفت: آيا ما تو را در كودكى در ميان (دامان مهر) خود پرورش نداديم»؟ (قالَ أَ لَمْ نُرَبِّكَ فِينا وَلِيداً).
تو را از آن امواج خروشان و خشمگين «نيل» كه وجودت را به نابودى تهديد مىكرد گرفتيم، دايهها برايت دعوت كرديم، و از قانون مجازات مرگ فرزندان بنى اسرائيل معافت نموديم، در محيطى امن و امان در ناز و نعمت پرورش يافتى! و بعد از آن نيز «سالهاى متمادى از عمرت در ميان ما بودى»! (وَ لَبِثْتَ فِينا مِنْ عُمُرِكَ سِنِينَ).
(آيه 19)- سپس به ايراد ديگرى نسبت به موسى پرداخته، مىگويد: «تو آن كار مهم (كشتن يكى از قبطيان و طرفداران ما را انجام دادى» (وَ فَعَلْتَ فَعْلَتَكَ الَّتِي فَعَلْتَ).
اشاره به اين كه تو چگونه مىتوانى پيامبر باشى كه داراى چنين سابقهاى هستى.
و از همه اينها گذشته «تو كفران نعمتهاى ما مىكنى» (وَ أَنْتَ مِنَ الْكافِرِينَ).
سالها بر سر سفره ما بودى، نمك خوردى و نمكدان را شكستى!، با چنين كفران نعمت چگونه مىتوانى پيامبر باشى؟
در حقيقت مىخواست با اين منطق و اين گونه پرونده سازى موسى را به پندار خود محكوم كند.
(آيه 20)- موسى بعد از شنيدن سخنان شيطنتآميز فرعون به پاسخ از هر سه ايراد پرداخت، ولى از نظر اهميت پاسخ ايراد دوم فرعون را مقدم شمرد و يا اصولا ايراد اول را در خور پاسخ نمىدانست، چرا كه پرورش دادن كسى هرگز دليل آن نمىشود كه اگر شخص پرورش دهنده گمراه بود او را به راه راست هدايت نكنند.
به هر حال چنين «گفت: من آن كار را انجام دادم در حالى كه از بىخبران بودم» (قالَ فَعَلْتُها إِذاً وَ أَنَا مِنَ الضَّالِّينَ).
موسى (ع) در اينجا يك نوع «توريه» به كار برده و سخنى گفت كه ظاهرش اين بوده كه من در آن زمان راه حق را پيدا نكرده بودم بعدا خداوند راه حق را به من نشان داد و مقام رسالت بخشيد، ولى در باطن مقصود ديگرى داشت و آن اين كه من نمىدانستم كه اين كار مايه اين همه درد سر مىشود و گر نه اصل كار حق بود و مطابق قانون عدالت!
(آيه 21)- سپس موسى اضافه مىكند: «من به دنبال اين حادثه هنگامى كه از شما ترسيدم فرار كردم، و خداوند به من علم و دانش بخشيد، و مرا از رسولان قرار داد» (فَفَرَرْتُ مِنْكُمْ لَمَّا خِفْتُكُمْ فَوَهَبَ لِي رَبِّي حُكْماً وَ جَعَلَنِي مِنَ الْمُرْسَلِينَ).





