(آيه 14)- از همه اينها گذشته «آنها بر من (به اعتقاد خودشان) گناهى دارند» (وَ لَهُمْ عَلَيَّ ذَنْبٌ). من يكى از اين فرعونيان ستمگر را به هنگامى كه با يك مرد بنى اسرائيلى مظلوم درگير بود با ضربه قاطع خود كشتهام.
از اين نظر «مىترسم (به عنوان قصاص) مرا به قتل برسانند» و اين رسالت عظيم به پايان نرسد (فَأَخافُ أَنْ يَقْتُلُونِ).
موسى ترسى براى شخص خود نداشت بلكه از اين بيم داشت كه قبل از رسيدن به مقصد از پاى در آيد، لذا از خداوند تقاضاى نيروى بيشتر براى اين مبارزه مىكند.
(آيه 15)- خداوند اين تقاضاى صادقانه موسى را اجابت كرد «فرمود: اين چنين نيست» (قالَ كَلَّا). كه بتوانند تو را به قتل برسانند و يا سينهات تنگى كند و زبانت گره داشته باشد و گويا نگردد.
دعاى تو را در مورد برادرت نيز اجابت كردم و به او هم مأموريت دادم «پس شما هر دو با آيات ما برويد» و فرعون و قوم گمراهش را به سوى من دعوت كنيد (فَاذْهَبا بِآياتِنا).
و فكر نكنيد من از شما دورم و جريان امر شما بر ما مخفى است، بلكه «ما با شما هستيم و به خوبى مطالب را مىشنويم» (إِنَّا مَعَكُمْ مُسْتَمِعُونَ).
هرگز شما را تنها نخواهم گذارد و در حوادث سخت ياريتان خواهم كرد با اطمينان خاطر پيش برويد و محكم در اين راه گام برداريد.
(آيه 16)- برخورد منطقى و قاطع با فرعون: در آيات گذشته نخستين مرحله مأموريت موسى (ع) يعنى دريافت وحى و رسالت و تقاضاى وسائل نيل به اين هدف بزرگ، پايان يافت.
از اينجا به بعد «مرحله دوم» يعنى رو برو شدن با فرعون و گفتگوى سرنوشت ساز كه در آن ميان انجام گرفت مطرح شده.
نخست به عنوان مقدمه مىفرمايد: «اكنون (كه همه چيز رو براه است) به سراغ فرعون برويد، و به او بگوييد: ما رسول پروردگار جهانيان هستيم»َأْتِيا فِرْعَوْنَ فَقُولا إِنَّا رَسُولُ رَبِّ الْعالَمِينَ).
(آيه 17)- و به دنبال بيان رسالت خود، آزادى بنى اسرائيل را مطالبه كنيد و بگوييد: «بنى اسرائيل را با ما بفرست» (أَنْ أَرْسِلْ مَعَنا بَنِي إِسْرائِيلَ).
بديهى است منظور اين بوده كه زنجير اسارت و بردگى از آنها بردارد تا آزاد شوند، و بتوانند با آنها بيايند، نه اين كه تقاضاى فرستادن آنها به وسيله فرعون شده باشد.