(آيه 49)- در اين هنگام فرعون از يك سو روحيه خود را پاك باخته بود، و از سوى ديگر تمام قدرت و موجوديت خويش را در خطر مىديد، و مخصوصا مىدانست ايمان آوردن ساحران چه تأثير عميقى در روحيه مردم خواهد گذارد و ممكن است گروه عظيمى به پيروى از ساحران به سجده بيفتند، به گمان خود دست به ابتكار تازهاى زد رو به ساحران كرد و «گفت: آيا به او ايمان آورديد پيش از آنكه من به شما اجازه دهم» (قالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ).
انتظارش اين بود كه قلب و عقل و فكر مردم نيز به اختيار و اجازه او باشد ولى فرعون به اين هم قناعت نكرد، و دو جمله ديگر گفت.
نخست ساحران را متهم ساخت كه اين يك تبانى و توطئه قبلى است كه ميان شما و موسى صورت گرفته، توطئهاى است بر ضد تمام مردم مصر! گفت: «او بزرگ و استاد شماست كه به شما سحر آموخته» و شما همگى سحر را از مكتب او فرا گرفتهايد! (إِنَّهُ لَكَبِيرُكُمُ الَّذِي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ).
سپس آنها را تهديد كرده، گفت: اما من به شما اجازه نخواهم داد كه در اين توطئه پيروز شويد، من اين توطئه را در نطفه خفه مىكنم! «به زودى خواهيد دانست (شما را چنان مجازاتى مىكنم كه درس عبرتى براى همگان گردد) دستها و پاهاى شما را بطور مخالف قطع مىكنم (دست راست و پاى چپ يا دست چپ و پاى راست) و همگى را بدون استثناء به دار مىآويزم»! (فَلَسَوْفَ تَعْلَمُونَ لَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلافٍ وَ لَأُصَلِّبَنَّكُمْ أَجْمَعِينَ).
(آيه 50)- اما فرعون در اينجا كور خوانده بود، زيرا ساحران يك لحظه پيش، و مؤمنان اين لحظه، آن چنان قلبشان به نور ايمان روشن شده بود كه اين تهديد فرعون را در حضور جمعيت به طرز بسيار قاطعى پاسخ گفتند و نقشه شيطانى او را نقش بر آب كردند.
«گفتند: هيچ مانعى ندارد (و هيچ گونه زيانى از اين كار به ما نخواهد رسيد هر كار مىخواهى بكن) ما به سوى پروردگارمان باز مىگريم» (قالُوا لا ضَيْرَ إِنَّا إِلى رَبِّنا مُنْقَلِبُونَ).