(آيه 33)- سرنوشت اين پيشوايان و آن پيروان: به دنبال بيان مخاصمه پيروان و پيشوايان گمراه در قيامت در كنار دوزخ كه در آيات گذشته آمد، در اين آيه سرنوشت هر دو گروه را يك جا بيان كرده، و عوامل بدبختى آنها را شرح مىدهد كه هم بيان درد است و هم ذكر درمان.
نخست مىفرمايد: «همه آنها [پيشوايان و پيروان گمراه] در آن روز در عذاب الهى مشتركند» (فَإِنَّهُمْ يَوْمَئِذٍ فِي الْعَذابِ مُشْتَرِكُونَ).
البته اشتراك آنها در اصل عذاب مانع تفاوتها و اختلاف دركات آنها در دوزخ و عذاب الهى نيست، چرا كه مسلما كسى كه مايه انحراف هزاران انسان شده است هرگز در مجازات، همسان يك فرد عادى گمراه نخواهد بود.
(آيه 34)- سپس براى تأكيد بيشتر مىافزايد: «ما اين گونه با مجرمان رفتار مىكنيم» (إِنَّا كَذلِكَ نَفْعَلُ بِالْمُجْرِمِينَ).
اين سنّت هميشگى ماست، سنتى كه از قانون عدالت نشأت گرفته است.
(آيه 35)- در اين آيه به بيان ريشه اصلى بدبختى آنها پرداخته، مىگويد:
«آنها چنان بودند كه وقتى كلمه توحيد و لا اله الا اللّه به آنان گفته مىشد استكبار مىكردند» (إِنَّهُمْ كانُوا إِذا قِيلَ لَهُمْ لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ يَسْتَكْبِرُونَ).
آرى! ريشه تمام انحرافات آنها تكبر و خود بر تر بينى، و زير بار حق نرفتن و بر سر سنتهاى غلط و تقاليد باطل اصرار و لجاجت ورزيدن، و به همه چيز غير از آن با ديده تحقير نگريستن بود.
(آيه 36)- ولى آنها براى اين گناه بزرگ خود عذرى بدتر از گناه مىآوردند «و پيوسته مىگفتند: آيا ما خدايان و بتهاى خود را به خاطر شاعر ديوانهاى رها كنيم»؟! (وَ يَقُولُونَ أَ إِنَّا لَتارِكُوا آلِهَتِنا لِشاعِرٍ مَجْنُونٍ).
شاعرش مىناميدند چون سخنانش آن چنان در دلها نفوذ داشت و عواطف انسانها را همراه خود مىبرد كه گوئى موزونترين اشعار را مىسرايد، در حالى كه گفتارش ابدا شعر نبود، و مجنونش مىخواندند به خاطر اين كه رنگ محيط به خود نمىگرفت، و در برابر عقائد خرافى انبوه متعصبان لجوج ايستاده بود، كارى كه از نظر تودههاى گمراه يك نوع انتحار و خودكشى جنون آميز است، در حالى كه بزرگترين افتخار پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله همين بود كه تسليم اين شرائط نشد!