«یاسر» خادم امام می*گوید: امام رضا (علیه*السلام) به ما فرموده بود اگر بالای سرتان ایستادم ( و شما را برای کاری طلبیدم) و شما به غذا خوردن مشغول بودید برنخیزید تا غذایتان تمام شود. بهمین جهت بسیار اتفاق می*افتاد که امام ما را صدا می*کرد، و در پاسخ او می*گفتند به غذا خوردن مشغولند، و آن گرامی می*فرمود بگذارید غذایشان تمام شود.
یکبار غریبی خدمت امام رسید و سلام کرد و گفت: من از دوستداران شما و پدران و اجدادتان هستم،*از حج بازگشته*ام و خرجی راه تمام کرده*ام، اگر مایلید مبلغی به من مرحمت کنید تا خود را بوطنم برسانم، و در آنجا از جانب شما معادل همان مبلغ را به مستمندان صدقه خواهم داد،* زیرا من در شهر خویش فقیر نیستم و اینک در سفر نیازمند مانده*ام.
امام برخاست و به اطاقی دیگر رفت، و دویست دینار آورد و از بالای در دست خویش را فراز آورد، و آن شخص را خواند و فرمود: این دویست دینار را بگیر و توشه*ی راه کن، و به آن تبرک بجوی، و لازم نیست که از جانب من معادل آن صدقه بدهی... .
آن شخص دینارها را گرفت و رفت، امام از آن اطاق به جای اول بازگشت، از ایشان پرسیدند چرا چنین کردید که شما را هنگام گرفتن دینارها نبیند؟
فرمود: تا شرمندگی نیاز و سوال را در او نبینم... .
امامان معصوم و گرامی ما در تربیت پیروان و راهنمایی ایشان تنها به گفتار اکتفا نمی*کردند،* و در مورد اعمال آنان توجه و مراقب ویژه*یی مبذول می*داشتند، و در مسیر زندگی اشتباهاتشان را گوشزد می*فرمودند تا هم آنان از بیراهه به راه آیند، و هم دیگران و آیندگان بیاموزند.
«سلیمان جعفری» از یاران امام رضا (علیه*السلام) می*گوید: برای برخی کارها خدمت امام بودم، چون کارم انجام شد خواستم مرخص شوم، امام فرمود: امشب نزد ما بمان.