«مخزومی» می*گوید: امام موسی بن جعفر (علیهماالسلام) ما را احضار فرمود و گفت: - آیا می*دانید چرا شما را طلبیدم؟
- نه!*
- خواستم تا گواه باشید که این پسرم ـ اشاره به امام رضا (علیه*السلام) ـ وصی و جانشین من است ...
«یزید بن سلیط» می*گوید: برای انجام عمره به مکه می*رفتیم، در راه با امام کاظم روبرو شدیم، و به آن حضرت عرض کردم: این محل را می*شناسید؟*
فرمود: آری. تو نیز می*شناسی؟*
عرض کردم: آری من و پدرم در همین جا شما و پدرتان امام صادق (علیه*السلام) را ملاقات کردیم و سایر برادرانتان نیز همراه شما بودند، پدرم به امام صادق عرض کرد: پدر و مادرم فدایتان، شما همگی امامان پاک ما هستید و هیچ کس از مرگ دور نمی*ماند، به من چیزی بفرما تا برای دیگران بازگویم که گمراه نشوند.
امام صادق (علیه*السلام) به او فرمود: ای ابو عماره! اینان فرزندان منند و بزرگشان این است ـ و به سوی شما اشاره کرد ـ در او حکم و فهم و سخاوت است، و به آنچه مردم نیازمندند علم و آگاهی دارد، و نیز به همه*ی امور دینی و دنیوی که مردم در آن اختلاف کنند داناست؛ اخلاقی نیکو دارد و او دری از درهای خداست... .
آنگاه به امام کاظم (علیه*السلام) عرض کردم: پدر و مادرم فدایتان، شما نیز مانند پدرتان مرا آگاه سازید ( و امام بعد از خود را معرفی کنید).