و شیخ نظامى گفته است :
حدیث کودکى و خودپرستى***رها کن کان خمارى بود و مستى
چو عمر از سى گذشت و یا که از بیست***نمى شاید دگر چون غافلان زیست
نشاط عمر باشد تا چهل سال***چهل رفته فرو ریزد پر و بال
پس از پَنجَه نباشد تندرستى*** بصر کندى پذیرد پاى سستى
چو شصت آمد نشست آمد پدیدار*** چو هفتاد آمد افتاد آلت از کار
به هشتاد و نود چون در رسیدى***بسا سختى که از گیتى کشیدى
از آنجا گر به صد منزل رسانى***بود مرگى به صورت زندگانى
سگ صیاد کاهوگیر گردد***بگیرد آهویش چون پیر گردد
چو در موى سیاه آمد سفیدى***پدید آمد نشان ناامیدى
ز پنبه شد بنا گوشت کفن پوش***هنوز این پنبه بیرون نارى از گوش(3)