آشکارتر از همه آنکه مأمون خود گاهی نزد برخی نزدیکان و وابستگانش به هدفهای واقعی خود در مورد امام (علیه*السلام) اعتراف و صریحاً*از نیات پلید خود پرده برداشته است: مأمون در پاسخ «حمید بن مهران» یکی از دربایانش ـ و گروهی از عباسیان که او را به جهت سپردن ولایتعهدی به امام رضا سرزنش می*کردند می*گوید:
«... این مرد از ما پنهان و دور بود، و برای خود دعوت می*کرد، ما خواستیم او را ولیعهد خویش قرار دهیم تا دعوتش برای ما باشد، و به سلطنت و خلافت ما اعتراف نماید، و شیفتگان او دریابند که آنچه او ادعا می*کرد در او نیست، و این امر ـ خلافت ـ مخصوص ماست نه او.
و ما بیمناک بودیم اگر او را به حال خود باقی گذاریم، آشوبی برای ما بر پا سازد که نتوانیم جلوی آنرا بگیریم، و وضعی پیش آورد که طاقت مقابله*ی آنرا نداشته باشیم...»؛
بنابراین مأمون در تفویض خلافت یا ولایتعهدی به امام، حسن نیت نداشت، و در این بازی سیاسی بدنبال هدفهای دیگری بود؛ او می*خواست از یکسو امام را به رنگ خود درآورد و قدس و تقوای امام را ناچیز و آلوده سازد، و از سوی دیگر امام هر یک از دو پیشنهاد خلافت و ولایتعهدی را بصورتیکه مأمون خواسته بود می*پذیرفت به سود مأمون تمام می*شد؛ زیرا اگر امام خلافت را می*پذیرفت مأمون شرط می*کرد خودش ولیعهد باشد و بدینوسیله مشروعیت حکومت خود را تأمین و سپس پنهانی و با دسیسه امام را از میان برمی*داشت و اگر امام ولایتعهدی را می*پذیرفت باز حکومت مأمون پابرجا و امضا شده بود... .
امام در واقع راه سومی انتخاب کرد، و با آنکه به اجبار ولایتعهدی را پذیرفت، با روش خاص خود بگونه**ای عمل نمود که مأمون به هدفهای خویش از نزدیک شدن به امام و کسب مشروعیت نرسد، و طاغوتی بودن حکومتش بر جامعه برملا باشد... .