آغاز جزء شانزدهم قرآن مجيد
ادامه سوره كهف
(آيه 75)- باز آن عالم بزرگوار با همان خونسردى مخصوص به خود جمله سابق را تكرار كرد «گفت: آيا به تو نگفتم تو هرگز توانايى ندارى با من صبر كنى» (قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَكَ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْراً).
(آيه 76)- موسى (ع) به ياد پيمان خود افتاد، توجهى توأم با شرمسارى، چرا كه دو بار پيمان خود را- هر چند از روى فراموشى- شكسته بود، و كمكم احساس مىكرد كه گفته استاد ممكن است راست باشد و كارهاى او براى موسى در آغاز غير قابل تحمل است، لذا بار ديگر زبان به عذر خواهى گشود و چنين «گفت:
(اين بار نيز از من صرف نظر كن، و فراموشى مرا ناديده بگير، اما) اگر بعد از اين از تو تقاضاى توضيحى در كارهايت كردم (و بر تو ايراد گرفتم) ديگر با من مصاحبت نكن چرا كه تو از ناحيه من ديگر معذور خواهى بود» (قالَ إِنْ سَأَلْتُكَ عَنْ شَيْءٍ بَعْدَها فَلا تُصاحِبْنِي قَدْ بَلَغْتَ مِنْ لَدُنِّي عُذْراً).
اين جمله حكايت از نهايت انصاف و درونگرى موسى مىكند، و نشان مىدهد كه او در برابر يك واقعيت، هر چند تلخ، تسليم بود.
(آيه 77)- بعد از اين گفتگو و تعهد مجدد «موسى با استاد به راه افتاد، تا به قريهاى رسيدند و از اهالى آن قريه غذا خواستند، ولى آنها از ميهمان كردن اين دو مسافر خوددارى كردند» (فَانْطَلَقا حَتَّى إِذا أَتَيا أَهْلَ قَرْيَةٍ اسْتَطْعَما أَهْلَها فَأَبَوْا أَنْ يُضَيِّفُوهُما).
منظور از «قريه» در اينجا شهر «ناصره» يا بندر «ايله» است.
و در هر صورت از آنچه بر سر موسى و استادش در اين قريه آمد مىفهميم كه اهالى آن خسيس و دون همت بودهاند، لذا در روايتى از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مىخوانيم كه در باره آنها فرمود: «آنها مردم لئيم و پستى بودند».
سپس قرآن اضافه مىكند: «با اين حال آنها در آن آبادى ديوارى يافتند كه مىخواست فرود آيد، آن مرد عالم دست به كار شد تا آن را بر پا دارد» و مانع ويرانيش شود (فَوَجَدا فِيها جِداراً يُرِيدُ أَنْ يَنْقَضَّ فَأَقامَهُ).
موسى- كه مشاهده كرد خضر در برابر اين بىحرمتى به تعمير ديوارى كه در حال سقوط است پرداخته مثل اين كه مىخواهد مزد كار بد آنها را به آنها بدهد، و فكر مىكرد حد اقل خوب بود استاد اين كار را در برابر اجرتى انجام مىداد تا وسيله غذايى فراهم گردد- تعهد خود را بار ديگر بكلى فراموش كرد، و زبان به اعتراض گشود اما اعتراضى ملايمتر و خفيفتر از گذشته، و «گفت: مىخواستى در مقابل اين كار اجرتى بگيرى»! (قالَ لَوْ شِئْتَ لَاتَّخَذْتَ عَلَيْهِ أَجْراً).
در واقع موسى فكر مىكرد اين عمل دور از عدالت است كه انسان در برابر مردمى كه اين قدر فرومايه باشند اين چنين فدا كارى كند.