سوره كهف [18] - صفحه 4
صفحه 4 از 5 نخستنخست ... 2345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 40 , از مجموع 46

موضوع: سوره كهف [18]

  1. #31
    بنیانگذار کانون تفسیر قرآن امیرحسین آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2010
    نوشته ها
    8,629
    می پسندم
    3,005
    مورد پسند : 3,788 بار در 2,619 پست
    نوشته های وبلاگ
    20
    میزان امتیاز
    276

    RE: سوره كهف [18]

    آغاز جزء شانزدهم قرآن مجيد

    ادامه سوره كهف‏


    (آيه 75)- باز آن عالم بزرگوار با همان خونسردى مخصوص به خود جمله سابق را تكرار كرد «گفت: آيا به تو نگفتم تو هرگز توانايى ندارى با من صبر كنى» (قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَكَ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْراً).

    (آيه 76)- موسى (ع) به ياد پيمان خود افتاد، توجهى توأم با شرمسارى، چرا كه دو بار پيمان خود را- هر چند از روى فراموشى- شكسته بود، و كم‏كم احساس مى‏كرد كه گفته استاد ممكن است راست باشد و كارهاى او براى موسى در آغاز غير قابل تحمل است، لذا بار ديگر زبان به عذر خواهى گشود و چنين «گفت:

    (اين بار نيز از من صرف نظر كن، و فراموشى مرا ناديده بگير، اما) اگر بعد از اين از تو تقاضاى توضيحى در كارهايت كردم (و بر تو ايراد گرفتم) ديگر با من مصاحبت نكن چرا كه تو از ناحيه من ديگر معذور خواهى بود» (قالَ إِنْ سَأَلْتُكَ عَنْ شَيْ‏ءٍ بَعْدَها فَلا تُصاحِبْنِي قَدْ بَلَغْتَ مِنْ لَدُنِّي عُذْراً).

    اين جمله حكايت از نهايت انصاف و درونگرى موسى مى‏كند، و نشان مى‏دهد كه او در برابر يك واقعيت، هر چند تلخ، تسليم بود.

    (آيه 77)- بعد از اين گفتگو و تعهد مجدد «موسى با استاد به راه افتاد، تا به قريه‏اى رسيدند و از اهالى آن قريه غذا خواستند، ولى آنها از ميهمان كردن اين دو مسافر خوددارى كردند» (فَانْطَلَقا حَتَّى إِذا أَتَيا أَهْلَ قَرْيَةٍ اسْتَطْعَما أَهْلَها فَأَبَوْا أَنْ يُضَيِّفُوهُما).

    منظور از «قريه» در اينجا شهر «ناصره» يا بندر «ايله» است.

    و در هر صورت از آنچه بر سر موسى و استادش در اين قريه آمد مى‏فهميم كه اهالى آن خسيس و دون همت بوده‏اند، لذا در روايتى از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مى‏خوانيم كه در باره آنها فرمود: «آنها مردم لئيم و پستى بودند».

    سپس قرآن اضافه مى‏كند: «با اين حال آنها در آن آبادى ديوارى يافتند كه مى‏خواست فرود آيد، آن مرد عالم دست به كار شد تا آن را بر پا دارد» و مانع ويرانيش شود (فَوَجَدا فِيها جِداراً يُرِيدُ أَنْ يَنْقَضَّ فَأَقامَهُ).

    موسى- كه مشاهده كرد خضر در برابر اين بى‏حرمتى به تعمير ديوارى كه در حال سقوط است پرداخته مثل اين كه مى‏خواهد مزد كار بد آنها را به آنها بدهد، و فكر مى‏كرد حد اقل خوب بود استاد اين كار را در برابر اجرتى انجام مى‏داد تا وسيله غذايى فراهم گردد- تعهد خود را بار ديگر بكلى فراموش كرد، و زبان به اعتراض گشود اما اعتراضى ملايمتر و خفيفتر از گذشته، و «گفت: مى‏خواستى در مقابل اين كار اجرتى بگيرى»! (قالَ لَوْ شِئْتَ لَاتَّخَذْتَ عَلَيْهِ أَجْراً).

    در واقع موسى فكر مى‏كرد اين عمل دور از عدالت است كه انسان در برابر مردمى كه اين قدر فرومايه باشند اين چنين فدا كارى كند.

  2. کاربر مقابل پست امیرحسین عزیز را پسندیده است:

    Soham 313 (08-05-2013)

  3. #32
    بنیانگذار کانون تفسیر قرآن امیرحسین آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2010
    نوشته ها
    8,629
    می پسندم
    3,005
    مورد پسند : 3,788 بار در 2,619 پست
    نوشته های وبلاگ
    20
    میزان امتیاز
    276

    RE: سوره كهف [18]

    (آيه 78)- اينجا بود كه مرد عالم، آخرين سخن را به موسى گفت، زيرا از مجموع حوادث گذشته يقين كرد كه موسى، تاب تحمل در برابر اعمال او را ندارد «فرمود: اينك وقت جدايى من و توست! اما به زودى سرّ آنچه را كه نتوانستى بر آن صبر كنى براى تو باز گو مى‏كنم» (قالَ هذا فِراقُ بَيْنِي وَ بَيْنِكَ سَأُنَبِّئُكَ بِتَأْوِيلِ ما لَمْ تَسْتَطِعْ عَلَيْهِ صَبْراً).

    خبر فراق همچون پتكى بود كه بر قلب موسى وارد شد، فراق از استادى كه سينه‏اش مخزن اسرار بود. آرى! جدا شدن از چنين رهبرى سخت دردناك است، اما واقعيت تلخى بود كه به هر حال موسى بايد آن را پذيرا شود.

    (آيه 79)- اسرار درونى اين حوادث! بعد از آن كه فراق و جدايى موسى و خضر مسلّم شد، لازم بود اين استاد الهى اسرار كارهاى خود را كه موسى تاب تحمل آن را نداشت بازگو كند، و در واقع بهره موسى از مصاحبت او فهم راز اين سه حادثه عجيب بود كه مى‏توانست كليدى باشد براى مسائل بسيار، و پاسخى براى پرسشهاى گوناگون.

    نخست از داستان كشتى شروع كرد و گفت: «اما كشتى به گروهى مستمند تعلق داشت كه با آن در دريا كار مى‏كردند، من خواستم آن را معيوب كنم زيرا (مى‏دانستم) در پشت سر آنها پادشاهى ستمگر است كه هر كشتى سالمى را از روى غصب مى‏گيرد» (أَمَّا السَّفِينَةُ فَكانَتْ لِمَساكِينَ يَعْمَلُونَ فِي الْبَحْرِ فَأَرَدْتُ أَنْ أَعِيبَها وَ كانَ وَراءَهُمْ مَلِكٌ يَأْخُذُ كُلَّ سَفِينَةٍ غَصْباً).

    و به اين ترتيب در پشت چهره ظاهرى زننده سوراخ كردن كشتى، هدف مهمى كه همان نجات آن از چنگال يك پادشاه غاصب بوده است، وجود داشته، چرا كه او هرگز كشتيهاى آسيب ديده را مناسب كار خود نمى‏ديد و از آن چشم مى‏پوشيد، خلاصه اين كار در مسير حفظ گروهى مستمند بود و بايد انجام مى‏شد.

    (آيه 80)- سپس به بيان راز حادثه دوم يعنى قتل نوجوان پرداخته چنين مى‏گويد: «و اما آن نوجوان پدر و مادرش با ايمان بودند، و بيم داشتيم كه آنان را به طغيان و كفر وا دارد» (وَ أَمَّا الْغُلامُ فَكانَ أَبَواهُ مُؤْمِنَيْنِ فَخَشِينا أَنْ يُرْهِقَهُما طُغْياناً وَ كُفْراً).

    به هر حال آن مرد عالم، اقدام به كشتن اين نوجوان كرد و حادثه ناگوارى را كه در آينده براى يك پدر و مادر با ايمان در فرض حيات او رخ مى‏داد دليل آن گرفت.

    (آيه 81)- و بعد اضافه كرد: «ما چنين كرديم كه پروردگارشان فرزندى پاكتر و پر محبت‏تر به جاى او به آنها عطا فرمايد» (فَأَرَدْنا أَنْ يُبْدِلَهُما رَبُّهُما خَيْراً مِنْهُ زَكاةً وَ أَقْرَبَ رُحْماً).

  4. کاربر مقابل پست امیرحسین عزیز را پسندیده است:

    Soham 313 (08-05-2013)

  5. #33
    بنیانگذار کانون تفسیر قرآن امیرحسین آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2010
    نوشته ها
    8,629
    می پسندم
    3,005
    مورد پسند : 3,788 بار در 2,619 پست
    نوشته های وبلاگ
    20
    میزان امتیاز
    276

    RE: سوره كهف [18]

    (آيه 82)- در اين آيه مرد عالم پرده از روى راز سومين كار خود يعنى تعمير ديوار بر مى‏دارد و چنين مى‏گويد: «اما ديوار متعلق به دو نوجوان يتيم در شهر بود، و زير آن گنجى متعلق به آنها وجود داشت و پدر آنها مرد صالحى بود» (وَ أَمَّا الْجِدارُ فَكانَ لِغُلامَيْنِ يَتِيمَيْنِ فِي الْمَدِينَةِ وَ كانَ تَحْتَهُ كَنْزٌ لَهُما وَ كانَ أَبُوهُما صالِحاً).

    «پس پروردگار تو مى‏خواست آنها به سر حد بلوغ برسند، و گنجشان را استخراج كنند» (فَأَرادَ رَبُّكَ أَنْ يَبْلُغا أَشُدَّهُما وَ يَسْتَخْرِجا كَنزَهُما).

    «اين رحمتى بود از ناحيه پروردگار تو» (رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ).

    و من مأمور بودم به خاطر نيكو كارى پدر و مادر اين دو يتيم آن ديوار را بسازم، مبادا سقوط كند و گنج ظاهر شود و به خطر بيفتد.

    در پايان براى رفع هر گونه شك و شبهه از موسى، و براى اين كه به يقين بداند همه اين كارها بر طبق نقشه و مأموريت خاصى بوده است اضافه كرد: «و من اين كار را به دستور خودم انجام ندادم» بلكه فرمان خدا و دستور پروردگار بود (وَ ما فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِي).

    آرى! «اين بود سرّ كارهايى كه توانايى شكيبايى در برابر آنها را نداشتى» (ذلِكَ تَأْوِيلُ ما لَمْ تَسْطِعْ عَلَيْهِ صَبْراً).

    درسهاى داستان خضر و موسى‏

    الف) پيدا كردن رهبر دانشمند و استفاده از پرتو علم او به قدرى اهميت دارد كه حتى پيامبر اولوا العزمى همچون موسى اين همه راه به دنبال او مى‏رود و اين سر مشقى است براى همه انسانها در هر حد و پايه‏اى از علم و در هر شرائط و سن و سال.

    ب) جوهره علم الهى از عبوديت و بندگى خدا سر چشمه مى‏گيرد.

    ج) همواره علم را براى عمل بايد آموخت چنانكه موسى به دوست عالمش مى‏گويد: «... مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً» (دانشى به من بياموز كه راهگشاى من به سوى هدف و مقصد باشد) يعنى من دانش را تنها براى خودش نمى‏خواهم بلكه براى رسيدن به هدف مى‏طلبم.

    د) در كارها نبايد عجله كرد چرا كه بسيارى از امور نياز به فرصت مناسب دارد.

  6. کاربر مقابل پست امیرحسین عزیز را پسندیده است:

    Soham 313 (08-06-2013)

  7. #34
    بنیانگذار کانون تفسیر قرآن امیرحسین آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2010
    نوشته ها
    8,629
    می پسندم
    3,005
    مورد پسند : 3,788 بار در 2,619 پست
    نوشته های وبلاگ
    20
    میزان امتیاز
    276

    RE: سوره كهف [18]

    ه) چهره ظاهر و چهره باطن اشيا و حوادث، مسأله مهم ديگرى است كه اين داستان به ما مى‏آموزد، ما نبايد در مورد رويدادهاى ناخوشايند كه در زندگيمان پيدا مى‏شود عجولانه قضاوت كنيم، چه بسيارند حوادثى كه ما آن را ناخوش داريم اما بعدا معلوم مى‏شود كه از الطاف خفيه الهى بوده است.

    اين همان است كه قرآن در آيه 122 سوره بقره به آن اشاره كرده است.

    و) اعتراف به واقعيتها و موضعگيرى هماهنگ با آنها- هنگامى كه موسى سه بار بطور ناخواسته گرفتار پيمان شكنى در برابر دوست عالمش شد در برابر اين واقعيت تلخ، لجاجت به خرج نداد، و منصفانه حق را به آن مرد عالم داد، صميمانه از او جدا شد و برنامه كار خويش را پيش گرفت.

    انسان نبايد تا آخر عمر مشغول آزمايش خويش باشد و زندگى را به آزمايشگاهى براى آينده‏اى كه هرگز نمى‏آيد تبديل كند، هنگامى كه چند بار مطلبى را آزمود بايد به نتيجه آن گردن نهد.

    ز) آثار ايمان پدران براى فرزندان: خضر به خاطر يك پدر صالح و درستكار، حمايت از فرزندانش را در آن قسمتى كه مى‏توانست بر عهده گرفت، يعنى فرزند در پرتو ايمان و امانت پدر مى‏تواند سعادتمند شود و نتيجه نيك آن عائد فرزند او هم بشود.

    ح) كوتاهى عمر به خاطر آزار پدر و مادر: جايى كه فرزندى به خاطر آن كه در آينده پدر و مادر خويش را آزار مى‏دهد و در برابر آنها طغيان و كفران مى‏كند و يا آنها را از راه الهى به در مى‏برد مستحق مرگ باشد چگونه است حال فرزندى كه هم اكنون مشغول به اين گناه است، آنها در پيشگاه خدا چه وضعى دارند.

    ط) مردم دشمن آنند كه نمى‏دانند! بسيار مى‏شود كه كسى در باره ما نيكى مى‏كند اما چون از باطن كار خبر نداريم آن را دشمنى مى‏پنداريم، و آشفته مى‏شويم، مخصوصا در برابر آنچه نمى‏دانيم كم صبر و بى‏حوصله هستيم. اما داستان فوق به ما مى‏گويد نبايد در قضاوت شتاب كرد، بايد ابعاد مختلف هر موضوعى را بررسى نمود.

    ى) ادب شاگرد و استاد: در گفتگوهايى كه ميان موسى و آن مرد عالم الهى رد و بدل شد نكته‏هاى جالبى پيرامون ادب شاگرد و استاد به چشم مى‏خورد، از جمله:

    1- موسى خود را به عنوان تابع خضر معرفى مى‏كند «أَتَّبِعُكَ».

    2- در مقام تواضع، علم استاد را بسيار معرفى مى‏كند و خود را طالب فرا گرفتن گوشه‏اى از علم او «مِمَّا عُلِّمْتَ»- دقت كنيد.

  8. کاربر مقابل پست امیرحسین عزیز را پسندیده است:

    Soham 313 (08-06-2013)

  9. #35
    بنیانگذار کانون تفسیر قرآن امیرحسین آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2010
    نوشته ها
    8,629
    می پسندم
    3,005
    مورد پسند : 3,788 بار در 2,619 پست
    نوشته های وبلاگ
    20
    میزان امتیاز
    276

    RE: سوره كهف [18]

    (آيه 83)- سر گذشت عجيب ذو القرنين! در آغاز بحث در باره اصحاب كهف گفتيم كه گروهى از قريش به اين فكر افتادند كه پيامبر اسلام را به اصطلاح آزمايش كنند، پس از مشاوره با يهود مدينه سه مسأله طرح كردند.

    اكنون نوبت داستان ذو القرنين است:

    داستان ذو القرنين در باره كسى است كه افكار فلاسفه و محققان را از دير زمان تاكنون به خود مشغول داشته، و براى شناخت او تلاش فراوان كرده‏اند.

    ما نخست به تفسير آيات مربوط به ذو القرنين مى‏پردازيم، سپس براى شناخت شخص او وارد بحث مى‏شويم.

    نخست مى‏گويد: «از تو در باره ذو القرنين سؤال مى‏كنند» (وَ يَسْئَلُونَكَ عَنْ ذِي الْقَرْنَيْنِ).

    «بگو: به زودى گوشه‏اى از سر گذشت او را براى شما باز گو مى‏كنم» (قُلْ سَأَتْلُوا عَلَيْكُمْ مِنْهُ ذِكْراً).

    آغاز اين آيه نشان مى‏دهد كه داستان ذو القرنين در ميان مردم قبلا مطرح بوده منتها اختلافات يا ابهاماتى آن را فرا گرفته بود، به همين دليل از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله توضيحات لازم را در اين زمينه خواستند.

    (آيه 84)- سپس اضافه مى‏كند: «ما در روى زمين او را تمكين داديم» (إِنَّا مَكَّنَّا لَهُ فِي الْأَرْضِ). و قدرت و ثبات و نيرو و حكومت بخشيديم.

    «و اسباب هر چيز را در اختيارش نهاديم» (وَ آتَيْناهُ مِنْ كُلِّ شَيْ‏ءٍ سَبَباً).

    عقل و درايت كافى، مديريت صحيح، قدرت و قوت، لشكر و نيروى انسانى و امكانات مادى خلاصه آنچه از وسائل معنوى و مادى براى پيشرفت و رسيدن به هدفها لازم بود در اختيار او نهاديم.

    (آيه 85)- «او هم از اين وسائل استفاده كرد» (فَأَتْبَعَ سَبَباً).

    (آيه 86)- «تا به غروبگاه آفتاب رسيد» (حَتَّى إِذا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ).

    «در آنجا احساس كرد كه خورشيد در چشمه يا درياى تيره و گل آلودى فرو مى‏رود» (وَجَدَها تَغْرُبُ فِي عَيْنٍ حَمِئَةٍ). «و در آنجا گروهى از انسانها را يافت» (وَ وَجَدَ عِنْدَها قَوْماً). كه مجموعه‏اى از انسانهاى نيك و بد بودند.

    «به ذو القرنين گفتيم: آيا مى‏خواهى آنها را مجازات كنى و يا طريقه نيكويى را در ميان آنها انتخاب نمايى» (قُلْنا يا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِمَّا أَنْ تُعَذِّبَ وَ إِمَّا أَنْ تَتَّخِذَ فِيهِمْ حُسْناً).

  10. کاربر مقابل پست امیرحسین عزیز را پسندیده است:

    Soham 313 (08-06-2013)

  11. #36
    بنیانگذار کانون تفسیر قرآن امیرحسین آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2010
    نوشته ها
    8,629
    می پسندم
    3,005
    مورد پسند : 3,788 بار در 2,619 پست
    نوشته های وبلاگ
    20
    میزان امتیاز
    276

    RE: سوره كهف [18]

    (آيه 87)- ذو القرنين «گفت: اما كسانى كه ستم كرده‏اند به زودى آنها را مجازات خواهيم كرد» (قالَ أَمَّا مَنْ ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ).

    «سپس به سوى پروردگارش باز مى‏گردد و خداوند او را عذاب شديدى خواهد نمود» (ثُمَّ يُرَدُّ إِلى‏ رَبِّهِ فَيُعَذِّبُهُ عَذاباً نُكْراً).

    اين ظالمان و ستمگران هم مجازات اين دنيا را مى‏چشند و هم عذاب آخرت را.

    (آيه 88)- «و اما كسى كه ايمان آورد، و عمل صالح انجام دهد، پاداشى نيكوتر خواهد داشت» (وَ أَمَّا مَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُ جَزاءً الْحُسْنى‏).

    «و ما دستور آسانى به او خواهيم داد» (وَ سَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنا يُسْراً).

    هم با گفتار نيك با او بر خورد خواهيم كرد، و هم تكاليف سخت و سنگين بر دوش او نخواهيم گذارد، و خراج و ماليات سنگين نيز از او نخواهيم گرفت.

    (آيه 89)- «ذو القرنين» سفر خود را به غرب پايان داد سپس عزم شرق كرد آن گونه كه قرآن مى‏گويد: «سپس از اسباب و وسائلى كه در اختيار داشت مجددا بهره گرفت» (ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً).

    (آيه 90)- «و همچنان به راه خود ادامه داد تا به خاستگاه خورشيد رسيد» (حَتَّى إِذا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ).

    «در آنجا مشاهده كرد كه خورشيد بر جمعيتى طلوع مى‏كند كه جز آفتاب براى آنها پوششى قرار نداده بوديم» (وَجَدَها تَطْلُعُ عَلى‏ قَوْمٍ لَمْ نَجْعَلْ لَهُمْ مِنْ دُونِها سِتْراً).

    اين جمعيت در مرحله‏اى بسيار پايين از زندگى انسانى بودند، تا آنجا كه برهنه زندگى مى‏كردند، و يا پوشش بسيار كمى كه بدن آنها را از آفتاب نمى‏پوشانيد، داشتند.

  12. کاربر مقابل پست امیرحسین عزیز را پسندیده است:

    Soham 313 (08-06-2013)

  13. #37
    بنیانگذار کانون تفسیر قرآن امیرحسین آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2010
    نوشته ها
    8,629
    می پسندم
    3,005
    مورد پسند : 3,788 بار در 2,619 پست
    نوشته های وبلاگ
    20
    میزان امتیاز
    276

    RE: سوره كهف [18]

    (آيه 91)- آرى! «اين چنين بود كار ذو القرنين، و ما به خوبى مى‏دانيم او چه امكاناتى براى (پيشبرد اهداف خود) در اختيار داشت» (كَذلِكَ وَ قَدْ أَحَطْنا بِما لَدَيْهِ خُبْراً).

    (آيه 92)- سدّ ذو القرنين چگونه ساخته شد؟ در اينجا به يكى ديگر از سفرهاى ذو القرنين اشاره كرده، مى‏گويد: «بعد از اين ماجرا باز از اسباب مهمى كه در اختيار داشت بهره گرفت» (ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً).

    (آيه 93)- «همچنان راه خود را ادامه داد تا به ميان دو كوه رسيد، و در آنجا گروهى غير از آن دو گروه سابق يافت كه هيچ سخنى را نمى‏فهميدند» (حَتَّى إِذا بَلَغَ بَيْنَ السَّدَّيْنِ وَجَدَ مِنْ دُونِهِما قَوْماً لا يَكادُونَ يَفْقَهُونَ قَوْلًا).

    اشاره به اين كه او به يك منطقه كوهستانى رسيد و در آنجا جمعيتى مشاهده كرد كه از نظر تمدن در سطح بسيار پائينى بودند، چرا كه يكى از روشنترين نشانه‏هاى تمدن انسانى، همان سخن گفتن اوست.

    (آيه 94)- در اين هنگام آن جمعيت كه از ناحيه دشمنان خونخوار و سر سختى به نام يأجوج و مأجوج در عذاب بودند، مقدم ذو القرنين را كه داراى قدرت و امكانات عظيمى بود، غنيمت شمردند، دست به دامن او زدند و «گفتند:

    اى ذو القرنين! يأجوج و مأجوج در اين سر زمين فساد مى‏كنند، آيا ممكن است ما هزينه‏اى در اختيار تو بگذاريم كه ميان ما و آنها سدّى ايجاد كنى» (قالُوا يا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِنَّ يَأْجُوجَ وَ مَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَكَ خَرْجاً عَلى‏ أَنْ تَجْعَلَ بَيْنَنا وَ بَيْنَهُمْ سَدًّا).

    اين گفتار آنها، با اين كه حد اقل زبان ذو القرنين را نمى‏فهميدند ممكن است از طريق علامت و اشاره بوده باشد.

    (آيه 95)- اما ذو القرنين در پاسخ آنها «گفت: آنچه پروردگارم در اختيار من گذارده (از آنچه شما پيشنهاد مى‏كنيد) بهتر است» و نيازى به كمك مالى شما ندارم» (قالَ ما مَكَّنِّي فِيهِ رَبِّي خَيْرٌ).

    «مرا با نيرويى يارى كنيد، تا ميان شما و آنها (قوم مفسد)، سد نيرومندى ايجاد كنم» (فَأَعِينُونِي بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ رَدْماً).

  14. کاربر مقابل پست امیرحسین عزیز را پسندیده است:

    Soham 313 (08-06-2013)

  15. #38
    بنیانگذار کانون تفسیر قرآن امیرحسین آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2010
    نوشته ها
    8,629
    می پسندم
    3,005
    مورد پسند : 3,788 بار در 2,619 پست
    نوشته های وبلاگ
    20
    میزان امتیاز
    276

    RE: سوره كهف [18]

    (آيه 96)- سپس چنين دستور داد: «قطعات بزرگ آهن براى من بياوريد» (آتُونِي زُبَرَ الْحَدِيدِ).

    هنگامى كه قطعات آهن آماده شد، دستور چيدن آنها را بر روى يكديگر صادر كرد «تا كاملا ميان دو كوه را پوشاند» (حَتَّى إِذا ساوى‏ بَيْنَ الصَّدَفَيْنِ).

    سومين دستور ذو القرنين اين بود كه به آنها «گفت: (مواد آتشزا هيزم و مانند آن بياوريد و آن را در دو طرف اين سدّ قرار دهيد، و با وسائلى كه در اختيار داريد) در آن آتش بدميد تا قطعات آهن را، سرخ و گداخته كرد» (قالَ انْفُخُوا حَتَّى إِذا جَعَلَهُ ناراً).

    در حقيقت او مى‏خواست، از اين طريق قطعات آهن را به يكديگر پيوند دهد و سدّ يكپارچه‏اى بسازد، و با اين طرح عجيب، همان كارى را كه امروز به وسيله جوشكارى انجام مى‏دهند انجام داد.

    سر انجام آخرين دستور را چنين صادر كرد: «گفت: مس ذوب شده براى من بياوريد تا بر روى اين سدّ بريزم» (قالَ آتُونِي أُفْرِغْ عَلَيْهِ قِطْراً).

    و به اين ترتيب مجموعه آن سدّ آهنين را با لايه‏اى از مس پوشانيد و آن را از نفوذ هوا و پوسيدن حفظ كرد!

    (آيه 97)- سر انجام چنان سدّ محكمى ساخت «كه آنها [طايفه يأجوج و مأجوج‏] قادر نبودند از آن بالا روند، و نمى‏توانستند نقبى در آن ايجاد كنند» (فَمَا اسْطاعُوا أَنْ يَظْهَرُوهُ وَ مَا اسْتَطاعُوا لَهُ نَقْباً).

  16. کاربر مقابل پست امیرحسین عزیز را پسندیده است:

    Soham 313 (08-06-2013)

  17. #39
    بنیانگذار کانون تفسیر قرآن امیرحسین آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2010
    نوشته ها
    8,629
    می پسندم
    3,005
    مورد پسند : 3,788 بار در 2,619 پست
    نوشته های وبلاگ
    20
    میزان امتیاز
    276

    RE: سوره كهف [18]

    (آيه 98)- در اينجا ذو القرنين با اين كه كار بسيار مهمى انجام داده بود، و طبق روش مستكبران مى‏بايست به آن مباهات كند و بر خود ببالد، و يا منتى بر سر آن گروه بگذارد، اما چون مرد خدا بود، با نهايت ادب چنين «اظهار داشت: كه اين از رحمت پروردگار من است» (قالَ هذا رَحْمَةٌ مِنْ رَبِّي).

    اگر علم و آگاهى دارم و به وسيله آن مى‏توانم چنين گام مهمى بر دارم از ناحيه خداست و اگر قدرت و نفوذ سخن دارم آن هم از ناحيه اوست.

    سپس اين جمله را اضافه كرد كه گمان نكنيد اين يك سدّ جاودانى و ابدى است نه «هنگامى كه وعده پروردگارم فرا رسد آن را در هم مى‏كوبد» و به يك سر زمين صاف و هموار مبدل مى‏سازد! (فَإِذا جاءَ وَعْدُ رَبِّي جَعَلَهُ دَكَّاءَ).

    «و اين وعده پروردگارم حق است» (وَ كانَ وَعْدُ رَبِّي حَقًّا).

    ذو القرنين در اين گفتارش به مسأله فناء دنيا و در هم ريختن سازمان آن در آستانه رستاخيز اشاره مى‏كند.

    نكات آموزنده اين داستان تاريخى:

    در اين داستان نكات آموزنده فراوانى است كه در واقع هدف اصلى قرآن را تشكيل مى‏دهد.

    1- نخستين درسى كه به ما مى‏آموزد اين است كه در جهان هيچ كارى بدون توسل به اسباب امكان ندارد، لذا خدا براى پيشرفت كار ذو القرنين «اسباب» پيشرفت و پيروزى را به او داد.

    2- هيچ حكومتى نمى‏تواند بدون تشويق خادمان و مجازات خطا كاران به پيروزى برسد، اين همان اصلى است كه ذو القرنين از آن به خوبى استفاده كرد و على عليه السّلام در فرمان معروفش به «مالك اشتر» كه يك دستور العمل جامع كشور دارى است مى‏فرمايد: «هيچ گاه نبايد نيكو كار و بد كار در نظر تو يكسان باشند، زيرا اين امر سبب مى‏شود كه نيكو كاران به كار خود بى‏رغبت شوند و بد كاران جسور و بى‏پروا».

    3- تكليف شاق هرگز مناسب يك حكومت عدل الهى نيست، و به همين دليل ذو القرنين بعد از آن كه تصريح كرد من ظالمان را مجازات خواهم كرد و صالحان را پاداش نيكو خواهم داد، اضافه نمود: «من برنامه سهل و آسانى به آنها پيشنهاد خواهم كرد» تا توانايى انجام آن را از روى ميل و رغبت و شوق داشته باشند.

    4- يك حكومت فرا گير نمى‏تواند نسبت به تفاوت و تنوع زندگى مردم و شرائط مختلف آنها بى‏اعتنا باشد.

    5- ذو القرنين حتى جمعيتى را كه به گفته قرآن سخنى نمى‏فهميدند (لا يَكادُونَ يَفْقَهُونَ قَوْلًا). از نظر دور نداشت، و با هر وسيله ممكن بود به درد دل آنها گوش فرا داد و نيازشان را بر طرف ساخت.

    6- امنيت، نخستين و مهمترين شرط يك زندگى سالم اجتماعى است، به همين جهت «ذو القرنين» براى فراهم كردن آن پر زحمت‏ترين كارها را بر عهده گرفت.

  18. کاربر مقابل پست امیرحسین عزیز را پسندیده است:

    Soham 313 (08-06-2013)

  19. #40
    بنیانگذار کانون تفسیر قرآن امیرحسین آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2010
    نوشته ها
    8,629
    می پسندم
    3,005
    مورد پسند : 3,788 بار در 2,619 پست
    نوشته های وبلاگ
    20
    میزان امتیاز
    276

    RE: سوره كهف [18]

    7- درس ديگرى كه از اين ماجراى تاريخى مى‏توان آموخت اين است كه صاحبان اصلى درد، بايد در انجام كار خود شريك باشند كه «آه صاحب درد را باشد اثر» اصولا كارى كه با شركت صاحبان اصلى درد پيش مى‏رود هم به بروز استعدادهاى آنها كمك مى‏كند و هم نتيجه حاصل شده را ارج مى‏نهند و در حفظ آن مى‏كوشند چرا كه در ساختن آن تحمل رنج فراوان كرده‏اند.

    ضمنا به خوبى روشن مى‏شود كه حتى يك ملت عقب افتاده هنگامى كه از طرح و مديريت صحيحى بر خوردار شود مى‏تواند دست به چنان كار مهم و محير العقولى بزند.

    8- يك رهبر الهى بايد بى‏اعتنا به مال و ماديات باشد، و به آنچه خدا در اختيارش گذارده قناعت كند.

    در قرآن مجيد كرارا در داستان انبياء مى‏خوانيم: كه آنها يكى از اساسى‏ترين سخنهايشان اين بود كه ما در برابر دعوت خود هرگز اجر و پاداش و مالى از شما مطالبه نمى‏كنيم.

    9- محكم كارى از هر نظر درس ديگر اين داستان است.

    11- انسان هر قدر قوى و نيرومند و متمكن و صاحب قدرت شود و از عهده انجام كارهاى بزرگ بر آيد باز هرگز نبايد به خود ببالد و مغرور گردد اين هم درس ديگرى است كه ذو القرنين به همگان تعليم مى‏دهد.

    12- همه چيز زائل شدنى است و محكمترين بناهاى اين جهان سر انجام خلل خواهد يافت، هر چند از آهن و پولاد يك پارچه باشد. اين آخرين درس در اين ماجرا درسى است براى همه آنها كه عملا دنيا را جاودانى مى‏دانند، آن چنان در جمع مال و كسب مقام، بى‏قيد و شرط و حريصانه مى‏كوشند كه گوئى هرگز مرگ و فنائى وجود ندارد.

    يأجوج و مأجوج كيانند؟

    در قرآن مجيد در دو سوره از يأجوج و مأجوج سخن به ميان آمده، يكى در آيات مورد بحث و ديگر در سوره انبياء آيه 96.

    آيات قرآن به خوبى گواهى مى‏دهد كه اين دو نام متعلق به دو قبيله وحشى خونخوار بوده است كه مزاحمت شديدى براى ساكنان اطراف مركز سكونت خود داشته‏اند. و مردم قفقاز به هنگام سفر «كورش» به آن منطقه تقاضاى جلو گيرى از آنها را از وى نمودند، و او نيز اقدام به كشيدن سدّ معروف ذو القرنين نمود.

  20. کاربر مقابل پست امیرحسین عزیز را پسندیده است:

    Soham 313 (08-06-2013)

صفحه 4 از 5 نخستنخست ... 2345 آخرینآخرین

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •