سوره كهف [18]
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 46

موضوع: سوره كهف [18]

Threaded View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #25
    بنیانگذار کانون تفسیر قرآن امیرحسین آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2010
    نوشته ها
    8,629
    می پسندم
    3,005
    مورد پسند : 3,788 بار در 2,619 پست
    نوشته های وبلاگ
    20
    میزان امتیاز
    276

    RE: سوره كهف [18]

    آغاز جزء شانزدهم قرآن مجيد

    ادامه سوره كهف‏


    (آيه 75)- باز آن عالم بزرگوار با همان خونسردى مخصوص به خود جمله سابق را تكرار كرد «گفت: آيا به تو نگفتم تو هرگز توانايى ندارى با من صبر كنى» (قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَكَ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْراً).

    (آيه 76)- موسى (ع) به ياد پيمان خود افتاد، توجهى توأم با شرمسارى، چرا كه دو بار پيمان خود را- هر چند از روى فراموشى- شكسته بود، و كم‏كم احساس مى‏كرد كه گفته استاد ممكن است راست باشد و كارهاى او براى موسى در آغاز غير قابل تحمل است، لذا بار ديگر زبان به عذر خواهى گشود و چنين «گفت:

    (اين بار نيز از من صرف نظر كن، و فراموشى مرا ناديده بگير، اما) اگر بعد از اين از تو تقاضاى توضيحى در كارهايت كردم (و بر تو ايراد گرفتم) ديگر با من مصاحبت نكن چرا كه تو از ناحيه من ديگر معذور خواهى بود» (قالَ إِنْ سَأَلْتُكَ عَنْ شَيْ‏ءٍ بَعْدَها فَلا تُصاحِبْنِي قَدْ بَلَغْتَ مِنْ لَدُنِّي عُذْراً).

    اين جمله حكايت از نهايت انصاف و درونگرى موسى مى‏كند، و نشان مى‏دهد كه او در برابر يك واقعيت، هر چند تلخ، تسليم بود.

    (آيه 77)- بعد از اين گفتگو و تعهد مجدد «موسى با استاد به راه افتاد، تا به قريه‏اى رسيدند و از اهالى آن قريه غذا خواستند، ولى آنها از ميهمان كردن اين دو مسافر خوددارى كردند» (فَانْطَلَقا حَتَّى إِذا أَتَيا أَهْلَ قَرْيَةٍ اسْتَطْعَما أَهْلَها فَأَبَوْا أَنْ يُضَيِّفُوهُما).

    منظور از «قريه» در اينجا شهر «ناصره» يا بندر «ايله» است.

    و در هر صورت از آنچه بر سر موسى و استادش در اين قريه آمد مى‏فهميم كه اهالى آن خسيس و دون همت بوده‏اند، لذا در روايتى از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مى‏خوانيم كه در باره آنها فرمود: «آنها مردم لئيم و پستى بودند».

    سپس قرآن اضافه مى‏كند: «با اين حال آنها در آن آبادى ديوارى يافتند كه مى‏خواست فرود آيد، آن مرد عالم دست به كار شد تا آن را بر پا دارد» و مانع ويرانيش شود (فَوَجَدا فِيها جِداراً يُرِيدُ أَنْ يَنْقَضَّ فَأَقامَهُ).

    موسى- كه مشاهده كرد خضر در برابر اين بى‏حرمتى به تعمير ديوارى كه در حال سقوط است پرداخته مثل اين كه مى‏خواهد مزد كار بد آنها را به آنها بدهد، و فكر مى‏كرد حد اقل خوب بود استاد اين كار را در برابر اجرتى انجام مى‏داد تا وسيله غذايى فراهم گردد- تعهد خود را بار ديگر بكلى فراموش كرد، و زبان به اعتراض گشود اما اعتراضى ملايمتر و خفيفتر از گذشته، و «گفت: مى‏خواستى در مقابل اين كار اجرتى بگيرى»! (قالَ لَوْ شِئْتَ لَاتَّخَذْتَ عَلَيْهِ أَجْراً).

    در واقع موسى فكر مى‏كرد اين عمل دور از عدالت است كه انسان در برابر مردمى كه اين قدر فرومايه باشند اين چنين فدا كارى كند.

  2. کاربر مقابل پست امیرحسین عزیز را پسندیده است:

    Soham 313 (08-05-2013)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •