(آيه 25)- بديهى است چنين قوم طغيانگر و لجوج و بى‏منطقى شايسته بقا و حيات نيست، و دير يا زود بايد عذاب الهى نازل گردد و اين خار و خاشاكها را از سر راه بردارد، آيه شريفه مى‏فرمايد: «لذا ما از آنها انتقام گرفتيم» و سخت مجازاتشان كرديم (فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ).

گروهى را با طوفان، و گروهى را با زلزله ويرانگر، و جمعى را با تندباد و صاعقه، و خلاصه هر يك از آنها را با فرمانى هلاك كرديم.

و در پايان آيه براى اين كه مشركان مكه نيز عبرت گيرند روى سخن را به پيامبر صلّى اللّه عليه و اله كرده، مى‏گويد: «پس بنگر پايان كار تكذيب كنندگان چگونه بود»؟! (فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ).

جمعيت مشركان لجوج مكه نيز بايد در انتظار چنين سرنوشت شومى باشند!

(آيه 26)- توحيد سخن جاويدان انبياء: در اينجا اشاره كوتاهى به سرگذشت ابراهيم و ماجراى او با قوم بت‏پرست بابل شده است، تا بحث نكوهش تقليد را كه در آيات قبل آمده بود تكميل كند، زيرا اولا ابراهيم (ع) بزرگترين نياى عرب بود كه همه او را محترم مى‏شمردند، هنگامى كه او پرده‏هاى تقليد را مى‏درد اينها نيز اگر راست مى‏گويند بايد به او اقتدا كنند.

ثانيا: بت‏پرستانى كه ابراهيم در مقابل آنها قيام كرد به همين استدلال واهى (پيروى از پدران) تكيه مى‏كردند، و ابراهيم هرگز آن را از آنها نپذيرفت.

نخست مى‏فرمايد: «به خطر بياور هنگامى كه ابراهيم به پدرش [عمويش آزر] و قوم بت‏پرستش گفت من از آنچه شما مى‏پرستيد بيزارم»! (وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ لِأَبِيهِ وَ قَوْمِهِ إِنَّنِي بَراءٌ مِمَّا تَعْبُدُونَ).