نکته دوم:

روايات اشاره شده را از نظر مورد بحث بدين گونه جمع بندى مى کنيم:

1ـ در 15 روايت کلمه «ولايت» ياد شده است. (ح1 و 2 و 4 و 5 و 7 و 10 و 11 و 12 و 17 و 18 و 20 و 21 و 24 و 33 و 35).
2ـ در يک روايت لفظ «ولايتنا» آمده است. (ح6).
3ـ در يک روايت جمله «ولاية ولينا و عداوة عدونا» آمده است. (ح9).
4ـ در دو روايت جمله «و الولاية لنا اهل البيت» ذکر شده است. (ح24 و 31).
5ـ در يک روايت «اطيعوا ولاة امرکم تدخلوا جنة ربکم» آمده است. (ح25).
6ـ در يک روايت «يوالون اهل البيت و يبرؤن من اعدائنا» ذکر شده است. (ح28).
7ـ در يک روايت «ولاية اميرالمؤمنين و الائمة من ولده» آمده است. (ح29).
8ـ در يک روايت «و الولاية لاولياء الله و البرائة من اعداء الله» آمده است. (ح39).
9ـ در يک روايت از «و الأيتمام بائمة الحق من آل محمد(ص)» سخن رفته است. (ح38).
10ـ در يک روايت پس از ذکر خداشناسى، نماز، روزه، زکات و حج مى فرمايد: «و فاتحة ذلک کله معرفتنا و خاتمته معرفتنا» (ح34).
11ـ و در سه روايت کلمه «طاعت» آمده است بدين گونه: «در ح24: الطاعة و هو العصمة» و در ح26: «الطاعة للامام» و در ح32: «العصمة و هى الطاعة».
در ادامه در باره معناى ولايت و مقصود از آن سخن خواهيم گفت.