امام زمان(عج) ؛ حاكم شب و روز
﴿السَّلامُ عَلَيْكَ حِينَ تُصْبِحُ وَ تُمْسِي﴾
سلام بر تو هنگامي كه صبح ميكني و هنگامي كه شب مينمايي!
راستي؛ آنكس كه سراسر قلبش توجه به حق است و از حق نور ميگيرد، صبح و شامش چگونه ميگذرد؟ تمام گنجهاي معنوي عالم يكپارچه در قلب اوست، با سلام به اوست كه به همه حقيقت، سلام كردهاي، به او ميگويي:
در كعبه كوي تو هر آنكس كه درآيد
از قبله ابروي تو درعين نماز است
خوشا به حال كسي كه در سوز و گداز چنين انساني است!وقتي به صبح و شامكردن او سلام ميكني. قصه سوز دل خود را با محبوب آرماني و الهي خود در ميان ميگذاري، نميداني به كدام وجه مبارك او نظر كني، چراكه:
شرح شكن زلف خَم اندر خَم جانان
كوته نتوان كرد كه اين قصه دراز است
چه ميتوان گفت، جز اينكه بگويي:«السَّلامُ عَلَيْكَ حِينَ تُصْبِحُ وَ تُمْسِي» سلام بر تو كه تمام وجودم را يك چشم كردهام و همة چشمم را به قلب سپردهام و چشم قلب را از همه بركنده و بازداشتهام، تا به جمال تو باز كنم. يعني:
بر دوختهام ديده چو باز، از همه عالم
تا ديدة من بر رخ زيباي تو باز است
و در اين نظر كردن به تو، شب و روز نميشناسم، شب و روزم سلام است به شب و روز تو، اي شاه انجمن دلبران!
هر بامداد روي تو ديدن حيات ما است
امروز روي خوب تو جانا چه دلرباست
هر روز در جمال تو خود لطف ديگري است
امروز هر چه عاشق شيدا كند سزاست
امروز آن كسي كه مرا، دي بداد پند
چون رويِ تو بديد ز من عذرها بخواست
صد چشم وام خواهم تا در تو بنگرم
اين وام ازكه خواهم وآن چشم خود كراست
عرضه ميداري؛ سلام بر تو هنگامي كه صبح ميكني و هنگامي كه شب مينمايي و سراسر وجودت توجه به حق است، سلامي ميكنم با هزاران اميد، اميد به لبيكي از جنس همان حالاتي كه صاحب اصلي آن تو هستي.
اي خنك چشمي كه آن گريان اوست
اي همايون دل كه آن بريان اوست
چرا كه او صاحب «وقت» است و ديگر شب و روز نيستند كه بر حالات او حكومت ميكنند، بلكه اوست كه با حالات توحيدي خود بر شب و روز حاكم است. پس سلام بر او در تمام شب و روزش كه شب و روز واقعي، شب و روزي است كه او دارد.