شمس” هم انسان‏ها را “اجزای وجود خداوند” دانسته، مى‏گوید:

پس دعوت انبیا برای همین است که ای بیگانه بصورت تو جزو منى، از من چرا بى‏خبرى؟ بیا ای جزو، از کل بى‏خبر مباش، و با من آشنا شو.[۱۰]

چهارم : امام زمان شیعیان عجل اللّه‏ تعالی فرجه، احیاگر شریعت از یاد رفته، و بر پا دارنده معارف و سنت‏ها و احکام و تکالیف الهی است؛ ولی ملای بلخ و پیر قونیه، جبری مسلکی است بر باد دهنده ناموس دین و اساس تکلیف و حلال و حرام. او مى‏گوید:

حاصل اندر وصل چون افتاد مرد گشت دلاله به پیش مرد سرد

چون به مطلوبت رسیدی ای ملیح شد طلب کاری علم اکنون قبیح

چون شدی بر بام‏های آسمان سرد باشد جستجوی نردبان

جز برای یاری و تعلیم غیر سرد باشد راه خیر از بعد خیر

پیش سلطان خوش نشسته در قبول زشت باشد جستن نامه رسول[۱۱]

واصلان را نیست جز چشم و چراغ از دلیل و راهشان باشد فراغ[۱۲]

استاد او “شمس تبریزى”، در پاسخ شیخ اوحدالدین کرمانی که از او مى‏خواهد در بغداد بماند، گوید:

روزی گفت: چه باشد مگر با ما باشى؟ گفتم: به شرط آن که آشکارا بنشینی و شرب کنی پیش مریدان و من نخورم. گفت: تو چرا نخورى؟ گفتم: تا تو فاسقی باشی نیکبخت، و من فاسقی باشم بدبخت. گفت: نتوانم.[۱۳]

پی نوشت:
[۱۰] . شمس تبریزی، مقالات، ۲ / ۱۶۲، چاپ دوم، ۱۳۷۷، انتشارات خوارزمى

[۱۱] . مثنوی، تصحیح: استعلامی، محمد، دفتر سوم، ۱۴۰۱

[۱۲] . مثنوی، تصحیح: استعلامی، محمد، دفتر دوم، ۳۳۲۴

[۱۳] . گولپینارلی، مولانا جلال‏الدین، ۹۹، از مقالات، عماد، ۳۴۸ ـ ۳۴۷؛ مناقب العارفین: ۲ / ۶۱۷ ـ ۶۱۶