و مى‏گوید:

اعتراض او را رسد بر فعل خود زانک در قهر است و در لطف او احد

اندر این شهر حوادث میر اوست در ممالک مالک تدبیر اوست

گر نفرمودی قصاصی بر جنات یا نگفتی فی القصاص آمد حیات

خود که را زهره بدی تا او ز خود بر اسیر حکم حق تیغی زند

زانک داند هر که چشمش را گشود کان کشنده سخره تقدیر بود

هر که را آن حکم بر سر آمدى بر سر فرزند هم تیغی زدی

رو بترس و طعنه کم زن بر بدان پیش دام حکم عجز خود بدان[۵]

سوم : امام زمان شیعیان، و تنها امیدِ در پرده نهانِ حق جویان علیه السلام ، برافرازنده بیرق توحید، و نابود کننده کفر و ضلال و شرک و خودخدابینى، و از بنیان کَنَنده تصوف و عرفان و بازى‏های ایشان با ظواهر ادیان است؛ ولی پیران تبریز و قونیه، مشید ارکان “وحدت وجود” و “خود خدابینى” و “جبر” و “تشبیه” و… بوده، همه چیز را عین ذات خدا مى‏دانند، و هر بتی را خدا، و هر گونه بت‏پرستی را عین خداپرستی مى‏شمارند. مولوی مى‏گوید:

منبسط بودیم یک جوهر همه بی سر و بی پا بدیم آن سر همه

یک گهر بودیم همچون آفتاب بی گره بودیم و صافی همچو آب

چون به صورت آمد آن نور سره شد عدد چون سایه‏های کنگره

کنگره ویران کنید از منجنیق تا رود فرق از میان این فریق[۶] پی نوشت:
[۵] . مثنوی، تصحیح: استعلامی، محمد، دفتر پنجم، ۳۹۰۷

[۶] . مثنوی، تصحیح: استعلامی، محمد، دفتر یکم، ۶۹۰