تاريخ ملت ما در فصلى سياه، تلخ و خونين آميخته به انواع دشمنيها و كينه‏ورزيهاى رژيم امريكاست. بيست و پنچ سال حمايت از رژيم ديكتاتور و جلاد پهلوى، با آن همه جناياتى كه وى نسبت به ملت ما مرتكب شد. غارت اموال اين ملت با همدستى شاه، مقابله‏ى جدى با انقلاب در آخرين ماه‏هاى عمر رژيم شاه و تشويق وى به سركوب تظاهرات ميليونى مردم. كارشكنى نسبت به انقلاب به وسائل گوناگون در اولين سالهاى پيروزى، تماس تحريك‏آميز سفارت امريكا در تهران با عناصر ضد انقلاب، كمك به كودتاچيان، كمك مستمر به عناصر تروريست و ضد انقلاب در خارج از كشور، بلوكه كردن نقدينه‏ها و اموال ايران و عدم تحويل اجناسى كه بهاى آن مدتها قبل دريافت شده است، عدم تحويل اموالى كه شاه از بيت‏المال برداشته و به نام خود در بانك‏هاى امريكا گذارده بود، تلاش براى محاصره‏ى اقتصادى و ايجاد جبهه‏ى متحد غرب عليه ملت ما، حمايت آشكار و مؤثر از عراق در جنگ عليه ما و بالأخره لشكركشى بى‏منطق قلدرمآبانه به خليج فارس و در خطر قرار دادن جدى امنيت و آرامش منطقه. اين‏ها بخشى از ادعانامه‏ى ملت ما عليه رژيم ايالت متحده‏ى امريكاست. ادعا نامه‏اى كه مى‏تواند كليه‏ى ادعاهاى صلح‏طلبى و اظهارات سران اين رژيم در مورد حُسن نيّت نسبت به جمهورى اسلامى را كه ظاهراً هدفى جز حل مشكلات داخلى‏شان ندارد مورد ترديد جدى قرار دهد.

آخرين نمونه از طومار خصومت‏هاى امريكا با ملتمان فاجعه‏ى خونينى است كه نسبت به حجاج بى‏دفاع و مظلوم در سرزمين مقدس مكه و در حرم امن الهى آفريده شد؛ و در آن نزديك چهارصد ايرانى و غير ايرانى كه اكثراً زنان بودند به شهادت رسيدند، و چندين برابر مجروح و مصدوم و مضروب شدند. بنا به قرائنى دست امريكا در اين فاجعه‏ى بى‏نظير تاريخى مؤثر بوده است. آيا رژيم امريكا و دست‏نشاندگان سعودى‏اش براى كشتار اين تعداد زن و مرد مظلوم و بى‏گناه پاسخ قانع‏كننده‏اى مى‏توانند ارائه دهند؟ بى‏شك فاجعه‏آفرينان براى توجيه عمل خود ناگزيرند بهانه‏اى بتراشند و تهمت‏هايى بزنند؛ اما طبيعت حادثه‏اى كه يك طرف آن قريب به چهارصد تن مسافر كشته و بيشتر بانوان است، و يك طرف پليس محلى مسلح به مسلسل و چماق و گاز سمّى، راه هر بهانه را مى‏بندد. درست است كه خون، خونى كه به ناحق و از سر ظلم و قساوت ريخته شود، پيام رسائى را نه فقط براى امروز كه براى همه‏ى زمانها با خود حمل مى‏كند، و دست خونريز را افشاء مى‏كند؛ اما حادثه‏ى مكه از اين جهت كه هماهنگى سياست امريكا با ارتجاع عرب را نشان مى‏دهد، و پرده از پنهان‏كارى‏هاى اين دو در منطقه‏ى خليج فارس برمى‏دارد، داراى ابعادى جهانى است؛ و درخور آنكه در مجامع بين‏المللى به دقت در آن نگريخته شود.