در باره‏ى ما و انقلابمان و اصول و نقطه نظرهايمان بيش از معمول سخن مغرضانه يا جاهلانه گفته شده است. در انقلاب ما چند نقطه‏ى اختصاصى هست كه مى‏توان آن را استثنائى از سرگذشت معمولى انقلابها شمرد. من به آن نقطه‏ها مى‏پردازم، و در پايان پيام خودمان را خواهم گفت. اول؛ اين انقلاب حتى در شروع خود صددرصد مردمى بود، نه يك گروه چريكى مسلح، نه يك حزب فعال سياسى نظامى، نه گروهى از افسران انقلابى و آزادى‏خواه و نه هيچ‏يك از ديگران انواع رائج و معمولى كه تحولات انقلابى كشورها را پديد مى‏آورند در انقلاب ما وجود و حضور و فعاليت نداشتند، فقط مردم بودند و مردم، آن هم كاملًا بى‏سلاح كه در تهران و همه جاى ديگر چنان فضا را و خيابانها را و محيط زندگى شهرى را از وجود و حضور و شعارهاى انقلابى خود پر كردند كه ديگر جايى براى هيئت حاكم و حكومتش باقى نماند؛ و آنان مجبور شدند يكى‏يكى و دسته جمعى از كاخها و مراكز اقتدار خود و سپس از كشور خارج شوند. شاه، نخست‏وزير، بزرگان ارتش، وزراء و ديگر سرجنبانان هركدام كه توانستند از مردم گريختند.

اين پس از آن بود كه در مدتى بيش از يك سال آنان با استفاده از همه‏ى توانايى خود سياسى، نظامى، پليسى كوشيده بودند مردم را متفرق سازند؛ و به خانه‏ها يا مراكز كارشان برگردانند، و در اين مدت هزاران نفر از مردم جلو چشم ديگران در خيابان، در مسجد، در دانشگاه، در محيط كار كشته شده بودند؛ اما حضور مردم روز به روز بيشتر شده بود. در آخرين ماهها خشونت دستگاه بيشتر و متقابلًا حضور مردم هم بيشتر شد. رژيم كه زير فشار خشم مردم دست از جان شسته قادر به مقاومت نبود، مجبور شد بزرگترين امتياز خود را بدهد. شاه رفت؛ و بعد از آن عقب‏نشينى‏هايش پى‏درپى و سريع شد. رهبر بزرگ انقلاب كه كلمه به كلمه‏ى سخنانش به تك‏تك ملت روح و آگاهى و درس مى‏داد به اتكاى خداوند متعال كه همه‏ى قدرتها در يد قدرت اوست و با اعتماد به همين اراده‏ى عظيم و خدشه‏ناپذير مردم دولت انقلاب را تشكيل داد. دولت ستم‏شاهى خود به خود و بى‏آنكه راه ديگرى داشته باشد مسند را رها كرد و گريخت. آخرين سنگرها، پادگانهاى خالى از سرباز و افسر بود، آن‏ها هم گريخته بودند، و بسيارى به صف مردم پيوسته.