رشته ى عشق

سرانجام علامه قصد عزيمت به قم مى كند. خاطره ى فرزند ارشدش ياد آور پيوند پر محبت خانواده اى است كه سختى ها را در راه به ثمر رسيدن گوهر وجود آقاى خانه به جان مى خرند.(13)

((اين جانب كه تقريبا چهارده ساله بودم و از برنامه ها و چند و چون آن اطلاع درستى نداشتم وقتى پرسيدم ، عيد كه وقت مسافرت نيست آن هم در اين هواى سرد تبريز و بالاخره كجا مى خواهيم برويم ؟))

((مادرم چون نگاهش را به طرفم گرداند، قطرات اشك از چشمانش ‍ جارى بود، ضمن پاك كردن اشك هايش اين شعر را برايم خواند:

رشته اى برگردنم افكنده دوست
مى كشد هر جا كه خاطرخواه اوست

رشته برگردن نه از بى مهرى است
رشته ى عشق است و برگردن نكوست


همزمان با آغاز سال 1325 ه .ش وارد شهر قم شديم ... در ابتدا به منزل يكى از بستگان - كه ساكن قم و مشغول تحصيل علوم دينى بود - وارد شديم ، ولى به زودى در كوچه ى يخچال قاضى در منزل يكى از روحانيان كه هنوز هم در قيد حيات است ، اتاقى دو قسمتى كه با نصب پرده قابل تفكيك بود اجاره كرديم ، اين دو اتاق قريب بيست متر مربع بود. طبقه ى زير اين اتاقها انبار آب شرب منزل بود كه در صورت لزوم بايستى از درب آن به داخل خم شده و ظرف آب شرب را پر كنيم .))

((چون خانه فاقد آشپزخانه بود، پخت و پز هم در داخل اتاق انجام مى گرفت . در حالى كه مادر ما به دو مطبخ (آشپزخانه ) 24 متر مربعى و 35 متر مربع عادت كرده بود كه در ميهمانى هاى بزرگ از آن ها به راحتى استفاده مى شد.))

((در اين شرايط پدر ما در شهر قم چند آشناى انگشت شمار داشت كه يكى از آن ها مرحوم آيت الله حجت بود، اولين مركز رفت و آمد مرحوم علامه منزل آقاى حجت بود و كم كم با اطرافيان ايشان دوستى برقرار و رفت و آمد آغاز شد.))