بعداز نماز استخاره کرديم و زديم به تپه ي برهاني .
حاج حسين بچه ها را فرستاد بروند جنازه ها را بياورند .
سري اول صد و پانزده شهيـد آورديم.مصطفي نبود .
فردا صبح بيست و پنج شهیـد ديگر آورديم. باز هم نبود .
منطقه دست عراقي ها بود. چند بار ديگر هم عمليات شد،ولي مصطفي برنگشت که برنگشت.
جنگ که تمام شد ، رفتيم دنبالشان روي تپه ي برهاني؛ توي همان شيار. همه جاي تپه را گشتيم.؛ نبود !
سه نفر هم راهش پيدا شدند، ولي از خودش خبري نشد...

شهيـد ردائـي پـور