
- خاطــرات شهــدا
-
افسر رده بالاي ارتش عراق بود.
بيست روز پيش اسير شده بود. با هيچ کدام از فرمانده ها حرف نميزد.
وقتي حسن آمد، تمام اطلاعاتي را که مي خواستيم دو ساعته گرفت.
بچه ها به شوخي مي گفتند « جادوش کردي ؟» فقط لبخند مي زد.
مي گفت « به فطرتش برگشت.»
شهيـد حسـن باقـري
-
کاربر مقابل پست محمدابراهیم نامدار عزیز را پسندیده است:
کلمات کلیدی این موضوع
مجوز های ارسال و ویرایش
- شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
- شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
- شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
- شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
-
مشاهده قوانین
انجمن