-
RE: سوره شعراء [26]
(آيه 31)- فرعون در اينجا سخت در بن بست واقع شد چرا كه موسى (ع) اشاره سر بستهاى به يك برنامه فوقالعاده كرده و فكر حاضران را متوجه خود ساخته است، اگر فرعون بخواهد سخن او را ناديده بگيرد همه بر او اعتراض مىكنند، و مىگويند بايد بگذارى موسى (ع) كار مهمش را ارائه دهد، اگر توانايى داشته باشد كه معلوم مىشود، نمىتوان با او طرف شد، و الا گزافه گوييش آشكار مىگردد، در هر حال نمىتوان از اين سخن موسى (ع) به سادگى گذشت.
ناچار «گفت: اگر راست مىگويى آن را بياور»! (قالَ فَأْتِ بِهِ إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ).
(آيه 32)- «پس (در اين هنگام) موسى عصايى را كه به دست داشت افكند، و (به فرمان پروردگار) مار عظيم و آشكارى شد» (فَأَلْقى عَصاهُ فَإِذا هِيَ ثُعْبانٌ مُبِينٌ).
(آيه 33)- «و سپس دست خود را (در گريبان فرو برد و) بيرون آورد، ناگهان در برابر بينندگان سفيد و روشن بود»! (وَ نَزَعَ يَدَهُ فَإِذا هِيَ بَيْضاءُ لِلنَّاظِرِينَ).
در حقيقت اين دو معجزه بزرگ، يكى مظهر بيم بود و ديگرى مظهر اميد اولى مناسب مقام انذار است، و دومى بشارت.
(آيه 34)- فرعون از مشاهده اين صحنه، سخت جا خورد و در وحشت عميقى فرو رفت اما براى حفظ قدرت شيطانى خويش كه با ظهور موسى (ع)، سخت به خطر افتاده بود و همچنين براى حفظ اعتقاد اطرافيان و روحيه دادن به آنها در صدد توجيه معجزات موسى بر آمد، نخست «به اطرافيان خود چنين گفت:
اين مرد، ساحر آگاه و ماهرى است»! (قالَ لِلْمَلَإِ حَوْلَهُ إِنَّ هذا لَساحِرٌ عَلِيمٌ).
جالب است، همان كسى را كه تا چند لحظه قبل مجنونش مىخواند، اكنون به عنوان عليم و دانشمند از او نام مىبرد.
(آيه 35)- سپس براى اين كه جمعيت را بر ضد او بسيج كند چنين ادامه داد: «او مىخواهد شما را از سر زمينتان با سحرش بيرون كند»! (يُرِيدُ أَنْ يُخْرِجَكُمْ مِنْ أَرْضِكُمْ بِسِحْرِهِ).
«شما چه (مىانديشيد و چه) دستور مىدهيد»؟! (فَما ذا تَأْمُرُونَ).
اين همان فرعونى است كه قبلا تمام مصر را ملك مسلم خود مىدانست، اكنون آن را ملك مردم مىشمرد و به اطرافيان مىگويد: شما چه امر مىكنيد؟
مشورتى بسيار عاجزانه و از موضع ضعف!
-
RE: سوره شعراء [26]
(آيه 36)- بعد از مشورتها سر انجام اطرافيان به فرعون «گفتند: او و برادرش را مهلت ده و مأموران را براى بسيج (بسيج ساحران) به تمام شهرها اعزام كن» (قالُوا أَرْجِهْ وَ أَخاهُ وَ ابْعَثْ فِي الْمَدائِنِ حاشِرِينَ).
(آيه 37)- «تا هر ساحر ماهر و كهنه كارى را نزد تو آورند» (يَأْتُوكَ بِكُلِّ سَحَّارٍ عَلِيمٍ).
و گفتند: خوشبختانه در كشور پهناور مصر، اساتيد فن سحر بسيارند، اگر موسى ساحر است ما «سحّار» يعنى ساحران ماهرتر در برابر او قرار مىدهيم، و آن قدر ساحران وارد به فوت و فنّ سحر را جمع مىكنيم تا راز موسى را افشا كنند!
(آيه 38)- ساحران از همه جا گرد آمدند! به دنبال پيشنهاد اطرافيان فرعون جمعى از مأموران زبده به شهرهاى مختلف مصر روان شدند و در هر جا ساحران ماهر را جستجو كردند، «سر انجام جمعيت ساحران براى وعدهگاه روز معين جمع آورى شدند» (فَجُمِعَ السَّحَرَةُ لِمِيقاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ). و آنها را براى مبارزه در چنان روزى آماده كردند.
(آيه 39)- از مردم نيز براى حضور در اين ميدان مبارزه دعوت شد:
«و به مردم گفته شد: آيا شما در اين صحنه اجتماع مىكنيد»؟ (وَ قِيلَ لِلنَّاسِ هَلْ أَنْتُمْ مُجْتَمِعُونَ).
(آيه 40)- و به مردم گفته شد: «هدف اين است كه اگر ساحران پيروز شوند (كه پيروزى آنها پيروزى خدايان ماست) ما از آنان پيروى كنيم» (لَعَلَّنا نَتَّبِعُ السَّحَرَةَ إِنْ كانُوا هُمُ الْغالِبِينَ). و آن چنان صحنه را گرم و داغ نماييم كه دشمن خدايان ما براى هميشه از ميدان بيرون رود!
(آيه 41)- اينها همه از يكسو، از سوى ديگر «هنگامى كه ساحران (نزد فرعون) آمدند (و او را سخت در تنگنا ديدند به اين فكر افتادند كه برترين بهره گيرى را كرده و امتيازهاى مهمى از او بگيرند) به فرعون گفتند: آيا براى ما پاداش قابل ملاحظهاى خواهد بود اگر پيروز شويم» (فَلَمَّا جاءَ السَّحَرَةُ قالُوا لِفِرْعَوْنَ أَ إِنَّ لَنا لَأَجْراً إِنْ كُنَّا نَحْنُ الْغالِبِينَ).
-
RE: سوره شعراء [26]
(آيه 42)- فرعون كه سخت در اين بن بست گرفتار و درمانده بود حاضر شد برترين امتيازها را به آنها بدهد، بلا فاصله «گفت: آرى (هر چه بخواهيد مىدهم) به علاوه شما در اين صورت از مقربان درگاه من خواهيد بود»! (قالَ نَعَمْ وَ إِنَّكُمْ إِذاً لَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ).
(آيه 43)- هنگامى كه ساحران قول و قرارهاى خود را با فرعون گذاردند به دنبال تهيه مقدمات كار رفتند، و در خلال مدتى كه فرصت داشتند، طنابها و عصاهاى بسيار فراهم ساختند كه ظاهرا درون آنها را خالى كرده و ماده شيميايى مخصوصى (همچون جيوه) كه در برابر تابش آفتاب سبك و فرّار مىشود در آن ريختند.
سر انجام روز موعود فرا رسيد، و انبوه عظيمى از مردم در آن صحنه جمع شدند.
«موسى رو به سوى ساحران كرد و گفت: آنچه را مىخواهيد بيفكنيد» و هر چه داريد به ميدان آوريد (قالَ لَهُمْ مُوسى أَلْقُوا ما أَنْتُمْ مُلْقُونَ).
(آيه 44)- ساحران كه غرق غرور و نخوت بودند و حد اكثر توان خود را به كار گرفته و به پيروزى خود اميدوار بودند «طنابها و عصاهاى خود را افكندند و گفتند: به عزت فرعون ما قطعا پيروزيم»! (فَأَلْقَوْا حِبالَهُمْ وَ عِصِيَّهُمْ وَ قالُوا بِعِزَّةِ فِرْعَوْنَ إِنَّا لَنَحْنُ الْغالِبُونَ).
در اين هنگام عصاها و طنابهاى مخصوص به صورت مارهاى كوچك و بزرگ به حركت در آمدند (طه/ 66)، در اين هنگام غريو شادى از مردم بر خاست و برق اميد در چشمان فرعون و اطرافيانش درخشيدن گرفت.
(آيه 45)- اما موسى چندان مهلت نداد كه اين وضع ادامه يابد همانطور كه قرآن مىگويد: «سپس موسى عصايش را افكند، ناگهان تمام وسايل دروغين آنها را بلعيد» (فَأَلْقى مُوسى عَصاهُ فَإِذا هِيَ تَلْقَفُ ما يَأْفِكُونَ).
در اينجا گروهى پا به فرار گذاشتند، گروهى منتظر بودند پايان كار به كجا مىرسد، و جمعى بىهدف فرياد مىكشيدند و دهان ساحران از تعجب باز مانده بود.
-
RE: سوره شعراء [26]
(آيه 46)- در اينجا همه چيز عوض شد، ساحران كه تا آن لحظه در خط شيطنت و همكارى با فرعون و مبارزه با موسى (ع) قرار داشتند يك مرتبه به خود آمدند و چون از تمام فنون سحر با خبر بودند، يقين پيدا كردند كه اين مسأله قطعا سحر نيست، اين يك معجزه بزرگ الهى است «پس ناگهان همه آنها به سجده افتادند» (فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ ساجِدِينَ).
(آيه 47)- و همراه با اين عمل كه دليل روشن ايمان آنها بود با زبان نيز «گفتند: ما به پروردگار عالميان ايمان آورديم»! (قالُوا آمَنَّا بِرَبِّ الْعالَمِينَ).
(آيه 48)- و براى اين كه جاى هيچ ابهام و ترديد باقى نماند و فرعون نتواند اين سخن را تفسير ديگرى كند، اضافه كردند: «به پروردگار موسى و هارون» (رَبِّ مُوسى وَ هارُونَ).
آرى! در يك لحظه كوتاه از ظلمت مطلق به روشنايى ايمان گام نهادند.
-
RE: سوره شعراء [26]
(آيه 49)- در اين هنگام فرعون از يك سو روحيه خود را پاك باخته بود، و از سوى ديگر تمام قدرت و موجوديت خويش را در خطر مىديد، و مخصوصا مىدانست ايمان آوردن ساحران چه تأثير عميقى در روحيه مردم خواهد گذارد و ممكن است گروه عظيمى به پيروى از ساحران به سجده بيفتند، به گمان خود دست به ابتكار تازهاى زد رو به ساحران كرد و «گفت: آيا به او ايمان آورديد پيش از آنكه من به شما اجازه دهم» (قالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ).
انتظارش اين بود كه قلب و عقل و فكر مردم نيز به اختيار و اجازه او باشد ولى فرعون به اين هم قناعت نكرد، و دو جمله ديگر گفت.
نخست ساحران را متهم ساخت كه اين يك تبانى و توطئه قبلى است كه ميان شما و موسى صورت گرفته، توطئهاى است بر ضد تمام مردم مصر! گفت: «او بزرگ و استاد شماست كه به شما سحر آموخته» و شما همگى سحر را از مكتب او فرا گرفتهايد! (إِنَّهُ لَكَبِيرُكُمُ الَّذِي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ).
سپس آنها را تهديد كرده، گفت: اما من به شما اجازه نخواهم داد كه در اين توطئه پيروز شويد، من اين توطئه را در نطفه خفه مىكنم! «به زودى خواهيد دانست (شما را چنان مجازاتى مىكنم كه درس عبرتى براى همگان گردد) دستها و پاهاى شما را بطور مخالف قطع مىكنم (دست راست و پاى چپ يا دست چپ و پاى راست) و همگى را بدون استثناء به دار مىآويزم»! (فَلَسَوْفَ تَعْلَمُونَ لَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلافٍ وَ لَأُصَلِّبَنَّكُمْ أَجْمَعِينَ).
(آيه 50)- اما فرعون در اينجا كور خوانده بود، زيرا ساحران يك لحظه پيش، و مؤمنان اين لحظه، آن چنان قلبشان به نور ايمان روشن شده بود كه اين تهديد فرعون را در حضور جمعيت به طرز بسيار قاطعى پاسخ گفتند و نقشه شيطانى او را نقش بر آب كردند.
«گفتند: هيچ مانعى ندارد (و هيچ گونه زيانى از اين كار به ما نخواهد رسيد هر كار مىخواهى بكن) ما به سوى پروردگارمان باز مىگريم» (قالُوا لا ضَيْرَ إِنَّا إِلى رَبِّنا مُنْقَلِبُونَ).
-
RE: سوره شعراء [26]
(آيه 51)- سپس افزودند: ما در گذشته گناهانى مرتكب شدهايم و در اين صحنه سردمدار مبارزه با پيامبر راستين خدا موسى (ع) شديم، و در ستيز با حق پيشقدم بوديم، اما «ما اميدواريم كه پروردگارمان خطاهاى ما را ببخشد چرا كه ما نخستين ايمان آورندگان بوديم» (إِنَّا نَطْمَعُ أَنْ يَغْفِرَ لَنا رَبُّنا خَطايانا أَنْ كُنَّا أَوَّلَ الْمُؤْمِنِينَ).
ما امروز از هيچ چيز وحشت نداريم، نه از تهديدهاى تو، و نه از دست و پا زدن در خون بر فراز شاخههاى بلند نخل!
(آيه 52)- سر انجام موسى در آن صحنه سرنوشت ساز پيروز از ميدان بيرون آمد. و اين زمينه مساعدى را براى اين كه موسى بتواند در ميان آن مردم بماند و به دعوت و تبليغ بپردازد و اتمام حجت كند فراهم ساخت.
ساليان دراز به اين منوال گذشت، و موسى معجزات ديگرى به آنها نشان داد.
هنگامى كه موسى (ع) حجت را بر آنها تمام كرد، و صفوف مؤمنان و منكران مشخص شد، دستور كوچ دادن بنى اسرائيل به موسى داده شد.
آيه مىگويد: «و به موسى وحى كرديم كه شبانه بندگانم را (از مصر) كوچ ده، زيرا شما مورد تعقيب هستيد» (وَ أَوْحَيْنا إِلى مُوسى أَنْ أَسْرِ بِعِبادِي إِنَّكُمْ مُتَّبَعُونَ).
(آيه 53)- موسى (ع) اين فرمان را اجرا كرد، و دور از چشم دشمنان شبانه بنى اسرائيل را بسيج كرده فرمان حركت داد.
اما بديهى است حركت يك گروه با اين عظمت، چيزى نيست كه بتوان آن را براى مدت زيادى پنهان نگه داشت، به زودى جاسوسان فرعون، مطلب را به او گزارش دادند، و چنانكه قرآن مىگويد: «فرعون (مأمورانى) به شهرها فرستاد تا نيرو جمع كنند» (فَأَرْسَلَ فِرْعَوْنُ فِي الْمَدائِنِ حاشِرِينَ).
-
RE: سوره شعراء [26]
(آيه 54)- ضمنا براى اين كه زمينه روانى مردم براى اين بسيج عمومى آماده شود دستور داد اعلان كنند «اينها گروه اندكى هستند» اندك از نظر تعداد در مقابل فرعونيان و اندك از نظر قدرت (إِنَّ هؤُلاءِ لَشِرْذِمَةٌ قَلِيلُونَ).
بنا بر اين در مبارزه با اين گروه جاى هيچ گونه نگرانى نيست كه برنده ماييم.
(آيه 55)- سپس افزود: ما چقدر حوصله كنيم؟ و تا چه اندازه با اين بردگان سر كش مدارا نماييم؟! «اينها ما را به خشم و غضب آوردهاند» (وَ إِنَّهُمْ لَنا لَغائِظُونَ).
فردا مزارع مصر را چه كسى آبيارى مىكند؟ بارهاى سنگين را در اين كشور پهناور چه كسى از زمين بر مىدارد؟
(آيه 56)- به علاوه ما از توطئه اين گروه- چه در اينجا باشند و چه بروند- بيمناكيم «و ما همگى آماده پيكاريم» (وَ إِنَّا لَجَمِيعٌ حاذِرُونَ).
(آيه 57)- سپس قرآن به ذكر عاقبت كار فرعونيان مىپردازد، و بطور اجمال زوال حكومت آنها و زمامدارى بنى اسرائيل را بيان مىكند، مىگويد:
«پس ما آنها را از باغهاى سر سبز و چشمههاى پر آب بيرون رانديم» (فَأَخْرَجْناهُمْ مِنْ جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ).
(آيه 58)- «و از گنجها و قصرهاى زيبا و مساكن مرفّه» خارج ساختيم (وَ كُنُوزٍ وَ مَقامٍ كَرِيمٍ).
(آيه 59)- آرى «اين چنين كرديم و بنى اسرائيل را وارث آنها (فرعونيان) ساختيم» (كَذلِكَ وَ أَوْرَثْناها بَنِي إِسْرائِيلَ).
(آيه 60)- عاقبت دردناك فرعونيان! در اين آيات آخرين صحنه از اين بخش از داستان موسى و فرعون مطرح است، و آن چگونگى نابودى فرعونيان و پيروزى و نجات بنى اسرائيل است.
چنانكه در آيات گذشته خوانديم، فرعون مأموران خود را به شهرهاى مصر گسيل داشت، و به اندازه كافى لشكر و نيرو آماده ساخت. و به دنبال آنها حركت كردند.
چنانكه آيه مىگويد: «پس فرعونيان آنها را تعقيب كردند و به هنگام طلوع آفتاب به آنها رسيدند» (فَأَتْبَعُوهُمْ مُشْرِقِينَ).
-
RE: سوره شعراء [26]
(آيه 61)- «هنگامى كه دو گروه يكديگر را ديدند، ياران موسى گفتند: بطور قطع ما در چنگال فرعونيان گرفتار شديم» و راه نجاتى وجود ندارد! (فَلَمَّا تَراءَا الْجَمْعانِ قالَ أَصْحابُ مُوسى إِنَّا لَمُدْرَكُونَ).
در پيش روى ما دريا و امواج خروشان آب، و در پشت سر ما دريايى از لشكر خونخوار با تجهيزات كامل، جمعيتى كه سخت از ما خشمگينند.
در اينجا لحظات دردناكى بر بنى اسرائيل گذشت، لحظاتى كه تلخى آن غير قابل توصيف است، شايد جمع زيادى در ايمان خود متزلزل شدند.
(آيه 62)- اما موسى (ع) همچنان آرام و مطمئن بود، و مىدانست وعدههاى خدا در باره نجات بنى اسرائيل و نابودى قوم سركش تخلف ناپذير است.
لذا با يك دنيا اطمينان و اعتماد رو به جمعيت وحشتزده بنى اسرائيل كرد و «گفت: چنين نيست (آنها هرگز بر ما مسلط نخواهند شد) چرا كه پروردگار من با من است و به زودى مرا هدايت خواهد كرد» (قالَ كَلَّا إِنَّ مَعِي رَبِّي سَيَهْدِينِ).
(آيه 63)- در اين هنگام كه شايد بعضى با ناباورى سخن موسى را شنيدند و همچنان در انتظار فرا رسيدن آخرين لحظات زندگى بودند فرمان نهايى صادر شد.
چنانكه قرآن مىگويد: «پس ما به موسى وحى كرديم كه عصايت را به دريا بزن»! (فَأَوْحَيْنا إِلى مُوسى أَنِ اضْرِبْ بِعَصاكَ الْبَحْرَ).
موسى (ع) چنين كرد و عصا را به دريا زد، در اينجا صحنه عجيبى نمايان گشت كه برق شادى در چشمها و دلهاى بنى اسرائيل نمايان گرديد: «پس ناگهان دريا شكافته شد (آبها قطعه قطعه شدند) و هر بخشى همچون كوهى عظيم روى هم انباشته گشت»! و در ميان آنها جادهها نمايان شد (فَانْفَلَقَ فَكانَ كُلُّ فِرْقٍ كَالطَّوْدِ الْعَظِيمِ).
منظور از «دريا» در اينجا همان رود عظيم «نيل» است.
(آيه 64)- فرعون و فرعونيان كه از ديدن اين صحنه، مات و مبهوت شده بودند و چنين معجزه روشن و آشكارى را مىديدند باز هم از مركب غرور پياده نشدند، و به تعقيب موسى و بنى اسرائيل پرداختند و به سوى سر نوشت نهايى خود پيش رفتند، چنانكه قرآن مىگويد: «و در آنجا ديگران [لشكر فرعون] را نيز (به دريا) نزديك ساختيم» (وَ أَزْلَفْنا ثَمَّ الْآخَرِينَ).
به اين ترتيب فرعونيان نيز وارد جادههاى دريايى شدند.
-
RE: سوره شعراء [26]
(آيه 65)- اين آيه مىگويد: «ما موسى و تمام كسانى را كه با او بودند نجات داديم» (وَ أَنْجَيْنا مُوسى وَ مَنْ مَعَهُ أَجْمَعِينَ).
(آيه 66)- درست هنگامى كه آخرين نفر از بنى اسرائيل از دريا بيرون آمد و آخرين نفر از فرعونيان داخل دريا شد فرمان داديم آبها به حال اول باز گردند، امواج خروشان يك مرتبه فرو ريختند و سر بر هم نهادند، فرعون و لشكرش را همچون پرهاى كاه با خود به هر جا بردند، در هم كوبيده و نابود كردند.
قرآن در يك عبارت كوتاه اين ماجرا را بيان كرده، مىگويد: «سپس ديگران را غرق كرديم» (ثُمَّ أَغْرَقْنَا الْآخَرِينَ).
و به اين ترتيب بردگان اسير آزاد شدند و جباران مغرور گرفتار و نابود گشتند، تاريخ ورق خورد دوران آن مستكبران پايان گرفت و مستضعفان وارث ملك و حكومت آنها شدند.
(آيه 67)- آرى «در اين ماجرا نشانه روشن (و درس عبرت بزرگى) است، اما اكثر آنها ايمان نياوردند» گويى چشمها بسته و گوشها كر و قلبها در خواب فرو بسته است (إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً وَ ما كانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ).
جايى كه فرعونيان با ديدن آن صحنههاى عجيب ايمان نياوردند از اين قوم مشرك تعجب مكن، و از عدم ايمانشان نگران مباش! تعبير به «اكثر» (بيشتر) اشاره به اين است كه گروهى از فرعونيان دست به دامن آيين موسى زدند و به جمع ياران او پيوستند.
(آيه 68)- اين آيه در يك جمله كوتاه و پر معنى به قدرت و رحمت بىپايان خدا اشاره كرده، مىگويد: «پروردگار تو هم تواناست و هم مهربان» (وَ إِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ).
از «عزت» اوست كه هر زمان اراده كند فرمان نابودى اقوام ياغى را صادر مىكند، به همان آبى كه مايه حيات آنهاست فرمان مرگ آنها را مىدهد، و همان درياى نيل كه مايه ثروت و قدرت فرعونيان بود قبرستان آنها مىشود! و از «رحمت» اوست كه در اين كار هرگز عجله نمىكند، بلكه سالها مهلت مىدهد، معجزه مىفرستد، اتمام حجت مىكند، و نيز از رحمت اوست كه اين بردگان ستمديده را از چنگال آن اربابان قلدر و زور گو رهايى مىبخشد.
-
RE: سوره شعراء [26]
(آيه 69)- به دنبال داستان عبرتانگيز موسى و فرعون به سر گذشت الهام بخش ابراهيم (ع) و مبارزاتش با مشركان مىپردازد، و اين مطلب را از گفتگوى ابراهيم با عمويش آزر و قوم گمراه آغاز مىكند.
نخست مىگويد: «و خبر ابراهيم را بر آنها بخوان» (وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ إِبْراهِيمَ).
(آيه 70)- و از ميان تمام اخبار مربوط به اين پيامبر بزرگ روى اين قسمت تكيه مىكند: «هنگامى كه به پدر و قومش گفت: شما چه چيز را مىپرستيد»؟! (إِذْ قالَ لِأَبِيهِ وَ قَوْمِهِ ما تَعْبُدُونَ).
(آيه 71)- آنها بلا فاصله در پاسخ «گفتند: ما بتهايى را مىپرستيم و همه روز ملازم عبادت آنهاييم» (قالُوا نَعْبُدُ أَصْناماً فَنَظَلُّ لَها عاكِفِينَ).
اين تعبير نشان مىدهد كه آنها نه تنها احساس شرمندگى از كار خود نداشتند بلكه بسيار به كار خود افتخار مىكردند.
(آيه 72)- به هر حال ابراهيم (ع) با شنيدن اين سخن آنها را زير رگبار اعتراضات شديد خود قرار داد و با دو جمله كوبنده آنها را با يك بن بست منطقى رو به رو ساخت. «گفت: آيا آنها سخن شما را مىشنوند هنگامى كه آنها را مىخوانيد»؟! (قالَ هَلْ يَسْمَعُونَكُمْ إِذْ تَدْعُونَ).
(آيه 73)- «يا اين كه آنها سودى به شما مىرسانند يا زيانى مىبخشند»؟! (أَوْ يَنْفَعُونَكُمْ أَوْ يَضُرُّونَ). حد اقل چيزى كه در معبود لازم است اين است كه نداى عابد خويش را بشنود، و در گرفتاريها به ياريش بشتابد. اما در اين بتها چيزى كه نشان دهد آنها كمترين درك و شعورى دارند، و يا كمترين تأثيرى در سر نوشت انسانها، به چشم نمىخورد.
(آيه 74)- ولى بت پرستان متعصب در برابر اين سؤال منطقى به همان پاسخ قديمى و تكرارى خود پرداختند و «گفتند: (اين مسائل مطرح نيست) مهم آن است كه ما نياكان خود را يافتيم كه چنين مىكنند»! (قالُوا بَلْ وَجَدْنا آباءَنا كَذلِكَ يَفْعَلُونَ).
اين پاسخ كه بيانگر تقليد كور كورانه آنها از نياكان جاهل و نادانشان بود تنها پاسخى بود كه مىتوانستند به گفته ابراهيم (ع) بدهند، پاسخى كه دليل بطلانش در آن نهفته است.
(آيه 75)- در اين هنگام ابراهيم لبه تيز حمله خود را متوجه بتها كرد و «گفت: آيا اين چيزى را كه شما پيوسته عبادت مىكرديد مشاهده نموديد؟!» (قالَ أَ فَرَأَيْتُمْ ما كُنْتُمْ تَعْبُدُونَ).