آنها به سالم گفتند: ما جمع شده ايم تا پيمان ببنديم و هم قسم شويم که از محمد درباره ي صاحب اختياري علي اطاعت نکنيم! سالم پرسيد: شما را بخدا آيا به راستي درباره ي اين مطلب گفتگو مي کرديد؟
آنها جواب دادند: بلي، بخدا قسم گفتگوي ما در همين مسئله بود و در غير اين نبود. سالم گفت: بخدا قسم من اولين کسي هستم که در اين مطلب با شما هم پيمان مي شوم و با شما مخالفت نخواهم کرد! بخدا قسم آفتاب طلوع نمي کند بر اهل بيتي که نزد من از بني هاشم مبغوض تر باشد و در بني هاشم کسي نزد من مبغوض تر و بدتر از علي بن ابي طالب نيست! در اين مورد هر چه به نظرتان مي آيد انجام دهيد و مرا هم در زمره ي خود به حساب آوريد.
آن چهار نفر همان ساعت بر ضد خلافت اميرالمؤمنين عليه السلام پيمان بستند و متفرق شدند. هنگامي که پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم قصد حرکت داشت نزد حضرت آمدند و پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به آنها فرمود: درباره ي چه مسئله اي امروز خصوصي صحبت مي کرديد در حاليکه شما را از نجوي و گفتگوي خصوصي منع کرده بودم؟
آنها جواب دادند: يا رسول الله، ما فقط هم اکنون يکديگر را ملاقات کرده ايم! پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم با ناراحتي به آنها نگاه کرد و فرمود: شما داناتريد يا خداوند؟ «وَ مَنْ اَظْلَمُ مِمَّنْ کَتَمَ شَهادًَْ عِنْدَهُ مِنَ اللهِ وَ مَا اللهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ»، [5] «و کيست ظالم تر از کسي که شهادتي را نزد خدا کتمان مي کند، و خداوند از آنچه انجام مي دهيد غافل نيست».
اساسنامه اصلي ضد غدير
حذيفه در ادامه ماجرا مي گويد: سپس کاروان به راه افتاد تا وارد مدينه شد. همان منافقين با عده اي از همدستانشان جمع شدند و صحيفه اي طبق آنچه درباره ي خلافت عهد بسته بودند نوشتند. در اول صحيفه شکستن ولايت و صاحب اختياري علي عليه السلام بود و اينکه خلافت مخصوص ابوبکر، عمر، ابوعبيده است و سالم نيز همراه آنان است و خلافت از اين چهار نفر خارج نيست!
بر اين صحيفه سي و چهار نفر شهادت دادند که چهارده نفر آنان اصحاب عقبه بودند [6] و بيست نفر از اشخاص ديگر بودند. پس از نوشتن و امضاي صحيفه آن را بعنوان وديعه به ابوعبيده جراح سپردند و او را امين خود قرار دادند.