نا گفته نماند که در بین بزرگان اهل تسنن نیز هستند کسانیکه اشکالات سندی بر این روایات دارند؛ به عنوان مثال: «حاکم نیشابوری در نقل ماجرا آن را صحیح، ولی ذهبی در تلخیص المستدرک سند آن را منقطع دانسته است؛ همانگونه که بیهقی آن را مرسل میداند. همچنین بیهقی با سندهای دیگری این قضیه را نقل کرده که همه آنها ضعیف است. ابن سعد نیز حدیث را در الطبقات الکبری به طور مرسل نقل کرده است. ابن حجر در الاصابه با سند خود نقل کرده که در آن» عبدالرحمن بن زید بن اسلم است که تعداد زیادی از علمای رجال اهل سنت او را تضعیف نمودهاند. همچنین در سند آن «عبدالله بن وهب» وجود دارد که تضعیف شده است. ابن حجر به سندی دیگر از عطاء خراسانی نقل کرده که ابن عدی و بخاری او را از جمله ضعیفان شمردهاند. خطیب بغدادی نیز آن را با سندی نقل کرده که در آن احمد بن حسین صوفی، عقبة بن عامر جهنی و ابراهیم بن مهران مروزی وجود دارد که اوّلی تصریح به ضعف او شده، دوّمی را از لشکریان و امیران معاویه ذکر کردهاند و سوّمی نیز مهمل دانسته شده است. در نتیجه میتوان گفت که هیچ یک از روایات، سند معتبری ندارد. (6)
3- اشکال دیگر، وجود روایاتیست که که به بحث زور و اجبار در این مساله اشاره دارد، که خلیفه دوم با اجبار و تهدید دختر حضرت را به عقد خود در آورد. «ابن سعد نقل میکند که علی (علیه السلام) در جواب خواستگاری عمر فرمود: او دختری کوچک است. عمر در جواب گفت: به خدا سوگند تو حقّ نداری که مرا از این کار منع کنی و من میدانم که چرا او را به نکاحم در نمیآوری... ابن المغازلی نیز از عمر بن خطاب نقل میکند که گفت: به خدا سوگند! مرا چیزی بر اصرار این خواستگاری وادار نکرد، مگر آن که از رسول خدا شنیدم... از این حدیث استفاده میشود حضرت بنا به اصرار زیاد تن به این درخواست داد. (7)
پی نوشت:
6. (ازدواج ام کلثوم با عمر افسانه یا واقعیت)
7. (شیعه شناسی و پاسخ به شبهات، ج 2)