على عليه السلام به حكومت انقلابى خود ادامه داد و چنانكه لازمه طبيعت هر نهضت انقلابى است،عناصر مخالف كه منافعشان به خطر مى افتد از هر گوشه و كنار سر به مخالفت بر افراشتند و به نام خونخواهى خليفه سوم،جنگهاى داخلى خونينى بر پا كردند-كه تقريبا در تمام مدت خلافت على عليه السلام ادامه داشت-به نظر شيعه،مسببين اين جنگهاى داخلى جز منافع شخصى منظورى نداشتند و خونخواهى خليفه سوم،دستاويز عوامفريبانهاى بيش نبود و حتى سوء تفاهم نيز در كار نبود (39) .سبب جنگ اول كه«جنگ جمل»ناميده مىشود،غائله اختلاف طبقاتى بود كه از زمان خليفه دوم در تقسيم مختلف بيت المال پيدا شده بود،على عليه السلام پس از آنكه به خلافت شناخته شد،مالى در ميان مردم بِالسَّويِه(مساوی) قسمت فرمود (40) چنانكه سيرت پيغمبر اكرم نيز همانگونه بود و اين روش زبير و طلحه را سخت بر آشفت و بناى تمرد گذاشتند و به نام زيارت كعبه،از مدينه به مكه رفتند و ام المؤمنين عايشه را كه در مكه بود و با على عليه السلام ميانه خوبى نداشت با خود همراه ساخته به نام خونخواهى خليفه سوم! نهضت و جنگ خونين جمل را بر پا كردند (41) .
پی نوشت:
-پس از رحلت پيغمبر اكرم (صلی الله علیه وآله) اقليت انگشت شمار به پيروى على (علیه السلام) از بيعت تخلف كردند و در راس اين اقليت از صحابه سلمان و ابوذر و مقداد و عمار بودند و در آغاز خلافت على (علیه السلام) نيز اقليت قابل توجهى به عنوان مخالف از بيعت سر باز زدند و از جمله متخلفين و مخالفين سر سخت سعيد بن عاص و وليد بن عقبه و مروان بن حكم و عمرو بن عاص و بسر بن ارطاة و سمرة بن جندب و مغيرة بن شعبه و غير ايشان بودند. مطالعه بيوگرافى اين دو دسته و تامل در اعمالى كه انجام دادهاند و داستانهايى كه تاريخ از ايشان ضبط كرده،شخصيت دينى و هدف ايشان را به خوبى روشن مى كند.دسته اولى از اصحاب خاص پيغمبر اكرم و از زهاد و عباد و فداكاران و آزاديخواهان اسلامى و مورد علاقه خاص پيغمبر اكرم بودند.پيغمبر فرمود خدا به من خبر داد كه چهار نفر را دوست دارد و مرا نيز امر كرده كه دوستشان دارم.نام ايشان را پرسيدند سه مرتبه فرمود:على سپس نام ابوذر و سلمان و مقداد را برد (سنن ابن ماجه،ج 1،ص 66)
عايشه گويد : رسول خدا فرمود:هر دو امرى كه بر عمار عرضه شود حتما حق و ارشد آنها را اختيار خواهد كرد (سنن ابن ماجه،ج 1،ص 66)
پيغمبر فرمود:«راستگوتر از ابوذر در ميان زمين و آسمان وجود ندارد»، (سنن ابن ماجه،ج 1،ص 68)
از اينان در همه مدت حيات،يك عمل غير مشروع نقل نشده و خونى به نا حق نريخته اند،به عرض كسى متعرض نشده اند،مال كسى را نربوده اند يا به افساد و گمراهى مردم نپرداخته اند.
ولى تاريخ از فجايع اعمال و تبهكاريهاى دسته دوم پر است و خونهاى نا حق كه ريختهاند و مالهاى مسلمانان كه ربودهاند و اعمال شرم آور كه انجام دادهاند،از شماره بيرون است و با هيچ عذرى نمىتوان توجيه كرد جز اينكه گفته شود (چنانكه جماعت مى گويند) خدا از اينان راضى بود و در هر جنايتى كه مىكردند آزاد بودند و مقررات اسلام كه در كتاب و سنت است در حق ديگران وضع شده بوده است!!
40-مروج الذهب،ج 2،ص 362.نهج البلاغه،خطبه 122.تاريخ يعقوبى،ج 2،ص 160 شرح ابن ابى الحديد ج 1،ص 180.
41-تاريخ يعقوبى،ج .تاريخ ابى الفداء،ج 1،ص 172.مروج الذهب،ج 2،ص 366.







پاسخ با نقل قول
