(آيه 19)- اين بتها زائيده هواى نفس شماست! پس از بيان بحثهاى مربوط به توحيد، وحى، معراج و آيات عظمت خداوند يگانه در آسمانها به بطلان شرك و عقائد خرافى مشركان در زمينه بتها مىپردازد.
مىفرمايد: بعد از آن كه عظمت خداوند و آيات بزرگ او را دانستيد «به من خبر دهيد آيا بتهاى لات و عزى ...» (أَ فَرَأَيْتُمُ اللَّاتَ وَ الْعُزَّى).
(آيه 20)- «و (همچنين بت) منات كه سومين آنهاست» آيا دختران خدا هستند و منشأ سود و زيان براى شما مىباشند؟! (وَ مَناةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرى).
اين سه بت در ميان عرب از اهميت و شهرت خاصى برخوردار بودند.
(آيه 21)- «آيا سهم شما پسر است و سهم او دختر»؟! (أَ لَكُمُ الذَّكَرُ وَ لَهُ الْأُنْثى). در حالى كه به زعم شما دختران كم ارزشترند و حتى هنگامى كه مىشنويد همسر شما دختر آورده از شدت اندوه و خشم سياه مىشويد!
(آيه 22)- «اگر چنين باشد اين تقسيمى ناعادلانه است» كه ميان خود و خدا قائل شديد! (تِلْكَ إِذاً قِسْمَةٌ ضِيزى). چرا كه سهم خدا را پستتر از سهم خود مىدانيد! به اين ترتيب قرآن افكار منحط و خرافى آنها را به باد استهزا مىگيرد كه شما از يكسو دختران را زنده به گور مىكنيد و عيب و ننگ مىدانيد، و از سوى ديگر فرشتگان را دختران خدا مىدانيد، نه تنها خودشان را مىپرستيد كه مجسمههاى بىروح آنها نيز به صورت بتها در نظر شما اين همه احترام دارد. و از اينجا روشن مىشود كه حد اقل بسيارى از بتهاى سنگى و چوبى كه مورد پرستش عرب واقع مىشد به زعم آنها مجسمههاى فرشتگان بود فرشتگانى كه آنها را «ربّ النوع» و مدير و مدبر عالم هستى مىدانستند و نسبت آنها را با خدا نسبت دختر و پدر مىپنداشتند.
از اينجا معلوم مىشود كه قرآن هرگز نمىخواهد اعتقاد عرب جاهلى را در مورد تفاوت دختر و پسر بپذيرد، بلكه مىخواهد مسلمات طرف را به رخ او بكشد و الا نه دختر و پسر در منطق اسلام از نظر ارزش انسانى تفاوتى دارند، و نه فرشتگان دختر و پسر دارند و نه اصلا آنها فرزندان خدا هستند، و نه خدا اصولا فرزندى دارد.