-
RE: سوره نجم [53]
(آيه 19)- اين بتها زائيده هواى نفس شماست! پس از بيان بحثهاى مربوط به توحيد، وحى، معراج و آيات عظمت خداوند يگانه در آسمانها به بطلان شرك و عقائد خرافى مشركان در زمينه بتها مىپردازد.
مىفرمايد: بعد از آن كه عظمت خداوند و آيات بزرگ او را دانستيد «به من خبر دهيد آيا بتهاى لات و عزى ...» (أَ فَرَأَيْتُمُ اللَّاتَ وَ الْعُزَّى).
(آيه 20)- «و (همچنين بت) منات كه سومين آنهاست» آيا دختران خدا هستند و منشأ سود و زيان براى شما مىباشند؟! (وَ مَناةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرى).
اين سه بت در ميان عرب از اهميت و شهرت خاصى برخوردار بودند.
(آيه 21)- «آيا سهم شما پسر است و سهم او دختر»؟! (أَ لَكُمُ الذَّكَرُ وَ لَهُ الْأُنْثى). در حالى كه به زعم شما دختران كم ارزشترند و حتى هنگامى كه مىشنويد همسر شما دختر آورده از شدت اندوه و خشم سياه مىشويد!
(آيه 22)- «اگر چنين باشد اين تقسيمى ناعادلانه است» كه ميان خود و خدا قائل شديد! (تِلْكَ إِذاً قِسْمَةٌ ضِيزى). چرا كه سهم خدا را پستتر از سهم خود مىدانيد! به اين ترتيب قرآن افكار منحط و خرافى آنها را به باد استهزا مىگيرد كه شما از يكسو دختران را زنده به گور مىكنيد و عيب و ننگ مىدانيد، و از سوى ديگر فرشتگان را دختران خدا مىدانيد، نه تنها خودشان را مىپرستيد كه مجسمههاى بىروح آنها نيز به صورت بتها در نظر شما اين همه احترام دارد. و از اينجا روشن مىشود كه حد اقل بسيارى از بتهاى سنگى و چوبى كه مورد پرستش عرب واقع مىشد به زعم آنها مجسمههاى فرشتگان بود فرشتگانى كه آنها را «ربّ النوع» و مدير و مدبر عالم هستى مىدانستند و نسبت آنها را با خدا نسبت دختر و پدر مىپنداشتند.
از اينجا معلوم مىشود كه قرآن هرگز نمىخواهد اعتقاد عرب جاهلى را در مورد تفاوت دختر و پسر بپذيرد، بلكه مىخواهد مسلمات طرف را به رخ او بكشد و الا نه دختر و پسر در منطق اسلام از نظر ارزش انسانى تفاوتى دارند، و نه فرشتگان دختر و پسر دارند و نه اصلا آنها فرزندان خدا هستند، و نه خدا اصولا فرزندى دارد.
-
RE: سوره نجم [53]
(آيه 23)- در اين آيه، قرآن با قاطعيت مىگويد: «اينها فقط نامهائى است كه شما و پدرانتان بر آنها گذاشتهايد (نامهائى بىمحتوا و اسمهائى بىمسمى) و هرگز خداوند دليل و حجتى بر آن نازل نكرده است» (إِنْ هِيَ إِلَّا أَسْماءٌ سَمَّيْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ).
نه دليلى از عقل بر آن داريد، و نه دليلى از طريق وحى الهى، و جز يك مشت اوهام و خرافات و الفاظ تو خالى چيزى نيست.
و در پايان مىافزايد: «آنها فقط از گمانهاى بىاساس و هواى نفس پيروى مىكنند» و اين موهومات همه زائيده پندار و هوى است (إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَ ما تَهْوَى الْأَنْفُسُ).
«در حالى كه هدايت از سوى پروردگارشان براى آنها آمده است» (وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدى).
اما چشم مىبندند و به آن پشت مىكنند، و در ظلمات اين اوهام غوطهور مىشوند.
اصولا هواى نفس خود بزرگترين و خطرناكترين بتهاست و سر چشمه پيدايش بتهاى ديگر، و مايه گرمى بازار بتپرستى است.
(آيه 24)- قرآن همچنان خرافه بتپرستى را تعقيب و محكوم مىكند.
نخست به آرزوهاى بىاساس بتپرستان و انتظاراتى كه از بتها داشتند پرداخته، مىگويد: «آيا آنچه انسان تمنا دارد به آن مىرسد»؟! (أَمْ لِلْإِنْسانِ ما تَمَنَّى).
آيا ممكن است اين اجسام بىروح و بىارزش به شفاعت او در پيشگاه خدا برخيزند؟ و يا در مشكلات و گرفتاريها در دنيا و آخرت به او پناه بدهند؟
-
RE: سوره نجم [53]
(آيه 25)- «در حالى كه آخرت و دنيا از آن خداست» (فَلِلَّهِ الْآخِرَةُ وَ الْأُولى).
عالم اسباب بر محور اراده او مىچرخد، و هر موجودى هر چه دارد از بركت وجود اوست، شفاعت از ناحيه او و حل مشكلات نيز به دست قدرت اوست.
و به اين ترتيب قرآن مشركان را بكلى از شفاعت بتها و حل مشكلات به وسيله آنها مأيوس و نوميد مىكند.
گسترش دامنه آرزوها! آرزو و تمنا از محدود بودن قدرت انسان و توانائى او سر چشمه مىگيرد زيرا هر گاه به چيزى علاقه داشت و به آن نرسيد شكل آرزو و تمنا به خود مىگيرد.
البته آرزوهاى انسان گاهى صادق است و از روح بلند او سر چشمه مىگيرد و عاملى است براى حركت و تلاش و جهاد و سير تكاملى او، مثل اين كه انسان آرزو مىكند در علم و دانش و تقوا و شخصيت و آبرو سر آمد جهانيان باشد.
ولى بسيار مىشود كه اين آرزوها كاذب است، و مايه غفلت و بىخبرى و تخدير و عقب ماندگى است، مثل آرزوى رسيدن به عمر جاويدان، و خلود در زمين، و در اختيار گرفتن تمام اموال و ثروتها، و حكومت بر همه انسانها و موهومات ديگرى از اين قبيل.
و به همين دليل در روايات اسلامى تشويق شده كه مردم به سراغ آرزوهاى خير بروند، در حديثى از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله مىخوانيم: «كسى كه تمناى چيزى كند كه موجب رضاى خداست از دنيا بيرون نمىرود مگر به آن برسد».
(آيه 26)- شفاعت هم به اذن اوست! در اين آيه براى تأكيد بيشتر روى همين مسأله مىافزايد: «و چه بسيار فرشتگان آسمانها كه شفاعت آنها هيچ سودى نمىبخشد، مگر پس از آن كه خدا براى هر كس بخواهد و راضى باشد اجازه (شفاعت) دهد» (وَ كَمْ مِنْ مَلَكٍ فِي السَّماواتِ لا تُغْنِي شَفاعَتُهُمْ شَيْئاً إِلَّا مِنْ بَعْدِ أَنْ يَأْذَنَ اللَّهُ لِمَنْ يَشاءُ وَ يَرْضى).
جائى كه فرشتگان آسمان با آن همه عظمت، حتى به صورت جمعى قادر بر شفاعت نيستند، جز به اذن و رضاى پروردگار، از اين بتهاى بىشعور و فاقد هر گونه ارزش چه انتظارى داريد؟
-
RE: سوره نجم [53]
(آيه 27)- قرآن همچنان موضوع آيات قبل را در زمينه نفى عقائد مشركان تعقيب كرده، نخست مىفرمايد: «كسانى كه به آخرت ايمان ندارند فرشتگان را دختر (خدا) نامگذارى مىكنند» (إِنَّ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ لَيُسَمُّونَ الْمَلائِكَةَ تَسْمِيَةَ الْأُنْثى).
آرى! اين سخن زشت و شرمآور تنها از كسانى سر مىزند كه به حساب و جزاى اعمال معتقد نيستند كه اگر عقيده داشتند اين چنين جسورانه سخن نمىگفتند، سخنى كه كمترين دليلى بر آن ندارند، بلكه دلائل عقلى نشان مىدهد نه خداوند فرزندى دارد نه فرشتگان دخترند.
(آيه 28)- سپس به يكى از دلائل روشن بطلان اين نامگذارى اشاره كرده، مىافزايد: «آنها هرگز به اين سخن دانشى ندارند، بلكه از گمان بىپايه پيروى مىكنند با اينكه گمان هرگز انسان را بىنياز از حق نمىكند» (وَ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَ إِنَّ الظَّنَّ لا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئاً).
انسان متعهد و معتقد هرگز سخنى را بدون علم و آگاهى نمىگويد، و نسبتى را به كسى بىدليل نمىدهد، تكيه بر گمان و پندار كار شيطان و انسانهاى شيطان صفت است، و قبول خرافات و موهومات نشانه انحراف و بىعقلى است.
البته گمانهائى كه معقول و موجه است و غالبا مطابق واقع و مبناى كار عقلا در زندگى روزمره مىباشد، مانند شهادت شهود در محكمه و دادگاه، يا «قول اهل خبره» و يا «ظواهر الفاظ» و امثال آن داخل در اين آيات نيست، اين گونه گمانها در حقيقت يك نوع علم عرفى است نه گمان.
(آيه 29)- سپس براى اين كه روشن كند اين گروه اهل استدلال و منطق نيستند، و حب دنيا و فراموش كردن ياد خدا آنها را در لجنزار اين موهومات و خرافات غوطهور ساخته، مىافزايد: «حال كه چنين است از كسى كه از ياد ما روى مىگرداند، و جز زندگى مادى دنيا را نمىطلبد اعراض كن و به آنها اعتنا مكن كه شايسته سخن نيستند! (فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّى عَنْ ذِكْرِنا وَ لَمْ يُرِدْ إِلَّا الْحَياةَ الدُّنْيا).
«ذكر خدا» مفهوم گستردهاى دارد كه هر گونه توجه به خدا را چه از طريق قرآن، و دليل عقل، و چه از طريق سنت، و ياد قيامت شامل مىگردد.
شايد نياز به تذكر نداشته باشد كه امر به اعراض از اين گروه هرگز منافاتى با تبليغ رسالت كه وظيفه اصلى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله است ندارد. چرا كه تبليغ و انذار و بشارت مخصوص مواردى است كه حد اقل احتمال تأثير وجود داشته باشد، آنجا كه يقين به عدم تأثير است نبايد نيروها را به هدر داد، و بعد از اتمام حجت بايد اعراض كرد.
-
RE: سوره نجم [53]
(آيه 30)- در اين آيه براى اثبات انحطاط فكرى اين گروه مىافزايد: «اين آخرين حدّ آگاهى آنهاست»! (ذلِكَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ).
و در پايان مىگويد: «پروردگار تو كسانى را كه از راه او گمراه شدهاند بهتر مىشناسد و (همچنين) هدايت يافتگان را از همه بهتر مىشناسد» (إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اهْتَدى).
جمله «ذلِكَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ» مىتواند اشاره به خرافاتى همچون بتپرستى و فرشتگان را دختران خدا دانستن باشد، يعنى نهايت آگاهى اين گروه همين موهومات است. يا اشاره به دنياپرستى و اسارت آنها در چنگال ماديات، يعنى نهايت فهم و شعورشان اين است كه به خواب و خور و عيش و نوش و متاع فانى و زود گذر و زرق و برق دنيا قناعت كردهاند.
در دعاى معروفى كه در اعمال ماه شعبان از پيغمبر گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و آله نقل شده مىخوانيم: «خداوندا! دنيا را بزرگترين مشغوليات فكرى ما و نهايت علم و آگاهى ما قرار مده».
پايان آيه اشاره به اين حقيقت است كه خداوند هم گمراهان را به خوبى مىشناسد و هم هدايت يافتگان را، يكى را مشمول غضبش و ديگرى را مشمول لطفش مىسازد، و در قيامت هر كدام را بر طبق اعمالشان جزا خواهد داد.
(آيه 31)- از آنجا كه در آيات گذشته سخن از علم خداوند نسبت به گمراهان و هدايتيافتگان بود، در اين آيه در ادامه همين سخن مىافزايد:
«و براى خداست آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است» (وَ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ).
مالكيت مطلقه در عالم هستى از آن اوست، و نيز حاكميت مطلقه از آن او، و به همين دليل تدبير عالم هستى نيز به دست اوست، و چون چنين است جز او شايسته عبوديت و شفاعت نيست.
هدف بزرگ او از اين آفرينش گسترده اين است كه انسان يعنى گل سر سبد عالم هستى را با برنامههاى تكوينى و تشريعى و تعليم و تربيت انبيا در مسير تكامل پيش برد.
لذا در پايان آيه به عنوان نتيجه اين مالكيت مىفرمايد: غرض اين است «تا بدكاران را به كيفر كارهاى بدشان برساند، و نيكوكاران را در برابر اعمال نيكشان پاداش دهد» (لِيَجْزِيَ الَّذِينَ أَساؤُا بِما عَمِلُوا وَ يَجْزِيَ الَّذِينَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَى).
-
RE: سوره نجم [53]
(آيه 32)- سپس به توصيف اين گروه نيكوكار پرداخته، چنين مىگويد: «آنها كسانى هستند كه از گناهان بزرگ و اعمال زشت دورى مىكنند، جز گناهان صغيره» كه گاه آلوده آن مىشوند (الَّذِينَ يَجْتَنِبُونَ كَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ إِلَّا اللَّمَمَ).
قرائن موجود در آيه گواهى مىدهد كه «لمم» به معنى گناهانى است كه احيانا از انسان سر مىزند، سپس متوجه مىشود و آن را ترك مىگويد.
به علاوه در جمله بعد قرآن مىگويد: «آمرزش پروردگار تو گسترده است» (إِنَّ رَبَّكَ واسِعُ الْمَغْفِرَةِ).
اين نيز دليلى است بر اين كه گناهى از او سر زده كه نياز به غفران پروردگار دارد، نه تنها قصد و نيت و نزديك شدن به گناه بىآنكه آن را مرتكب شده باشد.
به هر حال منظور اين است كه نيكوكاران ممكن است لغزشى داشته باشند، ولى گناه بر خلاف طبع و سجيه آنهاست، روح و قلب آنها همواره پاك است و آلودگيها جنبه عرضى دارد، و لذا به محض ارتكاب گناه پشيمان مىشوند و از خدا تقاضاى بخشش مىكنند.
در دنباله آيه براى تأكيد عدالت پروردگار، در مسأله پاداش و كيفر از علم بىپايان او كه همه بندگان و اعمالشان را فرا مىگيرد سخن مىگويد.
مىفرمايد: «او نسبت به شما از همه آگاهتر است، از آن هنگام كه شما را از زمين آفريد، و در آن موقع كه به صورت جنينهائى در شكم مادرانتان بوديد» (هُوَ أَعْلَمُ بِكُمْ إِذْ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ إِذْ أَنْتُمْ أَجِنَّةٌ فِي بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ).
-
RE: سوره نجم [53]
آفرينش انسان از زمين يا به اعتبار خلقت نخستين او از طريق حضرت آدم است كه از خاك آفريده شده، و يا به اعتبار اين است كه تمام مواد تشكيل دهنده وجود انسان از زمين گرفته شده، كه از طريق تغذيه در تركيببندى نطفه، و سپس در مراحل پرورش جنين مؤثر است، و در هر حال هدف اين است كه خداوند از همان زمان كه ذرات وجود شما در لابلاى خاكهاى زمين بود و از آن روز كه نطفه ناچيزى در رحم مادر در درون پردههاى ظلمانى رحم بوديد از تمام جزئيات وجود شما آگاه بوده است، با اين حال چگونه ممكن است از اعمال شما بىخبر باشد؟! اين تعبير ضمنا مقدمهاى است براى سخن بعد كه مىفرمايد: «پس خودستائى نكنيد (و از پاك بودن خود سخن مگوئيد، چرا كه) او پرهيزكاران را بهتر مىشناسد» (فَلا تُزَكُّوا أَنْفُسَكُمْ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقى).
نه نيازى به معرفى شما دارد، و نه شرح اعمال نيكتان، او هم از اعمال شما آگاه است، و هم از ميزان خلوص نيتتان، و حتى شما را از خودتان بهتر مىشناسد.
«كبائر الاثم» چيست؟
هر گناهى كه يكى از شرائط زير را داشته باشد كبيره محسوب مىشود:
الف- گناهانى كه خداوند وعده عذاب در باره آن داده است.
ب- گناهانى كه در نظر اهل شرع و لسان روايات با عظمت ياد شده.
ج- گناهانى كه در منابع شرع بزرگتر از گناهى شمرده شده كه جزء كبائر است.
د- و بالاخره گناهانى كه در روايات معتبر تصريح به كبيره بودن آن شده است.
در روايات اسلامى تعداد كبائر مختلف ذكر شده، در بعضى تعداد آنها هفت گناه (قتل نفس، عقوق والدين، رباخوارى، بازگشت به دار الكفر بعد از هجرت، نسبت زنا به زنان پاكدامن دادن، خوردن مال يتيم و فرار از جهاد).
و در بعضى ديگر تعداد آنها ده و در بعضى نوزده گناه و در بعضى تعداد بسيار بيشترى ديده مىشود.
در حديثى از امام باقر عليه السّلام در تفسير آيه مورد بحث آمده است: «هيچ كس از شما نبايد به فزونى نماز و روزه و زكات و مناسك حج و عمره افتخار كند زيرا خداوند پرهيزكاران شما را از همه بهتر مىشناسد».
-
RE: سوره نجم [53]
(آيه 33)-
شأن نزول:
در مورد اين آيه نقل شده: «وليد بن مغيره» به سوى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آمد و به اسلام نزديك شد، بعضى از مشركان او را سرزنش كرده، گفتند:
آئين بزرگان ما را رها كردى، آنها را گمراه شمردى، و گمان كردى آنها در آتش دوزخند! او گفت: راستى من از عذاب خدا مىترسم! شخص سرزنش كننده گفت: اگر چيزى از اموالت را به من دهى و به سوى شرك باز گردى من عذاب تو را بر گردن مىگيرم! وليد بن مغيره اين كار را كرد، ولى مالى را كه بنا بود بپردازد جز قسمت كمى از آن را نپرداخت! آيه نازل شد و وليد را به خاطر روى گرداندن از ايمان نكوهش كرد.
تفسير:
در آيات گذشته سخن از اين بود كه خداوند بدكاران را در برابر اعمال بدشان كيفر مىدهد و نيكوكاران را پاداش، چون ممكن است بعضى تصور كنند مىشود كسى را به گناه ديگرى كيفر داد، يا گناه ديگرى را بر گردن گرفت آيه در مقام نفى اين توهم برآمده، و اين اصل مهم اسلامى را كه نتيجه اعمال هر كس فقط به خود او باز مىگردد تشريح مىكند.
نخست مىفرمايد: «آيا ديدى آن كس را كه (از اسلام- يا از انفاق) روى گردان شد» (أَ فَرَأَيْتَ الَّذِي تَوَلَّى).
(آيه 34)- «و كمى عطا كرد و از (پرداخت مال) بيشتر امساك نمود» به گمان اين كه ديگرى مىتواند بار گناهان او را بر دوش گيرد (وَ أَعْطى قَلِيلًا وَ أَكْدى).
(آيه 35)- «آيا نزد او علم غيب است و مىبيند» كه ديگران مىتوانند گناهان او را بر دوش گيرند؟! (أَ عِنْدَهُ عِلْمُ الْغَيْبِ فَهُوَ يَرى).
چه كسى از قيامت آمده و براى آنها خبر آورده است كه افراد مىتوانند رشوه گيرند و گناه ديگران را بر گردن نهند؟!
-
RE: سوره نجم [53]
(آيه 36)- بعد از اين اعتراض شديد قرآن به بيان يك اصل كلى كه در ساير آئينهاى آسمانى نيز بوده است، پرداخته، چنين مىگويد: كسى كه با اين وعدههاى خيالى دست از انفاق (يا ايمان) برداشته، و مىخواهد خود را با پرداختن مختصر مالى از كيفر الهى رهائى بخشد «آيا از آنچه در كتب موسى نازل گرديده با خبر نشده است»؟! (أَمْ لَمْ يُنَبَّأْ بِما فِي صُحُفِ مُوسى).
(آيه 37)- «و (همچنين آنچه) در كتب ابراهيم، همان كسى كه وظيفه خود را بطور كامل ادا كرد» (وَ إِبْراهِيمَ الَّذِي وَفَّى).
همان پيامبر بزرگى كه به تمام عهد و پيمانهاى الهى وفا كرد، حق رسالت او را ادا نمود، و براى تبليغ آئين او از هيچ مشكل و تهديد و آزارى نهراسيد، همان كسى كه در راه خدا تن را به آتش سپرد و قلبش را به خدا، و فرزندش را به قربانى، و اموالش را به برادران و ياران.
(آيه 38)- آيا با خبر نشده است كه در تمام اين كتب آسمانى اين حكم نازل شده «كه هيچ كس بار گناه ديگرى را بر دوش نمىگيرد»؟! (أَلَّا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى).
(آيه 39)- سپس براى توضيح بيشتر مىافزايد: آيا خبر ندارد در اين كتب آسمانى آمده است «كه براى انسان بهرهاى جز سعى و كوشش او نيست»؟! (وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلَّا ما سَعى).
(آيه 40)- و آيا خبر ندارد «كه تلاش او به زودى ديده مىشود»؟! (وَ أَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُرى).
نه تنها نتيجههاى اين سعى و تلاش- چه در مسير خير باشد يا شر- بلكه خود اعمال او، در آن روز در برابرش آشكار مىشود، همان گونه كه در آيه 30 سوره آل عمران مىفرمايد: «روزى كه هر كس اعمال نيكى را كه انجام داده حاضر مىبيند».
-
RE: سوره نجم [53]
(آيه 41)- «سپس (در برابر عملش) به او جزاى كافى داده خواهد شد» (ثُمَّ يُجْزاهُ الْجَزاءَ الْأَوْفى).
منظور از «جزاء اوفى» جزائى است كه درست به اندازه عمل باشد، البته اين منافات با تفضّل الهى در مورد اعمال نيك به ده برابر، يا صدها، و هزاران برابر ندارد.
در آيات فوق اشاره به سه اصل از اصول مسلم اسلامى شده، كه در كتب آسمانى پيشين نيز به عنوان اصول مسلمى شناخته شده است:
الف- هر كس مسؤول گناهان خويش است.
ب- بهره هر كس در آخرت همان سعى و كوشش اوست.
ج- خداوند به هركس در برابر عملش جزاى كامل مىدهد.
و به اين وسيله قرآن خط بطلان بر بسيارى از اوهام و خرافات كه عوام مردم دارند، و يا احيانا در بعضى از مذاهب به صورت يك عقيده درآمده است مىكشد.
(آيه 42)- تمام خطوط به او منتهى مىشود! قرآن در ادامه بحثهاى گذشته پيرامون مسأله جزاى اعمال مىفرمايد: آيا انسان خبر ندارد كه در صحف موسى و ابراهيم آمده است «كه همه امور به پروردگارت منتهى مىگردد» (وَ أَنَّ إِلى رَبِّكَ الْمُنْتَهى).
نه تنها حساب و ثواب و جزا و كيفر در آخرت به دست قدرت اوست كه در اين جهان نيز سلسله اسباب و علل به ذات پاك او منتهى مىگردد، تمام تدبيرات اين جهان از تدبير او نشأت مىگيرد، و بالاخره تكيهگاه عالم هستى و ابتدا و انتهاى آن ذات پاك خداست.
در بعضى از روايات در تفسير اين آيه از امام صادق عليه السّلام چنين مىخوانيم:
«هنگامى كه سخن به ذات خدا مىرسد سكوت كنيد».
يعنى در باره ذات او سخن نگوئيد كه عقلها در آنجا حيران است و به جائى نمىرسد، و انديشه در ذات نامحدود براى عقول محدود غير ممكن است، چرا كه هر چه در انديشه گنجد محدود است و خداوند محال است محدود گردد.
اين تفسير با آنچه گفتيم منافات ندارد و هر دو مىتواند در معنى آيه جمع باشد.