خوشا به حال کسانی که فهمیدند، از این عمر بهره بردند. به میرزای شیرازی… . میرزا خصوصیاتی دارد؛ شناختن رجال علم، خودش فنی است. ریشه افکار نائینی که فحل الفحول متأخرین است در افکار میرزای شیرازی پیدا می شود. میرزا با آن مشاغل علمی، با آن گرفتاری های اجتماعی فرصت ملاقات با احدی نداشت. یک روز یک معمّمی با لباس کهنه ای درِ خانه میرزا نمایان شد، به حاجب گفت: من به میرزا کار دارم، گفت: دسترسی به میرزا برای اعلام میسر نیست تا چه برسد به تو. گفت: فقط تو برو به میرزا بگو: فلانی دم در است. میرزا مشتغل، با آن همه مشاغل! دربان آمد، گفت: شیخی است با لباس مندرسی، بر درگاه حاضر شده، این کلمه را گفت. تا به میرزا اسم را گفت، رنگ میرزا پرید، لباس پوشید، خود میرزا آمد تا دم در. شیخ را مقدم بر خودش قرار داد، خودش پشت سر . همه اعلام متحیّر اند، مثل استاد حاج شیخ عبدالکریم، سید، مثل میرزا محمد تقی شیرازی، اعیان همه مبهوت اند در این رفتار.شیخ را نشاند به مسند خودش، میرزا جلو [او نشست]، مدتی مکالمه بود خلوت ، بعد هم حرکت کرد، میرزا رفت تا دم در. شیخ رفت. میرزا همچنان نگاه می کرد به قد و بالا، تا وقتی از نظر پنهان شد.همه متحیّر که این چه واقعه ای بود. پرسیدند مقربّین که این رفتار چه بود؟ این شخص که بود؟ گفت: یک کلمه من می گویم: حاضرم تمام آنچه در همه عمرم انجام دادم، همه را بدهم، کار این شیخ را در نامه عمل من بنویسند. بهت اصحاب خاص بیشتر شد، پرسیدند: مگر چه داستانی است؟ گفت: من و این هم بحث بودیم، – خوب فکر کنید، چه چور بردند و چه جور ما باختیم – گفت: من و او هم بحث بودیم، او از من آینده اش درخشان تر بود، یک روز آمد پیش من ، گفت: من تکلیفم را تشخیص دادم، گفتم: چیست؟ گفت: تکلیف من این است، منطقه ای پیدا کردم که در آنجا ذکری از اهل بیت نیست، همه مردم آن سامان بیگانه اند از مذهب، می روم آنجا. گفتم چه می کنی؟ گفت: سکنی در مسجد می کنم، بعد هم در مسجد مکتب باز می کنم، بچه های آنها را از الفبا درس می دهم، کار من این است دیگر بعد از این.