دو خاطره جالب از امام خمینی (ره)

یک خاطره اینکه رفتم نجف درس بخوانم، یک سال و دو ماه آنجا ماندم. می‌خواستم بیایم ایران و پول نداشتم. به آقای حلیمی گفتم، آقای حلیمی گفت بروم به امام بگویم که یک همشهری داریم، اگر پول دارید به او بدهید. می‌گفت وقتی به امام گفتم، امام یک لحظه مکث کرد و گفت هرچی توی جیبم هست مال شما. همه جیبش را گشت و دید 57 تومان است و آن را به من داد. این اولین پولی بود که از امام گرفتم. اولین شهریه‌ای که از امام گرفتیم، 15 تا یک تومنی بود که آقای شیخ حسن صانعی آورد مدرسه اولین تقسیمی ما بود.

نجف که بودیم، حاج آقا مصطفی به پسر آقای خویی تلفنی زد که ما را از ترکیه آوردند بغداد؛ شما یک خانه بگیرید که ما بیاییم آنجا. من با آقای خویی رابطه نداشتم ولی این تلفن را شنیدم و پرسیدم آیت الله خمینی الان بغداد است؟ رفتیم وارسی کردیم و گفتند بله. چند تا طلبه شدیم و پولی را روی هم گذاشتیم و رفتیم. ما جزء انقلابی‌ها نبودیم، طلبه عادی بودیم. 17-18 نفری شدیم و پولی روی هم گذاشتیم و یک مینی بوس کرایه کردیم و به مسافرخانه‌ای در کاظمین رفتیم. این خاطره را تا حالا جایی ننوشته‌ام و به کسی نگفته‌ام. الان یادم آمد. خلاصه رفتیم مسافرخانه و پرسیدیم: «آیت الله خمینی آمده اینجا؟» گفتند: «بله غروب بود که آقایی آمد وگفت من خمینی هستم. یک اطاق به من بدهید. گفتم خمینی که در ایران انقلاب کرده، رفته ترکیه، گفت: من همانم. هواپیما مرا آورده بغداد و‌‌ رها کرده و رفته.» می‌گفت: «وقتی دیدم آقای خمینی است، دیدم مسافرخانه درشان ایشان نیست و بردیمشان خانه.»