چه در زمان پيامبر، چه در زمان فترت بيست و پنج سال، چه در زمان خلافت - كه از بعضى از آثار فهميده مى‏ شود كه اميرالمؤمنين در زمان خلافت هم كار مى‏ كرد - آن حضرت كار مى‏ كرد؛ مزرعه آباد مى‏ نمود، قنات مى‏ كَند و پول در مى ‏آورد و اين پولها را در راه خدا انفاق مى‏ كرد. دائما برده مى ‏خريد و آزاد مى‏ كرد؛ هزار برده را اين‏طور خريد و آزاد كرد.

«ان كان ليقوت اهله بالزيت و الخل والعجوة»؛ غذاى معمولى خانه اميرالمؤمنين اينها بود: زيتون، سركه، خرماى متوسّط يا پايين؛ كه اكنون مثلاً در عرف جامعه ما نان و ماست، يا نان و پنير است.

«و ما كان لباسه الاّ كرابيس»؛ لباس معمولي اش كرباس بود. «اذا فضل شى‏ء عن يده من كمه دعا بالجلم فقصه»؛ اگر آستينش مقدارى بلند بود، قيچى مى‏ خواست و آستين بلند را مى ‏بريد؛ يعنى حتّى به زيادى آستين براى خودش راضى نمى‏ شد. مى‏ گفت اين زيادى است؛ اين پارچه را در جايى مصرف كنند و به كارى بزنند. در آن زمان پارچه هم خيلى كم بود و مردم مشكلاتى در زمينه پوشش داشتند؛ اين بود كه يك تكّه پارچه كرباس هم مى ‏توانست به درد بخورد.

سپس درباره عبادت حضرت صحبت مى‏ كند. آن حضرت، قلّه اسلام است؛ اسوه مسلمين است. در همين روايت فرمود: «و ما اشبهه من ولده و لا اهل بيته احد اقرب شبها به فى لباسه و فقهه من على بن الحسين عليهما السّلام». امام صادق مى‏گويد: در تمام اهل بيتمان - اهل بيت و اولاد پيامبر - از لحاظ اين رفتارها و اين زهد و عبادت، هيچ كس به اندازه على بن الحسين به اميرالمؤمنين شبيه ‏تر نبود؛ امام سجّاد، از همه شبيه ‏تر بود.

امام صادق فصلى در باب عبادت امام سجّاد ذكر مى‏كند؛ از جمله مى‏فرمايد: «و لقد دخل ابوجعفر ابنه عليهما السلام عليه»؛ پدرم حضرت ابى جعفر باقر روزي نزد پدر بزرگوارش رفت. «فاذا هو قد بلغ من العبادة ما لم يبلغه احد»؛ نگاه كرد، ديد پدرش از عبادت حالى پيدا كرده كه هيچ كس به اين حال نرسيده است. شرح مى‏دهد: رنگش از بى‏خوابى زرد شده، چشمهايش از گريه درهم شده، پاهايش ورم كرده و... امام باقر اينها را در پدر بزرگوارش مشاهده كرد و دلش سوخت: «فلم املك حين رأيته بتلك الحال البكاء»؛ مى‏گويد وقتى وارد اتاق پدرم شدم و او را به اين حال ديدم، نتوانستم خوددارى كنم؛ بنا كردم زار زار گريه كردن: «فبكيت رحمة له».