امروز ملت ايران بايد خدا را بسيار شكر كند كه زمينه پيروى از اميرالمؤمنين و اسلام در اين كشور فراهم است. غالب جمعيت اين كشور، دل به سمت حقيقت دارند. اگرچه در ميان آنها كسانى هم عامل به بعضى از فروع نباشند؛ اما دلها، روحها، اعتقادها و ايمان ها به همان سمتى گرايش دارد كه انگشت اشاره اميرالمؤمنين به آن سمت مردم را هدايت مىكرد.
امروز مي خواهم روايتى را از كتاب «ارشاد» مفيد براي شما بخوانم. البته متن حديث را از كتاب «چهل حديث» امام بزرگوارمان - كه كتاب بسيار خوبى است - نقل مى كنم؛ ليكن با «ارشاد» هم تطبيق كرده ام. راوى مى گويد كه ما در خدمت امام صادق(ع) بوديم، صحبت اميرالمؤمنين شد. «و مدحه بما هو اهله»؛ امام صادق زبان به ستايش اميرالمؤمنين گشود و آنچنان كه مناسب او بود، اميرالمؤمنين را مدح كرد. هر بخش از اين روايت تقريباً به يك بُعد از زندگى اميرالمؤمنين اشاره مىكند؛ به زهد آن بزرگوار، عبادت آن بزرگوار و ....
اولين جمله اي كه امام صادق در مقام تعريف از اميرالمؤمنين مي گويد، اين است: «واللَّه ما أكل على بن ابى طالب عليه السّلام من الدنيا حراماً قطّ حتى مضى لسبيله»(2)؛ اميرالمؤمنين تا آخر عمر، يك لقمه حرام در دهان نگذاشت؛ يعنى اجتناب از حرام، اجتناب از مال حرام، اجتناب از دستاورد حرام. البته مراد، حرام واقعى است، نه آن حرامى كه براى آن بزرگوار حكمش هم منجز شده باشد؛ يعنى مشتبه را هم به خود نزديك نكرد.
اينها را به عنوان دستورالعمل و سرمشق در عمل - و بالاتر از آن در فكر - براى ما بيان كردهاند. امام صادق و امام باقر و امام سجاد(ع) هم اعتراف مىكنند كه ما نمىتوانيم اينطورى زندگى كنيم. بحث بر سرِ اين نيست كه من يا شما بخواهيم اينطور زندگى كنيم؛ نه، آن زندگى، قلّه را نشان مىدهد.
معناى نشان دادن قلّه اين است كه همه بايد به اين سمت حركت كنند. البته چه كسى مي تواند به آن بالا برسد؟! در همين حديث مىخوانيم كه امام سجاد فرمود: من قادر نيستم اين گونه زندگى كنم.
«و ما عرض له امران قطهما للَّه رضى الا اخذ بأشدهما عليه فى دينه»؛ يعنى هر وقت دو كار و دو انتخاب در مقابل اميرالمؤمنين قرار مىگرفت كه هر دو مورد رضاى خدا بود - نه اين كه يكى حرام و ديگري حلال باشد؛ نه، هر دو حلال باشد؛ مثلاً هر دو عبادت باشد- على آن را كه براى بدن او سخت تر بود، انتخاب مى كرد؛ اگر دو غذاى حلال بود، آن پستتر را انتخاب مى كرد؛ اگر دو لباس جايز بود، آن پستتر را انتخاب مى كرد؛ اگر دو كار جايز بود، آن سختتر را برمى گزيد.