امام سجاد عليه السلام در مسير شام
در كاروان اسيران هفتاد و دو سر مقدس از ياران امام حسين عليه السلام بود كه از كربلا به كوفه و از كوفه به شام حركت دادند و اين در حالى بود كه هنوز آثار بيمارى على بن الحسين‏عليهم السلام باقى بود. (15) كسانى كه ماموريت‏يافتند تا قافله حسينى را از كوفه به شام ببرند: مخضر بن ثعلبه و شمر بن ذى‏الجوشن بودند. (16) و تنها چهل نفر از سپاه ابن زياد، مسؤوليت‏حمل سرهاى شهدا را بر عهده داشتند. (17)


قافله اسيران را از چند منزل از جمله: قادسيه، هيت، ناووسه، آلوسه، حديثه، اثيم، رقه، حلاوه، سفاخ، عليث و ديرالزور گذراندند تا به دمشق وارد شدند. (18)


هنگامى كه كاروان اهل بيت‏عليهم السلام به منزل «سفاخ‏» رسيدند، باران شديد شتران را از رفتن باز داشت، ناگزير چند روزى در آن جا توقف كردند و اين توقف سبب شد تا شائق پسر سهل بن ساعدى - از اصحاب رسول الله‏صلى الله عليه وآله - از موضوع شهادت فرزند رسول خداصلى الله عليه وآله و اسارت اهل‏بيت‏عليهم السلام او آگاه شود و فرمايشات رسول الله‏صلى الله عليه وآله درباره محبت رسول اكرم‏صلى الله عليه وآله نسبت‏به امام حسين عليه السلام را براى مردم بازگو كند و كاروان اسيران مورد حمايت و محبت مردم قرار گيرند. (19)


در برخى از منابع تاريخى آورده‏اند كه: قافله اسيران اهل‏بيت عليهم السلام از شهر بعلبك نيز گذشت. مردم بعلبك تا شش مايلى از شهر بيرون آمده، به روش خاص خود به جشن و شادى پرداختند! بايد گفت: شهرها هر چه به شام، مقر حكومت امويان نزديك‏تر مى‏شد، مردمانش از اهل‏بيت عليهم السلام دورتر بودند و شناخت آن‏ها از اسلام اموى بيش از اسلام ناب محمدى و علوى بود.


سلطه بنى‏اميه بر اين مناطق، اجازه نمى‏داد تا راويان و سخن‏گويان، فضائل اهل‏بيت‏عليهم السلام و مناقب على بن ابى‏طالب‏عليهما السلام را براى مردم بازگو كنند، بلكه برعكس راويانى اجازه حديث گفتن داشتند كه در راستاى اهداف دستگاه خلافت‏به جعل حديث‏بپردازند.


از اين جهت دور از انتظار نمى‏نمود كه ساكنان بعلبك با مشاهده كاروان اهل بيت و اسيران ستمديده به شادى و سرور بپردازند، به ويژه اين كه قبل از ورود كاروان اسيران اهل بيت‏عليهم السلام به آن شهر، تبليغات وسيعى عليه آن قافله صورت داده بودند.


منظره تاسف‏آور كودكان شلاق خورده و بچه‏هاى پدر از دست داده و زنان داغديده و دختران يتيم از يك طرف و قهقهه‏هاى مردم بى‏خبر از همه‏جا و سخنان شماتت‏آميز آن‏ها، نمكى بود بر زخم اسراى كربلا!


در اين جا بود كه دختر اميرالمؤمنين، ام كلثوم، با مشاهده اين وضعيت‏به آن‏ها چنين نفرين كرد: «اباد الله كثرتكم، و سلط عليكم من لا يرحمكم; (20) خداوند جمعتان را پراكنده و نابود سازد و كسانى را كه به شما رحم نمى‏كنند بر شما مسلط گرداند.»