ما چهل دقیقه با این خانواده بودیم. عین چهل دقیقه، به اندازة چند كتاب از
اینها درس گرفتیم. آقا در خانة ارامنه آب، چایی، شربت، شیرینی و میوهشان را
خورد.
بعضی از دوستهای ما نخوردند. كاتولیكتر از پاپ هم داریم دیگر. رهبر نظام
رفته، خورده، پاسدار، من نوعی، نخوردم. حزباللهیتر از آقا هستم دیگر.
با آنها خداحافظی کردیم و بهسمت دفتر به راه افتادیم. وقتی رسیدیم آقا فرمودند:
این بچهها را بگویید بیایند. آمدند.
گفتند: این کار احمقانه چه بود که شما کردید؟ ما مهمان این خانواده بودیم.
وقتی خانهشان رفتیم چرا غذایشان را نخوردید؟ این اهانت به اینها محسوب
میشود. نمیخواستید داخل نمیآمدید.