* گروههاي چپ و شبهچپ امروز سعي ميكنند؛ شريعتي را قطب و پيشواي خود معرفي كنند، از طرفي گروههاي سياسيون غربگرا و يا به اصطلاح رايج «ليبرال» نيز شريعتي را ملك مطلق خود ميدانند. آيا شما ميتوانيد مشكلي كه از اين دو ادعا حاصل ميشود را حل كنيد.
ـ مشكل را خود اين دو ادعا حل ميكند زيرا كه هر كدام ديگري را تخطئه ميكند و بنابراين نتيجه ميگيريم نه ملك طلق ليبرالهاست و نه قطب و محور چپها و شبهچپها، اما درمورد چپيها بايد بگويم صريحاً و قاطعاً شريعتي جزو شديدترين و قاطع ترين عناصر ضدچپ و ضد ماركسيسم بود. آن روزي كه مجاهدين تغيير ايدئولوژي دادند و كتاب مواضع ايدئولوژيك تازهشان چاپ شد و در اختيار اين و آن قرار گرفت، كه هم من ديده بودم و هم مرحوم دكتر جلسهاي داشتيم در مشهد يك نفري از مواضع جديد مجاهدين كه ماركسيستي بود دفاع ميكرد.
شريعتي آن شخص را چنان كوبيد در آن جلسهاي كه براي من حتي تعجبآور بوده كه شريعتي اينقدر ضد چپ است و شما آثارش را بخوانيد، مقابله و مخالفت او را با انديشه چپ و ماركسيستي و اصول تعليمات ماركسيستي به روشني درمييابيد. بنابراين هركس و هر چپگرايي (اگرچه زير نام اسلام) اگر امروز شريعتي را از خودش بداند، يقيناً گزافهاي بيش نگفته است. همچنين مجاهدي كه امروز شريعتي را از خودش بداند يقيناً گزافهاي بيش نگفته است.
همين مجاهدين كه امروز طرفداري از دكتر شريعتي ميكنند. اينها در سال 51 و 52 جزو سختترين مخالفين شريعتي بودند. خوب امروز چطور ميتوانند شريعتي را قطب خودشان بدانند. اما ليبرالها، البته عدهاي از عناصر وابسته به نهضت آزادي يا عناصر سياسي ميانه، كه خيلي اهل خطركردن و در مبارزات جدي واردشدن، نبودند، اينها به خاطر امكاناتي كه داشتند خانهاي داشتند، باغ بيرون شهري داشتند ،تشكيلاتي داشتند و شريعتي را دعوت ميكردند و عدهاي را هم با او دعوت ميكردند. ايشان هم در اوقاتي كه سخنراني نداشت در منزل اينها و با استفاده از امكانات اينها براي 50 نفر، 100 نفر، كمتر يا بيشتر جلسه داشت و صحبت ميكرد، اين ارتباطات را شريعتي با اين ليبرالها داشت.
البته بيشتر امكانات را بعضي از بازاريان وابسته به اين جريان سياسي به اصطلاح ليبرال فراهم ميكردند و بهرهبرداريهاي جمعي و سياسي و فكري را خود آن سياسيهاي ليبرال انجام ميدادند. حقيقت اين است كه شريعتي وابسته به اينها به هيچ وجه نبود.
امروز هم اگر بود با آنها ميانهاي نداشت، بلكه فقط از امكاناتي كه در اختيار آنها بود استفاده ميكرد. امروز هر گروهي اين امكان را دارد كه بگويد يار شريعتي من بودم، هم فكر شريعتي بودم، شريعتي مال من بود. اما خوب بايد ديد چقدر اين حرف قابل قبول است. نه ماركسيستها و نه گروه ديگر هيچ كدام با شريعتي حتي هم خوني فكري و رابطه خويشاوندي فكري هم نداشتند.