يك جريان، جريان رهايي از فرهنگ غربي و بازگشت به فرهنگ خودي اسلامي و بهتر بگويم، فرهنگ خود شرقي. و اين همان چيزي است كه بعدها به صورت تعابيري از قبيل غرب‌زدگي و امثال آن در ايران مطرح شده است. شما مي‌دانيد آن چيزي كه دكتر شريعتي به‌صورت بازگشت به خويشتن مطرح مي‌كند، كه اين يكي از عمده‌ترين مسائلي است كه او مي‌گويد، اين است كه در سال 1930 (بلكه قبل از 30، 25 ـ 1920) به‌وسيله اقبال در هندوستان مطرح شد، يعني كتاب‌هاي اقبال، شعرهاي فارسي اقبال كه همه‌اش مربوط به بازگشت به خود اسلامي و من اسلامي و من شرقي، اين را در ضمن هزارها بيت شعر، اقبال لاهوري در مثلاً چهل سال قبل از اينكه دكتر شريعتي امثال اين را بيان كنند، بيان كرده و ملتي را با اين شعرها به‌وجود آورده و آن ملت پاكستان است؛ يعني يك منطقه جغرافيايي به‌وجود آورده است.

اين يك كار بوده كه اقبال آغازگر آن بود و اين كار بسيار عظيمي است. كار دوم اقبال همين مسأله ايجاد يك قطعه جغرافيايي به نام اسلام است و يك ملت به نام اسلام و تشكيل دولت پاكستان است. اول كسي كه مسأله كشوري به نام پاكستان و ملتي در ميان شبه قاره به نام ملت مسلمان را مطرح كرد اقبال بود. من به وضعيت كنوني پاكستان و سرنوشتي كه بعد از اقبال، يعني بعد از رهبران و بنيانگذاران پاكستان كلاً به‌وجود آمد، كاري ندارم، به جذب شدنش به استعمار و وابستگي‌هاي استعماري‌اش كاري ندارم؛ اما به مجاهدات اقبال و فلسفه و بيان اقبال در اين مورد كار دارم.

اين يك حركت جديد بود. يعني او ثابت كرد كه مسلمان‌ها به معناي واقعي واژه ملت، يك ملت هستند در شبه قاره كه اين مسأله را مي توانيد در بيانات اقبال، مكاتبات اقبال، كه من يك بخش از آنها را در اين كتاب مسلمانان در نهضت آزادي هند آورده‌ام، ملاحظه كنيد كه اقبال آغازگر چنين انديشه‌اي بود. و مي‌دانيد اين چقدر اهميت دارد، چقدر بزرگ است. اين را نبايد دست‌كم گرفت. البته دكتر شريعتي را هيچ‌وقت كوچك نمي‌شماريم؛ اما نمي‌توانيم دكتر را مقايسه كنيم با اين‌گونه چهره‌ها و اين‌گونه شخصيت‌ها و به همين دليل هم بود كه دكتر شريعتي خودش را «كوچه كبدال» اينها مي‌دانست.

مريد واقعي و شاگرد از دور اقبال مي‌دانست و شما نگاه كنيد سخنراني‌هاي دكتر در مورد اقبال كه چند سخنراني بود كه يك‌جا چاپ شده است به‌نام «اقبال» و ببينيد چطوري عاشقانه و مريدانه درباره اقبال حرف مي‌زند. كسي كه از زبان دكتر آن حرف‌ها را مي‌شنود. برايش روشن مي‌شود كه اين‌گونه مقايسه‌ها درست نيست.