يعني سعي كردند اختلافي را كه با روحانيون يا با متفكران بنياني و فلسفي اسلام دارند، در پوشش حمايت و دفاع از شريعتي بيان كنند. در حقيقت شريعتي را سنگري كردند براي كوبيدن روحانيت يا كلا متفكران انديشه بنياني و فلسفي اسلام. خود اين منش و موضع گيري كافي است كه عكسالعملها را مقابل شريعتي تندتر و شديدتر و مخالفان او را در مخالفت حريصتر كند. بنابراين، من امروز ميبينم كساني كه به نام شريعتي و بهعنوان دفاع از او درباره شريعتي حرف ميزنند، كمك ميكنند تا شريعتي را هرچه بيشتر منزوي كنند. متأسفانه به نام رساندن انديشههاي او يا به نام نشر آثار او يا به عنوان پيگيري خط و راه او ،فجايعي در كشور صورت ميگيرد.
فراموش نكردهايم كه يك مشت قاتل و تروريست به نام «فرقانها» خودشان را دنبالهروي خط شريعتي ميدانستند. آيا شريعتي بهراستي كسي بود كه طرفدار ترور شخصيتي مثل شهيد مطهري باشد؟ او كه خودش را همواره علاقهمند به مرحوم مطهري و بلكه مريد او معرفي ميكرد. من خودم از او اين مطلب را شنيدهام. در يك سطح ديگر، كساني كه امروز در جنبههاي سياسي و مقابل يك قشري يا جرياني قرار گرفتهاند، خودشان را به شريعتي منتسب ميكنند از آن جمله هستند بعضي افراد خانواده شريعتي. اينها در حقيقت از نام و از عنوان و از آبروي قيمتي شريعتي دارند سوءاستفاده ميكنند براي مقاصد سياسي و اين طرفداري و جانبداري است كه يقيناً ضربهاش به شخصيت شريعتي كمتر از ضربه مخالفان شريعتي نيست. مخالفان را ميشود با تبيين و توضيح روشن كرد.
ميشود با بيان برجستگيهاي شريعتي، آنها را متقاعد كرد و اگر در ميان مخالفان معاندي وجود دارد او را منزوي كرد. اما اينگونه موافقان را به هيچ وسيلهاي نميشود از جان شريعتي و از سر شريعتي دور كرد؛ بنابراين من معتقدم چهره شريعتي در ميان اين موافقان و اين مخالفان چهره مظلومي است و اگر من بتوانم در اين باره يك رفع ظلمي بكنم، به مقتضاي دوستي و برادري ديريني كه با او داشتم، حتما ابايي ندارم.