سخنان شطح گونه، رفتار خارق العاده و …. حلاج باعث شد که در سال ۲۹۶ معتزلیان او را به حیله گری و شعبده محکوم کنند.در اصفهان نیز که زعامت صوفیان آن بر عهده علی بن سهل اصفهانی (وفات۲۸۰) بود، هنگامی که سهل سخن از معرفت می کند، حلاج گفت: ای بازاری، شاید که من زنده باشم و تو سخن معرفت گویی؟ علی سهل به فارسی گفت: هر آن شهری که مسلمانان در آن باشند البته امثال ترا در آن شهر رها نکنند و حلاج که فارسی نمی دانست نفهمید. مردم اصفهان قصد جان حلاج را کردند و حلاج نیز به ناچار از اصفهان خارج شد و به شیراز رفت.(۷) نکته جالب توجه در زندگی حلاج این است که به رغم سنی بودن و گرایشهای عرفانی پس از انزوا و دوری از اهل تصوف سعی نمود تا در میان امامیه برای خود پیروانی جمع کند از این رو در میان شهرهای شیعه نشین می گشت و آنها را به نوعی تصوف مربوط به مهدویت دعوت می نمود و با ارسال نامه به بزرگان امامیه چون سهل بن اسماعیل نوبختی و ابوالحسن حسین بن علی بن بابویه خود را وکیل و نایب امام زمان (عج) معرفی می کرد و چنان وانمود می کرد که ظهور امام زمان نزدیک است و به زودی از طالقان خراسان ظهور خواهد کرد. (۸) به همین جهت بزرگانی چون شیخ طوسی،(۹) ابن اثیر (۱۰) و ابن ندیم (۱۱) او را در زمره مدعیان بابیت قرار داده اند. سرانجام حلاج مورد لعن امام زمان قرار گرفت و بر اثر فتوای ابوبکر محمد بن داوود مؤسس مذهب ظاهریه مبنی بر وجوب قتل او و اقامه دعوای سهل بن اسماعیل بن علی نوبختی و پیگیریهای ابوالحسن علی بن فرات وزیر شیعی مقتدر عباسی در سال ۳۰۱ در بغداد به زندان افتاد و پس از هفت ماه محاکمه در سال ۳۰۹ به فرمان حامد بن عباس وزیر وقت عباسی به دار آویخته شد.(۱۲)
پی نوشت:
۷- جستجو در تصوف ایران، ص۱۳۲۸- آثار الباقیه، ابوریحان بیرونی، ص۲۷۵۹- الغیبه، شیخ طوسی، ص۲۶۲۱۰- الکامل ابن اثیر ،ج۸، ص۷-۱۲۶۱۱- الفهرست، ابن ندیم، ص۲۸۴، چاپ مصر، ص ۲۸۴۱۲- فرهنگ فرق اسلامی، محمد جواد مشکور، آستان قدس رضوی، ص۱۶۳