سهم خدمت پیامبر(صلّى الله علیه وآله) رسید و پیام عمّار را بازگو کرد. پیامبر(صلّى الله علیه وآله) گفت: به خانه دخترم فاطمه(سلام الله علیها) برو، گردنبند را به او بده و خود نیز غلام فاطمه(سلام الله علیها) هستی.
سهم به خانه فاطمه(سلام الله علیها) رفت؛ سلام کرد و گفت: این گردن بند را پیامبر(صلّى الله علیه وآله) به شما بازگرداند و دستور دادند از این به بعد غلام شما باشم.
فاطمه(سلام الله علیها) گردن بند را گرفت و فرمود: تو را در راه خدا آزاد نمودم.
سهم که این سخن را شنید به خنده افتاد. فاطمه(سلام الله علیها) دلیل خننده اش را پرسید. سهم جواب داد: برکت این گردنبید مرا متعجب نموده است؛ زیرا گرسنه ای را سیر کرد، برهنه ای را پوشاند، فقیری را بی نیاز نمود، غلامی را آزاد ساخت و دوباره به دست صاحبش بازگشت.