عایشه میگوید: به خدا قسم، دیگر نتوانستم به دنبال کاری که داشتم بروم و همچنان بازگشتم و چنان میگریستم که میپنداشتم گریه جگرم را خواهد شکافت. پس به مادرم گفتم: خدا ترا بیامرزد، مردم چنین سخنانی میگویند، و توبه من هیچ نمیگویی؟ گفت: دختر جان، اهمیت مده، به خدا قسم که اتفاق میافتد زنی زیبا در خانه مردی باشد که آن مرد او را دوست میدارد و اگر هووهایی هم داشته باشد آنها و دیگران درباره وی چیزهایی میگویند. وی گوید: در اثر همین قضیه میان اسید بن حضیر اوسی و سعد بن عباده خزرجی نزاعی در گرفت و نزدیک بود فتنهای میان اوس و خزرج پدید آید. عایشه میگوید: رسول خدا نزد من آمد، علی بن ابی طالب و اسامة بن زید را خواست و در این باب با آن دو مشورت کرد. اسامه درباره من سخن به نیکی راند و گفت: ای رسول خدا از همسرت نه ما و نه تو جز نیکی ندیدهایم و آنچه مردم میگویند دروغ و یاوه است. اما علی (علیه السلام) گفت: ای رسول خدا زن بسیار است و شما هم میتوانی زنی دیگر بگیری - تا آنجا که میگوید - رسول خدا گفت: ای عایشه تو را بشارت باد که خدا بیگناهی تو را نازل کرد، گفتم: خدا را شکر. پس رسول خدا بیرون رفت، و برای مردم خطبه خواند، و آیات نازل شده را بر آنان تلاوت فرمود، و سپس دستور داد تا مسطح بن اثاثه، حسان بن ثابت، حمنه دختر جحش (خواهر زینب) را که صریحا بهتان زده بودند، حد زدند. به روایت ابن اسحاق: بعدها معلوم شد که صفوان بن معطل سلمی مردی ندارد و نمیتواند با زنان آمیزش کند. او در یکی از غزوات اسلامی به شهادت رسید. نوشتهاند که صفوان بن معطل هنگامی که از گفتار بهتان آمیز حسان بن ثابت و دیگران با خبر شد، روزی سر راه بر حسان گرفت و شمشیری بر وی فرود آورد و او را مجروح ساخت، و رسول خدا از حسان خواست تا از صفوان صرف نظر کند و در مقابل، نخلستانی به او داد و نیز کنیزی مصری به نام سیرین که عبد الرحمان بن حسان از وی تولد یافت





پاسخ با نقل قول
