آیا این دندانهاى فاصله دار توست، یا دانه گوهرى است؟ آیا این شکر است یا شهد زلال آب دهان تو؟
به دندانهاى شفاف تو بود که آفریدگار آن گفت: ما به تو کوثر دادیم.
آیا این خال است بر گونه ات، یا دانه مشکى است، که گل سرخ را با آن نقطه گذاشته‏ اى؟
آیا آن خال برگونه، سوده اسپند است، که بر منقل آتش افروخته ‏اى قرار گرفته؟
هان اى عاشقان! این اسیر فتنه را دریابید، که دل به هواى آهوبچه‏ اى داده است، که چشمانى سیاه و درشت دارد.
براى دلدادگى، سحرگاهان قبل از طلوع صبح برخیز، زیرا کامیابى زندگى از آن کسى است که سحرخیز باشد.
من این شیوه را برگزیده‏ ام، تو نیز اگر گناهکارى به راه من قدم گذار.
من کارنامه‏ ام را سیاه کرده‏ ام، اما وکالت کار خود را به مولایم حیدر واگذاشته‏ ام.
او در مصائب دنیا پناهگاه من است، و در قیامت نیز دستگیریم خواهد کرد.
با مهر و محبت او همه نعمتها بر من تمام است و دامنه نعمتها بیش از آن اندازه است که بتوان به شماره آورد.
آیا او که خود ساقى حوض کوثر است، مرا از نوشیدن آب کوثر جلوگیرى مى‏ کند؟
آیا او از کنار سفره ای که براى دارا و تهیدست گسترانیده شده، مرا خواهد راند؟