(آيه 7)- غزوه بدر نخستين درگيرى مسلّحانه اسلام و كفر:

چون در آيات گذشته اشاره‏اى به جنگ بدر شد، قرآن مجيد بحث را به جنگ بدر كشانده و فرازهاى حساسى از آن را تشريح مى‏كند.

براى روشن شدن تفسير اين آيات و آيات آينده قبلا بايد فشرده‏اى از جريان اين جهاد اسلامى را از نظر بگذرانيم، تا ريزه كاريها و اشاراتى كه در اين آيات هست كاملا روشن گردد.

غزوه بدر از اينجا آغاز شد كه «ابو سفيان» بزرگ «مكّه» در رأس يك كاروان نسبتا مهم تجارتى كه از چهل نفر با 50 هزار دينار مال التجاره تشكيل مى‏شد از شام به سوى مدينه باز مى‏گشت، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به ياران خود دستور داد آماده حركت شوند و به طرف اين كاروان بزرگ كه قسمت مهمى از سرمايه دشمن را با خود حمل مى‏كرد بشتابند و با مصادره كردن اين سرمايه، ضربه سختى بر قدرت اقتصادى و در نتيجه بر قدرت نظامى دشمن وارد كنند.

ابو سفيان از يك سو به وسيله دوستان خود در مدينه از اين تصميم پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آگاه شد و از سوى ديگر چون موقعى كه اين كاروان براى آوردن مال التجاره به سوى شام مى‏رفت نيز مورد چنين تعرض احتمالى قرار گرفته بود، قاصدى را به سرعت به مكّه فرستاد، قاصد در حالى كه طبق توصيه ابو سفيان بينى و گوش شتر خود را دريده و خون به طرز هيجان انگيزى از شتر مى‏ريخت و پيراهن خود را از دو طرف پاره كرده و وارونه سوار بر شتر نشسته بود تا توجه همه مردم را به سوى خود جلب كند، وارد مكّه شد، و فرياد برآورد: «اى مردم پيروزمند! كاروان خود را دريابيد، كاروان خود را دريابيد»! و از آنجا كه بسيارى از مردم مكّه در اين كاروان سهمى داشتند مردم به سرعت بسيج شدند و حدود 950 نفر مرد جنگى كه جمعى از آنها بزرگان و سرشناسان مكّه بودند با هفتصد شتر و يكصد رأس اسب به حركت درآمدند، و فرماندهى لشكر به عهده «ابو جهل» بود.

پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله با 313 نفر كه تقريبا مجموع مسلمانان مبارز اسلام را در آن روز تشكيل مى‏دادند به نزديكى سرزمين بدر، بين راه مكّه و مدينه رسيده بود كه خبر حركت سپاه قريش به او رسيد.

در اين هنگام با ياران خود مشورت كرد كه آيا به تعقيب كاروان ابو سفيان و مصادره اموال كاروان بپردازد و يا براى مقابله با سپاه آماده شود جمعى مقابله با سپاه دشمن را ترجيح دادند ولى گروهى از اين كار اكراه داشتند، ولى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نظر گروه اول را پسنديد، و دستور داد آماده حمله به سپاه دشمن شوند.

از طرفى جمعى از مسلمانان در وحشت و ترس فرو رفته بودند، و اصرار داشتند كه مبارزه با اين گروه عظيم كه هيچ گونه موازنه‏اى با آنها ندارد صلاح نيست، ولى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله با اين وعده الهى آنها را دلگرم ساخت و گفت: «خداوند به من وعده داده كه بر يكى از دو گروه پيروز خواهيد شد، يا بر كاروان قريش يا بر لشكرشان، و وعده خداوند تخلف ناپذير است».

سپس به مسلمانان دستور داد كه در كنار چاه بدر فرود آيند.

در اين گير و دار ابو سفيان توانست خود را با قافله از منطقه خطر رهايى بخشد، و از طريق ساحل دريا (درياى احمر) از بيراهه به سوى مكّه با عجله بشتابد، و به وسيله قاصدى به لشكر پيغام فرستاد كه خدا كاروان شما را رهايى بخشيد، من فكر مى‏كنم مبارزه با محمد در اين شرايط لزوم ندارد ولى رئيس لشكر ابو جهل به بتهاى بزرگ «لات» و «عزّى» قسم ياد كرد كه ما نه تنها با آنها مبارزه مى‏كنيم بلكه تا داخل مدينه آنها را تعقيب خواهيم كرد.

سر انجام لشكر قريش نيز وارد سرزمين بدر شد، و غلامان خود را براى آوردن آب به سوى چاه فرستادند، ياران پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آنها را گرفته و براى بازجويى به خدمت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آوردند، حضرت از آنها پرسيد شما كيستيد؟ گفتند: غلامان قريشيم، فرمود: تعداد لشكر چند نفر است، گفتند: اطلاعى از اين موضوع نداريم.

فرمود: هر روز چند شتر براى غذا مى‏كشند، گفتند: نه تا ده شتر.

فرمود: جمعيت آنها از نهصد تا هزار نفر است (هر شتر خوراك يكصد مرد جنگى).

محيط، محيط رعب‏آور و به راستى وحشتناكى بود، لشكر قريش كه با ساز و برگ جنگى فراوان و نيرو و غذاى كافى و حتى زنان خواننده و نوازنده براى تهييج يا سرگرمى لشكر قدم به ميدان گذارده بودند، خود را با حريفى رو برو مى‏ديدند كه باورشان نمى‏آمد، با آن شرايط قدم به ميدان جنگ بگذارند.

مشكل ديگرى كه جنگجويان از آن وحشت داشتند، وضع ميدان بدر بود كه از شنهاى نرم كه پاها در آن فرو مى‏رفت پوشيده بود، در آن شب باران جالبى باريد، هم توانستند با آب آن وضو بسازند، خود را شستشو و صفا دهند و هم زمين زير پاى آنها سفت و محكم شد، و عجب اين كه اين رگبار در سمت دشمن بطور شديد بود كه آنها را ناراحت ساخت.

خبر تازه‏اى كه به وسيله گزارشگران مخفى لشكر اسلام دريافت شد و بسرعت در ميان مسلمانان انعكاس يافت اين بود كه آنها گزارش دادند، كه لشكر قريش با آن همه امكانات، سخت بيمناكند گويى خداوند لشكرى از وحشت در سرزمين قلب آنها فرو ريخته است.

فردا صبح لشكر كوچك اسلام با روحيه‏اى نيرومند در برابر دشمن صف كشيدند. قبلا پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به آنها پيشنهاد صلح كرد تا عذر و بهانه‏اى باقى نماند.

بعضى از سران قريش نيز مايل بودند صلح كنند، ولى باز ابو جهل مانع شد.

سر انجام آتش جنگ شعله‏ور گرديد «حمزه» عموى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و «على» عليه السّلام كه جوانترين افراد لشكر بودند و جمعى ديگر از جنگجويان شجاع اسلام در جنگهاى تن به تن كه سنّت آن روز بود، ضربات شديدى بر پيكر حريفان خود زدند و آنها را از پاى درآوردند.

پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دست به سوى آسمان برداشت و عرض كرد: يا ربّ ان تهلك هذه العصابة، لم تعبد: «اگر اين گروه كشته شوند كسى تو را پرستش نخواهد كرد».

باد بشدت به سوى لشكر قريش مى‏وزيد و مسلمانان پشت به باد به آنها حمله مى‏كردند.

در نتيجه هفتاد نفر از سپاه دشمن كه ابو جهل در ميان آنها بود، كشته شدند و در ميان خاك و خون غلتيدند و 70 نفر به دست مسلمانان اسير گشتند. ولى مسلمانان تعداد كمى كشته بيشتر نداشتند و به اين ترتيب نخستين پيكار مسلحانه مسلمانان با دشمن نيرومندشان با پيروزى غير منتظره‏اى پايان گرفت.

اكنون باز گرديم به تفسير آيه:

در اين آيه نخست اشاره به وعده پيروزى اجمالى خداوند در جريان جنگ بدر شده، و مى‏گويد: «به ياد بياوريد هنگامى را كه خداوند به شما وعده داد كه يكى از دو گروه (كاروان تجارى قريش يا لشكر آنها) در اختيار شما قرار خواهد گرفت» (وَ إِذْ يَعِدُكُمُ اللَّهُ إِحْدَى الطَّائِفَتَيْنِ أَنَّها لَكُمْ).

اما شما براى پرهيز از دردسرهاى جنگ و تلفات و ناراحتيهاى ناشى از آن «دوست مى‏داشتيد كاروان در اختيارتان قرار بگيرد، نه لشكر قريش» (وَ تَوَدُّونَ أَنَّ غَيْرَ ذاتِ الشَّوْكَةِ تَكُونُ لَكُمْ).

يعنى، گروهى از شما روى حس راحت طلبى يا علاقه به منافع مادى، ترجيح مى‏دادند كه با مال التجاره دشمن رو برو شوند، نه با سربازان مسلح، در حالى كه پايان جنگ نشان داد، صلاح و مصلحت قطعى آنها در اين بود كه قدرت نظامى دشمن را درهم بكوبند، تا راه براى پيروزيهاى بزرگ آينده هموار گردد.

لذا به دنبال آن مى‏گويد: «خدا مى‏خواهد به اين وسيله حق را با كلمات خود تثبيت كند (و آيين اسلام را تقويت نمايد) و ريشه كافران را قطع كند» (وَ يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ وَ يَقْطَعَ دابِرَ الْكافِرِينَ).

اين تنها درسى براى مسلمان آن روز نبود، بلكه مسلمانان امروز نيز بايد از اين تعليم آسمانى الهام بگيرند، هرگز به خاطر مشكلات و ناراحتيها و زحمات طاقت فرسا از برنامه‏هاى اصولى چشم نپوشند و به سراغ برنامه‏هاى غير اصولى و ساده و كم زحمت نروند.