(آيه 23)- در روايات آمده است كه جمعى از بت پرستان لجوج نزد پيامبر آمده، گفتند: اگر جدّ بزرگ ما «قصىّ بن كلاب» را زنده كنى و گواهى به نبوت تو دهد ما همگى تسليم خواهيم شد- آيه نازل شد و به آنها پاسخ داد.

آيه مى‏گويد: خداوند هيچ گونه مضايقه در دعوت آنها به سوى حق ندارد اگر آنها آمادگى مى‏داشتند و «خدا از اين نظر خير و نيكى در آنها مى‏ديد حرف حق را به هر صورت بود به گوش آنها مى‏رسانيد» (وَ لَوْ عَلِمَ اللَّهُ فِيهِمْ خَيْراً لَأَسْمَعَهُمْ). ولى آنها دروغ مى‏گويند و بهانه مى‏گيرند و هدفشان شانه خالى كردن از زير بار حقّ است.

«و اگر با اين حال (خداوند خواسته آنها را بپذيرد و) سخنان حق را بيش از اين به گوش آنها بخواند (و يا جدّشان قصىّ بن كلاب را زنده كند و گواهى او را بشنوند) باز رو گردان مى‏شوند و اعراض مى‏كنند» (وَ لَوْ أَسْمَعَهُمْ لَتَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ).

اين جمله‏ها در باره كسانى است كه بارها سخنان حق را شنيده‏اند و آيات روح پرور قرآن به گوش آنها رسيده و محتواى عالى آن را فهميده‏اند ولى باز بر اثر تعصّب و لجاجت در مقام انكار بر آمدند.

اين آيه جواب دندان شكنى است براى پيروان مكتب جبر، و نشان مى‏دهد كه سر چشمه همه سعادتها از خود انسان شروع مى‏شود.

(آيه 24)- دعوت به سوى حيات و زندگى: در تعقيب آيات گذشته كه مسلمانان را به علم و عمل و اطاعت و تسليم دعوت مى‏كرد در اينجا همان هدف از راه ديگرى دنبال مى‏شود.

نخست مى‏گويد: «اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! اجابت كنيد دعوت خدا و پيامبر را به هنگامى كه شما را به چيزى مى‏خواند كه شما را زنده مى‏كند» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُمْ لِما يُحْيِيكُمْ).

آيه فوق با صراحت مى‏گويد كه دعوت اسلام، دعوت به سوى حيات و زندگى در تمام زمينه‏هاست و مردم عصر جاهليت تنها از حيات مادى و حيوانى برخوردار بودند.

سپس مى‏گويد: «و بدانيد كه خداوند ميان انسان و قلب او حائل مى‏شود، و اين كه همه شما نزد او در قيامت اجتماع خواهيد كرد» (وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ وَ أَنَّهُ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ).

خداوند در همه جا حاضر و ناظر و به همه موجودات احاطه دارد، در عين اين كه با موجودات اين جهان يكى نيست از آنها جدا و بيگانه هم نمى‏باشد، مرگ و حيات، علم و قدرت، آرامش و امنيّت، توفيق و سعادت همه در دست او و به قدرت اوست و به همين دليل انسان نه چيزى را مى‏تواند از او مكتوم دارد و نه كارى را بى‏توفيق او انجام دهد و نه سزاوار است به غير او روى آورد و از غير او تقاضا كند، چرا كه او مالك همه چيز و محيط به تمام وجود انسان است!