RE: حلم وبردباری از منظر آیات قرآن و روایات اهل البیت (علیهم السلام) (1)
حلم وكظم غيظ:
قال علي (علیه السّلام): « يَحتاجُ العلمُ إلي الحِلمِ و يَحتاجُ الحِلمُ إلي الكَظمِ».(13) و نيز فرمودند:« إنما الْحِلْمُ كَظْمُ الْغَيْظِ وَ مِلْكُ النَّفْسِ ».(14)اما در مورد جملة « كظم الغيظ» واژه "غيظ" در لغت به معني شدت خشم و حالت برافروختگي و هيجان فوق العاده روحي است كه بر اثر ناملايمات و گزندهاي روحي به انسان دست مي دهد، واژة " كظم" در لغت به معني بستن سَرِ مَشكي است كه پر ازآب شده و به طور كنايه، در مورد كساني به كار مي رود كه ازخشم و غضب پرشده اند و نزديك است كه منفجر شوند و عكس العمل تندي نشان دهند. در اين هنگام حالت خويشتن داري همچون بند محكم، سَرِ مَشك غضب را مي بندد و از طغيان آن جلو گيري مي نمايد. بنابراين كظم غيظ و فرو نشاندن خشم از روشن ترين مصداق هاي حلم است و موجب جلوگيري از طغيان خشم وتندي نابجا شده و انسان را از جوش و خروش نامعقول، زننده و گاهي خطرناك نجات مي بخشد.
مطالب ذیل برگرفته ازکتاب شریف معراج السّعاده در رابطه با کظم غیظ می باشد: بدان كه ضد غضب،« حلم » است كه عبارت است از اطمينان نفس، به حيثي كه قوه غضب به آساني او را حركت ندهد. و«كظم غيظ» كه عبارت است از فروبردن خشم و خود را در حالت غضب نگاهداشتن، اگر چه حلم نيست و ليكن آن نيز ضديّت با غضب دارد كه نمي گذارد آثار غضب ظهور نمايد. پس اين دو صفت شريفه«حلم وكظم غيظ» ضد غضبند و هر دو از اخلاق حسنه و صفات فا ضله اند. اما صفت حلم،پس آن اشرف كمالات نفسانيّه است بعد از صفت علم، بلكه علم را بدون حلم نفعي و اثري و شجرة دانايي را بي باغباني و بي بردباري ثمري نيست.و از اين رو حضرت رسول(صلّی اللّه علیه وآله) فرمودندكه: « خداوندا مرا به سبب علم، بي نيازكن و به صفت حلم، مرا زينت ده ».(15)همچنين آن حضرت (صلّی اللّه علیه وآله) در باب فضيلت علم و حلم چنين فرموده اند:« هيچ گاه چيزي به چيزي ديگر اضافه نشده كه بهتر و زيبنده تر از اضافه شدن بردباري به دانش باشد.»(16)و فرمودندكه:« خدا دوست دارد بنده حليم را و دشمن دارد فحش گوي بي مبالات را».(17)و فرمودندكه:« سه چيز است كه هر كه يكي از آنها را نداشته باشد هيچ عملي او را فايده نمي بخشد: يكي:تقوايي كه او را از معاصي باز دارد.
پی نوشت:
13.غررالحكم، ص 882، ح 10869
14.بحار الانوار، ج 77
15.ميزان الحكمه، ج 3، ص 1293، ح 4360
16.كافي، ج2، ص 112، ح 8
17.همان، ج2، ص 325 ح11(4جلدي)