-
RE: سوره انعام
(آيه 94)
شأن نزول:
يكى از مشركان به نام «نضربن حارث» گفت: «لات» و «عزى» (دو بت بزرگ و معروف عرب) در قيامت از من شفاعت خواهند كرد، آيه نازل شد و به او و امثال او پاسخ گفت.
تفسير:
گمشدهها- در آيه گذشته به قسمتى از حالات ظالمان در آستانه مرگ اشاره شد در اين آيه گفتارى كه خداوند به هنگام مرگ يا به هنگام ورود در صحنه قيامت به آنها مىگويد، منعكس شده است.
در آغاز مىفرمايد: «امروز همه به صورت تنها، همان گونه كه روز اول شما را آفريديم، به سوى ما بازگشت نموديد» (وَ لَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادى كَما خَلَقْناكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ).
«و اموالى كه به شما بخشيده بوديم و تكيه گاه شما در زندگى بود، همه را پشت سر گذارديد» و با دست خالى آمديد (وَ تَرَكْتُمْ ما خَوَّلْناكُمْ وَراءَ ظُهُورِكُمْ).
همچنين «بتهايى كه آنها را شفيع خود مىپنداشتيد، و شريك در تعيين سرنوشت خود تصور مىكرديد هيچ كدام را با شما نمىبينيم» (وَ ما نَرى مَعَكُمْ شُفَعاءَكُمُ الَّذِينَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فِيكُمْ شُرَكاءُ). در حقيقت «جمع شما به پراكندگى گراييد و تمام پيوندها از شما بريده شد» (لَقَدْ تَقَطَّعَ بَيْنَكُمْ).
«تمام پندارها و تكيهگاههايى كه فكر مىكرديد نابود گشتند و گم شدند» (وَ ضَلَّ عَنْكُمْ ما كُنْتُمْ تَزْعُمُونَ).
مشركان و بتپرستان عرب روى سه چيز تكيه داشتند: «قبيله و عشيره» كه به آن وابسته بودند، و «اموال و ثروتهايى» كه براى خود گرد آورده بودند، و «بتهايى» كه آنها را شريك خدا در تعيين سرنوشت انسان و شفيع در پيشگاه او مىپنداشتند، در هر يك از سه جمله آيه، به يكى از اين سه موضوع اشاره شده كه چگونه به هنگام مرگ، همه آنها با انسان وداع مىگويند، و او را تك و تنها به خود وامىگذارند.
در آن روز بطور كلى تمام پيوندها و علائق مادى و همه تكيه گاهها و معبودهاى خيالى و ساختگى از او جدا مىشود، او مىماند و اعمالش، و به تعبير قرآن گم مىشوند، يعنى آنچنان حقير و پست و ناشناس خواهند بود كه به چشم نمىآيند!
-
RE: سوره انعام
(آيه 95)- شكافنده صبح! بار ديگر روى سخن را به مشركان كرده و دلايل توحيد را در ضمن عبارات جالب و نمونههاى زندهاى از اسرار مشركان و نظام آفرينش و شگفتيهاى خلقت، شرح مىدهد.
در اين آيه، به سه قسمت از اين شگفتيها كه در زمين است اشاره شده، نخست مىگويد: «خداوند شكافنده دانه و هسته است» (إِنَّ اللَّهَ فالِقُ الْحَبِّ وَ النَّوى).
جالب اين كه دانه و هسته گياهان غالبا بسيار محكمند، يك نگاه به هسته خرما و ميوههايى مانند هلو و شفتالو و دانههاى محكم بعضى از حبوبات نشان مىدهد كه چگونه آن نطفه حياتى كه در حقيقت نهال و درخت كوچكى است در دژى فوق العاده محكم محاصره شده است، ولى دستگاه آفرينش آنچنان خاصيت تسليم و نرمش به اين دژ نفوذ ناپذير، و آنچنان قدرت و نيرو به آن جوانه بسيار لطيف و ظريفى كه در درون هسته و دانه پرورش مىيابد، مىدهد كه بتواند ديواره آن را بشكافد و از ميان آن قد برافرازد.
به راستى اين حادثه در جهان گياهان حادثه شگرفى است كه قرآن به عنوان يك نشانه توحيد انگشت روى آن گذاشته است.
سپس مىگويد: «موجود زنده را از مرده بيرون مىفرستد، و موجودات مرده را از زنده» (يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ مُخْرِجُ الْمَيِّتِ مِنَ الْحَيِّ).
و اين يك نظام دائمى و عمومى در جهان آفرينش است مسأله حيات و زندگى موجودات زنده از پيچيدهترين مسائلى است كه هنوز علم و دانش بشر نتوانسته است پرده از روى اسرار آن بردارد و به مخفيگاه آن گام بگذارد كه چگونه عناصر طبيعى و مواد آلى با يك جهش عظيم، تبديل به يك موجود زنده مىشوند.
لذا مىبينيم قرآن براى اثبات وجود خدا بارها روى اين مسأله تكيه كرده است، و پيامبران بزرگى همچون ابراهيم و موسى در برابر گردنكشانى همچون نمرود و فرعون، به وسيله پديده حيات و حكايت آن از وجود مبدء قادر و حكيم جهان استدلال مىكردند.
و در پايان آيه به عنوان تأكيد و تحكيم مطلب مىفرمايد: «اين است خداى شما و اين است آثار قدرت و علم بىپايان او، با اين حال چگونه از حق منحرف، و به راه باطل كشانده مىشويد» (ذلِكُمُ اللَّهُ فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ).
-
RE: سوره انعام
(آيه 96)- در اين آيه به سه نعمت از نعمتهاى جوّى و آسمانى اشاره شده است. نخست مىگويد: «خداوند شكافنده صبح است» (فالِقُ الْإِصْباحِ).
قرآن در اينجا روى مسأله صبح تكيه مىكند كه يكى از نعمتهاى بزرگ پروردگار است زيرا مىدانيم اين پديده آسمانى نتيجه وجود جوّ زمين (يعنى قشر ضخيم هوا كه دور تا دور اين كره را پوشانيده) مىباشد، اگر اطراف كره زمين همانند كره ماه جوّى وجود نداشت نه بين الطلوعين و فلق وجود داشت و نه سپيدى آغاز شب و شفق، اما وجود جوّ زمين و فاصلهاى كه در ميان تاريكى شب، و روشنايى روز به هنگام طلوع و غروب آفتاب قرار دارد، انسان را تدريجا براى پذيرا شدن هر يك از اين دو پديده متضاد آماده مىسازد، و انتقال از نور به ظلمت و از ظلمت به نور، به صورت تدريجى و ملايم و كاملا مطبوع و قابل تحمل انجام مىگردد.
ولى براى اين كه تصور نشود شكافتن صبح دليل اين است كه تاريكى و ظلمت شب، چيز نامطلوب و يا مجازات و سلب نعمت است بلافاصله مىفرمايد: خداوند «شب را مايه آرامش قرار داد» (وَ جَعَلَ اللَّيْلَ سَكَناً).
اين موضوع مسلم است كه انسان در برابر نور و روشنايى تمايل به تلاش و كوشش دارد، جريان خون متوجه سطح بدن مىشود، و تمام سلولها آماده فعاليت مىگردند، و به همين دليل خواب در برابر نور چندان آرامبخش نيست.
ولى هر قدر محيط تاريك بوده باشد خواب عميقتر و آرامبخشتر است، زيرا در تاريكى، خون متوجه درون بدن مىگردد و بطور كلى سلولها در يك آرامى و استراحت فرو مىروند، به همين دليل در جهان طبيعت نه تنها حيوانات، بلكه گياهان نيز به هنگام تاريكى شب به خواب فرو مىروند و با نخستين اشعه صبحگاهان جنب و جوش و فعاليت را شروع مىكنند، به عكس دنياى ماشينى كه شب را تا بعد از نيمه بيدار مىمانند، و روز را تا مدت زيادى بعد از طلوع آفتاب در خواب فرو مىروند، و نشاط و سلامت خود را از دست مىدهند.
سپس اشاره به سومين نعمت و نشانه عظمت خود كرده، مىگويد: «و خورشيد و ماه را وسيله حساب در زندگى شما قرار داد» (وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ حُسْباناً).
اين موضوع بسيار جالب توجه است كه ميليونها سال كره زمين به دور خورشيد، و ماه به دور زمين گردش مىكند، و اين گردش به قدرى حساب شده است كه حتى لحظهاى پس و پيش نمىشود، و اين ممكن نيست مگر در سايه يك علم و قدرت بىانتها كه هم طرح آن را بريزد و هم آن را دقيقا اجرا كند.
و لذا در پايان آيه مىگويد: «اين اندازهگيرى خداوندى است كه هم توانا است و هم دانا» (ذلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ).
-
RE: سوره انعام
(آيه 97)- در تعقيب آيه قبل كه اشاره به نظام گردش آفتاب و ماه شده بود، در اينجا به يكى ديگر از نعمتهاى پروردگار اشاره كرده و مىگويد: «او كسى است كه ستارگان را براى شما قرار داد تا در پرتو آنها راه خود را در تاريكى صحرا و دريا، در شبهاى ظلمانى، بيابيد» (وَ هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُوا بِها فِي ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ).
و در پايان آيه مىفرمايد: «نشانهها و دلايل خود را براى افرادى كه اهل فكر و فهم و انديشهاند روشن ساختيم» (قَدْ فَصَّلْنَا الْآياتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ).
انسان هزاران سال است كه با ستارگان آسمان و نظام آنها آشنا است، لذا براى جهت يابى در سفرهاى دريايى و خشكى بهترين وسيله او، همين ستارگان بودند.
مخصوصا در اقيانوسهاى وسيع كه هيچ نشانهاى براى پيدا كردن راه مقصد در دست نيست و در آن زمان دستگاه قطبنما نيز اختراع نشده بود وسيله مطمئنى جز ستارگان آسمان وجود نداشت، همانها بودند كه ميليونها بشر را از گمراهى و غرقاب نجات مىدادند و به سر منزل مقصود مىرسانيدند.
(آيه 98)- در اين آيه نيز دلايل توحيد و خداشناسى تعقيب شده است، زيرا قرآن براى اين هدف گاهى انسان را در آفاق و جهانهاى دور دست سير مىدهد، و گاهى او را به سير در درون وجود خويش دعوت مىنمايد، نخست مىگويد: «او كسى است كه شما را از يك انسان آفريد» (وَ هُوَ الَّذِي أَنْشَأَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ).
يعنى، شما با اين همه چهرههاى گوناگون، ذوقها و افكار متفاوت، و تنوع وسيع در تمام جنبههاى وجودى، همه از يك فرد آفريده شدهايد، و اين نهايت عظمت خالق و آفريدگار را مىرساند كه چگونه از يك مبدء اين همه چهرههاى متفاوت آفريده است؟
سپس مىفرمايد: «جمعى از افراد بشر مستقر هستند و جمعى مستودع» (فَمُسْتَقَرٌّ وَ مُسْتَوْدَعٌ).
«مستقرّ» به معنى ناپايدار مىآيد، و «مستودع» به معنى ناپايدار.
احتمال دارد دو تعبير فوق، اشاره به اجزاى اوليه تشكيل دهنده نطفه انسان بوده باشد، زيرا چنانكه مىدانيم نطفه انسان از دو جزء يكى «اوول» (نطفه ماده) و ديگرى «اسپرم» (نطفه نر) تشكيل شده است، نطفه ماده در رحم تقريبا ثابت و مستقر است، ولى نطفههاى نر به صورت جانداران متحرك به سوى او با سرعت حركت مىكنند و نخستين فرد «اسپرم» كه به «اوول» مىرسد با او مىآميزد و بقيه را عقب مىراند و تخمه اولى انسان را تشكيل مىدهد.
در پايان آيه بار ديگر مىگويد: «ما نشانههاى خود را برشمرديم تا آنها كه داراى فهم و دركند بينديشند» (قَدْ فَصَّلْنَا الْآياتِ لِقَوْمٍ يَفْقَهُونَ).
-
RE: سوره انعام
(آيه 99)- اين آيه، آخرين آيهاى است كه در اين سلسله بحثها ما را به شگفتيهاى جهان آفرينش، و شناسايى خداوند از طريق آن دعوت مىكند.
در آغاز به يكى از مهمترين و اساسىترين نعمتهاى پروردگار كه مىتوان آن را ريشه و مادر ساير نعمتها دانست اشاره مىكند و آن پيدايش و رشد و نمو گياهان و درختان در پرتو آن است، و مىگويد: «او كسى است كه از آسمان آبى (براى شما) فرستاد» (وَ هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً).
اين كه مىگويد از طرف آسمان به خاطر آن است كه تمام منابع آب روى زمين اعم از چشمهها و نهرها و قناتها و چاههاى عميق به آب باران منتهى مىگردد لذا كمبود باران در همه آنها اثر مىگذارد و اگر خشكسالى ادامه يابد همگى خشك مىشوند.
سپس به اثر بارز نزول باران اشاره كرده، مىگويد: «به واسطه آن روييدنيها را از همه نوع از زمين خارج ساختيم» (فَأَخْرَجْنا بِهِ نَباتَ كُلِّ شَيْءٍ).
جالب اين كه خداوند از يك زمين و يك آب، غذاى مورد نياز همه جانداران را تأمين كرده است و جالبتر اين كه نه تنها گياهان صحرا و خشكيها از بركت آب باران پرورش مىيابند، بلكه گياهان بسيار كوچكى كه در لابلاى امواج آب درياها مىرويند و خوراك عمده ماهيان درياست از پرتو نور آفتاب و دانههاى باران رشد مىكنند، سپس به شرح اين جمله پرداخته و موارد مهمى را از گياهان و درختان كه به وسيله آب باران پرورش مىيابند خاطرنشان مىسازد.
نخست مىگويد: «ما به وسيله آن ساقههاى سبز گياهان و نباتات را از زمين خارج ساختيم» و از دانه كوچك و خشك ساقهاى با طراوت و سرسبز كه لطافت و زيبايى آن چشم را خيره مىكند آفريديم» (فَأَخْرَجْنا مِنْهُ خَضِراً).
«و از آن ساقه سبز، دانههاى روى هم چيده شده، (همانند خوشه گندم و ذرت) بيرون آورديم (نُخْرِجُ مِنْهُ حَبًّا مُتَراكِباً).
«همچنين به وسيله آن از درختان نخل خوشه سر بستهاى بيرون فرستاديم كه پس از شكافته شدن رشتههاى باريك و زيبايى كه دانههاى خرما را بر دوش خود حمل مىكنند و از سنگينى به طرف پايين متمايل مىشوند خارج مىگردد» (وَ مِنَ النَّخْلِ مِنْ طَلْعِها قِنْوانٌ دانِيَةٌ). «همچنين باغهايى از انگور و زيتون و انار پرورش داديم» (وَ جَنَّاتٍ مِنْ أَعْنابٍ وَ الزَّيْتُونَ وَ الرُّمَّانَ).
سپس اشاره به يكى ديگر از شاهكارهاى آفرينش در اين درختان كرده مىفرمايد: «هم با يكديگر شباهت دارند و هم ندارند» (مُشْتَبِهاً وَ غَيْرَ مُتَشابِهٍ).
دو درخت زيتون و انار از نظر شكل ظاهرى و ساختمان شاخهها و برگها شباهت زيادى به هم دارند، در حالى كه از نظر ميوه و طعم و خاصيت آن بسيار با هم متفاوتند.
يكى داراى ماده چربى مؤثر و نيرومند، و ديگرى داراى ماده اسيدى و يا قندى است، كه با يكديگر كاملا متفاوتند، به علاوه اين دو درخت گاهى درست در يك زمين پرورش مىيابند و از يك آب مشروب مىشوند يعنى، هم با يكديگر تفاوت زياد دارند و هم شباهت.
سپس از ميان تمام اعضاى پيكر درخت بحث را روى ميوه برده مىگويد: «نگاهى به ساختمان ميوه آن به هنگامى كه به ثمر مىنشيند و همچنين نگاهى به چگونگى رسيدن ميوهها كنيد كه در اينها نشانههاى روشنى است از قدرت و حكمت خدا براى افرادى كه اهل ايمان هستند» (انْظُرُوا إِلى ثَمَرِهِ إِذا أَثْمَرَ وَ يَنْعِهِ إِنَّ فِي ذلِكُمْ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ).
با توجه به آنچه امروز در گياهشناسى از چگونگى پيدايش ميوهها و رسيدن آنها مىخوانيم نكته اين اهميت خاص كه قرآن براى ميوه قائل شده است روشن مىشود، زيرا پيدايش ميوهها درست همانند تولد فرزند در جهان حيوانات است، نطفههاى نر با وسايل مخصوصى (وزش باد يا حشرات و مانند آنها) از كيسههاى مخصوص جدا مىشوند، و روى قسمت مادگى گياه قرار مىگيرند، پس از انجام عمل لقاح و تركيب شدن با يكديگر، نخستين تخم و بذر تشكيل مىگردد، و در اطرافش انواع مواد غذايى همانند گوشتى آن را دربرمىگيرند.
اين مواد غذايى از نظر ساختمان بسيار متنوع و همچنين از نظر طعم و خواص غذايى و طبى فوق العاده متفاوتند، گاهى يك ميوه (مانند انار و انگور) داراى صدها دانه است كه هر دانهاى از آنها خود جنين و بذر درختى محسوب مىشود و ساختمانى بسيار پيچيده و تو در تو دارد.
اين از يك سو، از سوى ديگر مراحل مختلفى را كه يك ميوه از هنگامى كه نارس است تا موقعى كه كاملا رسيده مىشود، مىپيمايد، بسيار قابل ملاحظه است زيرا لابراتوارهاى درونى ميوه دائما مشغول كارند، و مرتبا تركيب شيميايى آن را تغيير مىدهند، تا هنگامى كه به آخرين مرحله برسد و وضع ساختمان شيميايى آن تثبيت گردد.
هر يك از اين مراحل خود نشانهاى از عظمت و قدرت آفريننده است.
ولى بايد توجه داشت كه به تعبير قرآن تنها افراد با ايمان يعنى افراد حقبين و جستجوگران حقيقت، اين مسائل را مىبينند و گر نه با چشم عناد و لجاج و يا با بىاعتنايى و سهلانگارى ممكن نيست هيچ يك از اين حقايق را ببينيم.
-
RE: سوره انعام
(آيه 100)- خالق همه اشياء اوست! در اين آيه و آيات بعد به گوشهاى از عقايد نادرست و خرافات مشركان و صاحبان مذاهب باطله و جواب منطقى آنها اشاره شده است.
نخست مىگويد: «آنها شريكهايى براى خداوند از جن قائل شدند» (وَ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكاءَ الْجِنَّ).
سپس به اين پندار خرافى پاسخ گفته و مىگويد: «با اين كه خداوند آنها را (يعنى جن را) آفريده است» (وَ خَلَقَهُمْ).
يعنى، چگونه ممكن است مخلوق كسى شريك او بوده باشد، زيرا شركت نشانه سنخيت و هم افق بودن است در حالى كه مخلوق هرگز در افق خالق نخواهد بود.
خرافه ديگر اين كه «آنها براى خدا پسران و دخترانى از روى نادانى قائل شدند» (وَ خَرَقُوا لَهُ بَنِينَ وَ بَناتٍ بِغَيْرِ عِلْمٍ).
و در حقيقت بهترين دليل باطل بودن اين گونه عقايد خرافى همان است كه از جمله «بغير علم» استفاده مىشود، يعنى هيچ گونه دليل و نشانهاى براى اين موهومات در دست نداشتند.
اما اين كه چه طوائفى براى خدا پسرانى قائل بودند، قرآن نام دو طايفه را در آيات ديگر برده است يكى مسيحيان كه عقيده داشتند عيسى پسر خداست و ديگر يهود كه عزيز را فرزند او مىدانستند. ولى از آيه 30 سوره توبه، استفاده مىشود كه اعتقاد به وجود فرزند پسر براى خدا منحصر به مسيحيان و يهود نبوده، بلكه در ميان مذاهب خرافى پيشين نيز وجود داشته است.
اما در مورد اعتقاد به وجود دختران براى خدا، خود قرآن در سوره زخرف، آيه 19 مىفرمايد: «آنها (مشركان) فرشتگان را كه بندگان خدا هستند، دختران قرار دادند».
ولى در پايان اين آيه قلم سرخ بر تمام اين مطالب خرافى و پندارهاى موهوم و بىاساس كشيده و با جمله رسا و بيدار كنندهاى همه اين اباطيل را نفى مىكند و مىگويد: «منزه است خداوند و برتر و بالاتر است از اين اوصافى كه براى او مىگويند» (سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا يَصِفُونَ).
-
RE: سوره انعام
(آيه 101)- در اين آيه به پاسخ اين عقايد خرافى پرداخته نخست مىگويد:
«خداوند كسى است كه آسمانها و زمين را ابداع و ايجاد كرد» (بَدِيعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
«بديع» به معنى وجود آورنده چيزى بدون سابقه است يعنى، خداوند آسمان و زمين را بدون هيچ ماده و يا طرح و نقشه قبلى ايجاد كرده است.
به علاوه «چگونه ممكن است او فرزندى داشته باشد در حالى كه همسرى ندارد» (أَنَّى يَكُونُ لَهُ وَلَدٌ وَ لَمْ تَكُنْ لَهُ صاحِبَةٌ).
اصولا چه نيازى به همسر دارد، وانگهى چه كسى ممكن است همسر او باشد با اين كه همه مخلوق او هستند.
بار ديگر مقام خالقيت او را نسبت به همه چيز و همه كس و احاطه علمى او را نسبت به تمام آنها تأكيد كرده، مىگويد: «همه چيز را آفريد و او به هر چيزى داناست» (وَ خَلَقَ كُلَّ شَيْءٍ وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ).
(آيه 102)- در اين آيه پس از ذكر خالقيت، نسبت به همه چيز و ابداع و ايجاد آسمانها و زمين و منزه بودن او از عوارض جسم و جسمانى و همسر و فرزند و احاطه علمى او به هر كار و هر چيز، چنين نتيجه مىگيرد: «خداوند و پروردگار شما چنين كسى است (و چون هيچ كس داراى چنين صفات نيست) هيچ كس غير او نيز شايسته عبوديت نخواهد بود، پروردگار اوست و آفريدگار هم اوست (بنابراين معبود هم تنها او مىتواند باشد) پس او را بپرستيد» (ذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ خالِقُ كُلِّ شَيْءٍ فَاعْبُدُوهُ).
و در پايان آيه براى اين كه هر گونه اميدى را به غير خدا قطع كند و ريشه هر گونه شرك و بطور كلى تكيه به غير خدا را بسوزاند، مىگويد: «حافظ و نگهبان و مدبر همه چيز اوست» (وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ وَكِيلٌ).
-
RE: سوره انعام
(آيه 103)- در آيه براى اثبات حاكميت و نگاهبانى او نسبت به همه چيز و همچنين براى اثبات تفاوت او با همه موجودات مىگويد: «چشمها او را نمىبينند، اما او همه چشمها را ادراك مىكند و او بخشنده انواع نعمتها و با خبر از تمام ريزهكاريها و آگاه از همه چيز است» مصالح بندگان را مىداند و از نيازهاى آنها باخبر است و به مقتضاى لطفش با آنها رفتار مىكند (لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ وَ هُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ).
در حقيقت كسى كه مىخواهد حافظ و مربى و پناهگاه همه چيز باشد بايد اين صفات را دارا باشد.
چشمها، خدا را نمىبيند!
دلايل عقلى گواهى مىدهد كه خداوند هرگز با چشم ديده نخواهد شد، زيرا چشم تنها اجسام يا صحيحتر بعضى از كيفيات آنها را مىبيند و چيزى كه جسم نيست و كيفيت جسم هم نمىباشد، هرگز با چشم مشاهده نخواهد شد و به تعبير ديگر، اگر چيزى با چشم ديده شود، حتما بايد داراى مكان و جهت و ماده باشد، در حالى كه او برتر از همه اينهاست، او وجودى است نامحدود و به همين دليل بالاتر از جهان ماده است، زيرا در جهان ماده همه چيز محدود است.
(آيه 104)- وظيفه تو اجبار كردن نيست! از اين به بعد قرآن يك نوع خلاصه و نتيجه گيرى از آيات گذشته مىكند، نخست مىگويد: «دلايل و نشانههاى روشن در زمينه توحيد و خداشناسى و نفى هرگونه شرك كه مايه بصيرت و بينايى است براى شما آمد» (قَدْ جاءَكُمْ بَصائِرُ مِنْ رَبِّكُمْ).
سپس براى اين كه روشن سازد اين دلايل به قدر كافى حقيقت را آشكار مىسازد و جنبه منطقى دارد، مىگويد: «آنهايى كه به وسيله اين دلايل چهره حقيقت را بنگرند به سود خود گام برداشتهاند، و آنها كه همچون نابينايان از مشاهده آن خود را محروم سازند به زيان خود عمل كردهاند» (فَمَنْ أَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ عَمِيَ فَعَلَيْها).
و در پايان آيه از زبان پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله مىگويد: «من نگاهبان و حافظ شما نيستم» (وَ ما أَنَا عَلَيْكُمْ بِحَفِيظٍ).
-
RE: سوره انعام
(آيه 105)- در اين آيه براى تأكيد اين موضوع كه تصميم نهايى در انتخاب راه حق و باطل با خود مردم است، مىگويد: «اين چنين ما آيات و دلايل را در شكلهاى گوناگون و قيافههاى مختلف بيان كرديم» (وَ كَذلِكَ نُصَرِّفُ الْآياتِ).
ولى جمعى به مخالفت برخاستند و بدون مطالعه و هيچ گونه دليل، گفتند:
«اين درسها را از ديگران (از يهود و نصارى و كتابهاى آنها) فرا گرفتهاى» (وَ لِيَقُولُوا دَرَسْتَ). ولى «هدف ما اين است كه آن را براى كسانى كه علم و آگاهى دارند روشن سازيم» (وَ لِنُبَيِّنَهُ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ).
(آيه 106)- در اينجا وظيفه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را در برابر لجاجتها و كينهتوزيها و تهمتهاى مخالفان، مشخص ساخته، مىگويد: «وظيفه تو آن است كه از آنچه از طرف پروردگار بر تو وحى مىشود، پيروى كنى، خدايى كه هيچ معبودى جز او نيست» (اتَّبِعْ ما أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ).
و نيز «وظيفه تو اين است كه به مشركان و نسبتهاى ناروا و سخنان بىاساس آنها اعتنا نكنى» (وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ).
در حقيقت اين آيه يك نوع دلدارى و تقويت روحيه نسبت به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله است، كه در برابر اين گونه مخالفان در عزم راسخ و آهنينش كمترين سستى حاصل نشود.
(آيه 107)- در اين آيه، بار ديگر اين حقيقت را تأييد مىكند كه خداوند نمىخواهد آنها را به اجبار وادار به ايمان سازد و «اگر مىخواست همگى ايمان مىآوردند و هيچ كس مشرك نمىشد» (وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما أَشْرَكُوا).
همچنين تأكيد مىكند: «و ما تو را مسؤول (اعمال) آنها قرار نداديم» (وَ ما جَعَلْناكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظاً). همانطور كه «تو وظيفه ندارى آنها را به اجبار (به ايمان) دعوت كنى» (وَ ما أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِوَكِيلٍ).
لحن اين آيات از اين نظر بسيار قابل ملاحظه است كه ايمان به خدا و مبانى اسلام هيچ گونه جنبه تحميلى نمىتواند داشته باشد، بلكه از طريق منطق و استدلال و نفوذ در فكر و روح افراد بايد پيشروى كند، زيرا ايمان اجبارى ارزشى ندارد، مهم اين است كه مردم حقايق را درك كنند و با اراده و اختيار خويش آن را بپذيرند.
-
RE: سوره انعام
(آيه 108)- به دنبال بحثى كه در باره منطقى بودن تعليمات اسلام و لزوم دعوت از راه استدلال، نه از راه اجبار، در آيات قبل گذشت، در اين آيه تأكيد مىكند كه «هيچ گاه بتها و معبودهاى مشركان را دشنام ندهيد، زيرا اين عمل سبب مىشود كه آنها نيز نسبت به ساحت قدس خداوند همين كار را از روى ظلم و ستم و جهل و نادانى انجام دهند» (وَ لا تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَيَسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَيْرِ عِلْمٍ).
بطورى كه از بعضى روايات استفاده مىشود، جمعى از مؤمنان بر اثر ناراحتى شديد كه از مسأله بتپرستى داشتند، گاهى بتهاى مشركان را به باد ناسزا گرفته و به آنها دشنام مىدادند، قرآن صريحا از اين موضوع، نهى كرد و رعايت اصول ادب و عفت و نزاكت در بيان را، حتى در برابر خرافىترين و بدترين اديان، لازم مىشمرد. زيرا با دشنام و ناسزا نمىتوان كسى را از مسير غلط باز داشت چرا كه هر گروه و ملتى نسبت به عقايد و اعمال خود، تعصب دارد، همانطور كه قرآن در جمله بعد مىگويد: «ما اين چنين براى هر جمعيتى عملشان را زينت داديم» (كَذلِكَ زَيَّنَّا لِكُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ).
و در پايان آيه مىفرمايد: «بازگشت همه آنها به سوى خداست، و به آنها خبر مىدهد كه چه اعمالى انجام دادهاند» (ثُمَّ إِلى رَبِّهِمْ مَرْجِعُهُمْ فَيُنَبِّئُهُمْ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ).
(آيه 109)
شأن نزول:
نقل كردهاند كه: عدهاى از قريش خدمت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله رسيدند و گفتند: تو براى موسى و عيسى، خارق عادات و معجزات مهمى نقل مىكنى، و همچنين در باره انبياى ديگر، تو نيز امثال اين كارها را براى ما انجام ده تا ما ايمان آوريم، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: مايليد براى شما چه كار كنم؟ گفتند: از خدا بخواه كوه صفا را تبديل به طلا كند، و بعضى از مردگان پيشين ما زنده شوند و از آنها در باره حقانيت دعوت تو سؤال كنيم، و نيز فرشتگان را به ما نشان بده كه در باره تو گواهى دهند، و يا خداوند و فرشتگان را دسته جمعى با خود بياور!.
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: اگر بعضى از اين كارها را بجا بياورم ايمان مىآوريد؟ گفتند: به خدا سوگند چنين خواهيم كرد، همين كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آماده دعا كردن شد، كه بعضى از اين پيشنهادها را از خدا بخواهد (زيرا بعضى از آنها نامعقول و محال بود) پيك وحى خدا نازل شد، چنين پيام آورد كه اگر بخواهى دعوت تو اجابت مىشود، ولى در اين صورت (چون از هر نظر اتمام حجت خواهد شد و موضوع جنبه حسّى و شهود به خود خواهد گرفت) اگر ايمان نياورند همگى سخت كيفر مىبينند (و نابود خواهند شد) اما اگر به خواسته آنها ترتيب اثر داده نشود و آنها را به حال خود واگذارى، ممكن است بعضى از آنها در آينده توبه كنند و راه حق را پيش گيرند پيامبر صلّى اللّه عليه و آله پذيرفت و آيه نازل گرديد.
تفسير:
در آيات گذشته دلايل منطقى متعددى در زمينه توحيد، ذكر شد كه براى اثبات يگانگى خدا و نفى شرك و بتپرستى كافى بود، اما با اين حال جمعى از مشركان لجوج و متعصب، تسليم نشدند و شروع به بهانهجويى كردند.
قرآن در اين آيه وضع آنها را چنين نقل مىكند: «با نهايت اصرار سوگند ياد كردند كه اگر معجزهاى براى آنها بيايد ايمان خواهند آورد» (وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمانِهِمْ لَئِنْ جاءَتْهُمْ آيَةٌ لَيُؤْمِنُنَّ بِها).
قرآن در پاسخ آنها دو حقيقت را بازگو مىكند: نخست به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله اعلام مىكند كه به آنها بگويد اين كار در اختيار من نيست كه هر پيشنهادى بكنيد انجام دهم، «بگو: معجزات تنها از ناحيه خداست و به فرمان اوست» (قُلْ إِنَّمَا الْآياتُ عِنْدَ اللَّهِ).
سپس روى سخن را به مسلمانان سادهدلى كه تحت تأثير سوگندهاى غليظ و شديد مشركان قرار گرفته بودند كرده، مىگويد: «شما نمىدانيد كه اينها دروغ مىگويند و اگر اين معجزات و نشانههاى مورد درخواست آنها انجام شود باز ايمان نخواهند آورد» (وَ ما يُشْعِرُكُمْ أَنَّها إِذا جاءَتْ لا يُؤْمِنُونَ).
صحنههاى مختلف برخورد پيامبر صلّى اللّه عليه و آله با آنها نيز گواه اين حقيقت است كه اين دسته در جستجوى حق نبودند، بلكه هدفشان اين بود كه با بهانهجوييها مردم را سرگرم ساخته و بذر شك و ترديد در دلها بپاشند.