-
RE: سوره انعام
(آيه 74)- از آنجا كه اين سوره جنبه مبارزه با شرك و بتپرستى دارد، در اينجا به گوشهاى از سرگذشت ابراهيم، قهرمان بتشكن اشاره كرده، مىگويد:
ابراهيم پدر (عموى) خود را مورد سرزنش قرار داد و به او چنين «گفت: آيا اين بتهاى بىارزش و موجودات بىجان را خدايان خود انتخاب كردهاى»؟! (وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ لِأَبِيهِ آزَرَ أَ تَتَّخِذُ أَصْناماً آلِهَةً).
«بدون شك من، تو و جمعيت پيروان و هم مسلكان تو را در گمراهى آشكارى مىبينم» (إِنِّي أَراكَ وَ قَوْمَكَ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ).
چه گمراهى از اين آشكارتر كه انسان مخلوق خود را معبود خود قرار دهد، و موجود بىجان و بىشعورى را پناهگاه خود بپندارد و حل مشكلات خود را از آنها بخواهد.
جمعى از مفسران سنّى، آزر را پدر واقعى ابراهيم مىدانند، در حالى كه تمام مفسران و دانشمندان شيعه معتقدند آزر پدر ابراهيم نبود، بعضى او را پدر مادر و بسيارى او را عموى ابراهيم دانستهاند.
(آيه 75)- دلايل توحيد در آسمانها! در تعقيب نكوهشى كه ابراهيم از بتها داشت، قرآن به مبارزات منطقى ابراهيم با گروههاى مختلف بتپرستان اشاره مىكند نخست مىگويد: «همانطور كه ابراهيم را از زيانهاى بتپرستى آگاه ساختيم همچنين مالكيت مطلقه و تسلط پروردگار را بر تمام آسمان و زمين به او نشان داديم» (وَ كَذلِكَ نُرِي إِبْراهِيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
و در پايان آيه مىفرمايد: «و هدف ما اين بود كه ابراهيم اهل يقين گردد» (وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ).
شك نيست كه ابراهيم يقين استدلالى و فطرى به يگانگى خدا داشت، اما با مطالعه در اسرار آفرينش اين يقين به سر حد كمال رسيد.
-
RE: سوره انعام
(آيه 76)- از اين به بعد موضوع فوق را بطور مشروح بيان كرده و استدلال ابراهيم را از افول و غروب ستاره و خورشيد بر عدم الوهيت آنها روشن مىسازد.
مىگويد: «هنگامى كه پرده تاريك شب جهان را در زير پوشش خود قرار داد ستارهاى در برابر ديدگان او خودنمايى كرد، ابراهيم صدا زد اين خداى من است! اما به هنگامى كه غروب كرد با قاطعيت تمام گفت: من هيچ گاه غروب كنندگان را دوست نمىدارم» و آنها را شايسته عبوديت و ربوبيت نمىدانم (فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأى كَوْكَباً قالَ هذا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قالَ لا أُحِبُّ الْآفِلِينَ).
(آيه 77)- بار ديگر چشم بر صفحه آسمان دوخت، اين بار قرص سيمگون ماه با فروغ و درخشش دلپذير خود بر صفحه آسمان ظاهر شده بود «هنگامى كه ابراهيم ماه را ديد، صدا زد اين است پروردگار من! اما سر انجام ماه به سرنوشت همان ستاره گرفتار شد و چهره خود را در پرده افق فرو كشيد، ابراهيم جستجوگر گفت: اگر پروردگار من، مرا به سوى خود رهنمون نشود در صف گمراهان قرار خواهم گرفت» (فَلَمَّا رَأَى الْقَمَرَ بازِغاً قالَ هذا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قالَ لَئِنْ لَمْ يَهْدِنِي رَبِّي لَأَكُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّينَ).
(آيه 78)- در اين هنگام شب به پايان رسيده بود و پردههاى تاريك خود را جمع كرده و از صحنه آسمان مىگريخت، خورشيد از افق مشرق سربرآورده و نور زيبا و لطيف خود را همچون يك پارچه زر بافت بر كوه و دشت و بيابان مىگسترد، «همين كه چشم حقيقتبين ابراهيم بر نور خيرهكننده آن افتاد صدا زد خداى من اين است؟! اين كه از همه بزرگتر و پرفروغتر است!، اما با غروب آفتاب و فرو رفتن قرص خورشيد (در دهان هيولاى شب، ابراهيم آخرين سخن خويش را ادا كرد و) گفت: اى جمعيت، من از همه اين معبودهاى ساختگى كه شريك خدا قرار دادهايد بيزارم» (فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بازِغَةً قالَ هذا رَبِّي هذا أَكْبَرُ فَلَمَّا أَفَلَتْ قالَ يا قَوْمِ إِنِّي بَرِيءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ).
-
RE: سوره انعام
(آيه 79)- اكنون كه فهميدم در ماوراى اين مخلوقات متغير و محدود و اسير چنگال قوانين طبيعت، خدايى است قادر و حاكم بر نظام كائنات «من روى خود را به سوى كسى مىكنم كه آسمانها و زمين را آفريد و در اين عقيده خود كمترين شرك راه نمىدهم، من موحد خالصم و از مشركان نيستم» (إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنِيفاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ).
در اين كه چگونه ابراهيم موحد و يكتاپرست، به ستاره آسمان اشاره كرده و مىگويد: «هذا ربّى» (اين خداى من است) بايد بگوييم ابراهيم (ع) اين را به عنوان يك خبر قطعى نگفت، بلكه به عنوان يك فرض و احتمال براى تفكر و انديشيدن، اين سخن را بر زبان جارى كرد.
و يا مفهوم آن اين است كه «به اعتقاد شما اين خداى من است».
(آيه 80)- قرآن در باره ادامه گفتگوى ابراهيم با قوم و جمعيت بتپرست مىگويد: «قوم ابراهيم با او به گفتگو و محاجّه پرداختند» (وَ حاجَّهُ قَوْمُهُ).
ابراهيم در پاسخ آنها گفت: «چرا در باره خداوند يگانه با من گفتگو و مخالفت مىكنيد، در حالى كه خداوند مرا در پرتو دلايل منطقى و روشن به راه توحيد هدايت كرده است»؟ (قالَ أَ تُحاجُّونِّي فِي اللَّهِ وَ قَدْ هَدانِ) از اين آيه به خوبى استفاده مىشود كه جمعيت بتپرست قوم ابراهيم تلاش و كوشش داشتند كه به هر قيمتى كه ممكن است او را از عقيده خود بازدارند.
لذا او را تهديد به كيفر و خشم خدايان و بتها كردند، و او را از مخالفت آنان بيم دادند، زيرا در دنباله آيه از زبان ابراهيم چنين مىخوانيم: «من هرگز از بتهاى شما نمىترسم زيرا آنها قدرتى ندارند كه به كسى زيان برسانند مگر اين كه خدا چيزى را بخواهد» (وَ لا أَخافُ ما تُشْرِكُونَ بِهِ إِلَّا أَنْ يَشاءَ رَبِّي شَيْئاً).
گويا ابراهيم با اين جمله مىخواهد يك پيشگيرى احتمالى كند و بگويد اگر در گيرودار اين مبارزهها فرضا حادثهاى هم براى من پيش بيايد هيچ گونه ارتباطى به بتها ندارد، بلكه مربوط به خواست پروردگار است.
سپس مىگويد: «علم و دانش پروردگار من آن چنان گسترده و وسيع است كه همه چيز را دربرمىگيرد» (وَسِعَ رَبِّي كُلَّ شَيْءٍ عِلْماً).
و سر انجام براى تحريك فكر و انديشه، آنان را مخاطب ساخته مىگويد: «آيا با اين همه باز متذكر و بيدار نمىشويد»؟ (أَ فَلا تَتَذَكَّرُونَ).
-
RE: سوره انعام
(آيه 81)- در اين آيه منطق و استدلال ديگرى را از ابراهيم بيان مىكند كه به جمعيت بتپرست مىگويد: «چگونه ممكن است من از بتها بترسم و در برابر تهديدهاى شما وحشتى به خود راه دهم با اين كه هيچ گونه نشانهاى از عقل و شعور و قدرت در اين بتها نمىبينم، اما شما با اين كه به وجود خدا ايمان داريد و قدرت و علم او را مىدانيد، و هيچ گونه دستورى به شما در باره پرستش بتها نازل نكرده است، با اين همه از خشم او نمىترسيد من چگونه از خشم بتها بترسم»؟ (وَ كَيْفَ أَخافُ ما أَشْرَكْتُمْ وَ لا تَخافُونَ أَنَّكُمْ أَشْرَكْتُمْ بِاللَّهِ ما لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ عَلَيْكُمْ سُلْطاناً).
اكنون انصاف بدهيد كدام يك از اين دو دسته (بتپرستان و خداپرستان) شايستهتر به ايمنى (از مجازات) هستند اگر مىدانيد»! (فَأَيُّ الْفَرِيقَيْنِ أَحَقُّ بِالْأَمْنِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ).
در واقع منطق ابراهيم در اينجا يك منطق عقلى بر اساس اين واقعيت است كه شما مرا تهديد به خشم بتها مىكنيد در حالى كه تأثير وجودى آنها موهوم است، ولى از خشم خداوند بزرگ كه من و شما هر دو او را پذيرفتهايم- و هيچ گونه دستورى از طرف او در باره پرستش بتها نرسيده- ترس و وحشتى نداريد.
(آيه 82)- در اين آيه، پاسخى از زبان ابراهيم به سؤالى كه خودش در آيه قبل مطرح نمود نقل شده است و اين يك شيوه جالب در استدلالات علمى است كه گاهى شخص استدلال كننده سؤالى از طرف مقابل مىكند و خودش بلافاصله به پاسخ آن مىپردازد اشاره به اين كه مطلب به قدرى روشن است كه هر كس پاسخ آن را بايد بداند.
مىگويد: «آنها كه ايمان آوردند و ايمان خود را با ظلم و ستم نياميختند امنيت براى آنهاست، و هدايت مخصوص آنان» (الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إِيمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ).
-
RE: سوره انعام
(آيه 83)- اين آيه به تمام بحثهاى گذشته كه در زمينه توحيد و مبارزه با شرك از ابراهيم نقل شد اشاره كرده، مىگويد: «اينها دلايلى بود كه ما به ابراهيم در برابر قوم و جمعيتش داديم» (وَ تِلْكَ حُجَّتُنا آتَيْناها إِبْراهِيمَ عَلى قَوْمِهِ).
سپس براى تكميل اين بحث مىفرمايد: «درجات هر كس را بخواهيم بلند مىكنيم» (نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ).
اما براى اين كه اشتباهى پيش نيايد كه گمان كنند خداوند در اين ترفيع درجه تبعيضى قائل مىشود مىفرمايد: «پروردگار تو، حكيم و عالم است» (إِنَّ رَبَّكَ حَكِيمٌ عَلِيمٌ).
و درجاتى را كه مىدهد روى آگاهى به شايستگى آنها و موافق موازين حكمت است و تا كسى شايسته نباشد از آن برخوردار نخواهد شد.
(آيه 84)- از اين به بعد به قسمتى از مواهبى كه خداوند به ابراهيم داده است اشاره شده، و آن مواهب فرزندان صالح و نسل لايق و برومند است كه يكى از بزرگترين مواهب الهى محسوب مىشود.
نخست مىگويد: «ما به ابراهيم، اسحاق و يعقوب (فرزندان اسحاق) را بخشيديم» (وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ).
سپس براى اين كه افتخار اين دو تنها در جنبه پيغمبرزادگى نبود، بلكه شخصا در پرتو فكر صحيح و عمل صالح نور هدايت را در قلب خود جاى داده بودند، مىگويد: «هر يك از آنها را هدايت كرديم» (كُلًّا هَدَيْنا).
و به دنبال آن براى اين كه تصور نشود، در دورانهاى قبل از ابراهيم، پرچمدارانى براى توحيد نبودند، و اين موضوع از زمان او شروع شده اضافه مىكند، «نوح را نيز پيش از آن هدايت و رهبرى كرديم» (وَ نُوحاً هَدَيْنا مِنْ قَبْلُ).
در حقيقت با اشاره به موقعيت نوح كه از اجداد ابراهيم است و موقعيت جمعى از پيامبران كه از دودمان و فرزندان او هستند، موقعيت ممتاز ابراهيم را از نظر «وراثت و ريشه» و «ثمره» وجودى مشخص مىسازد.
و در تعقيب آن نام جمع كثيرى از پيامبران را كه از دودمان ابراهيم بودند مىبرد، نخست مىگويد: «از دودمان ابراهيم، داود و سليمان و ايوب و يوسف و موسى و هارون را هدايت كرديم» (وَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَيْمانَ وَ أَيُّوبَ وَ يُوسُفَ وَ مُوسى وَ هارُونَ).
و در پايان آيه مىفرمايد: «اين چنين نيكوكاران را پاداش مىدهيم» (وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ). به اين ترتيب روشن مىكند كه مقام و موقعيت آنان در پرتو اعمال و كردار آنها بود.
-
RE: سوره انعام
(آيه 85)- و در اين آيه اضافه مىكند: «و (همچنين) زكريا و يحيى و عيسى و الياس هر كدام از صالحان بودند» (وَ زَكَرِيَّا وَ يَحْيى وَ عِيسى وَ إِلْياسَ كُلٌّ مِنَ الصَّالِحِينَ). يعنى، مقامات آنها جنبه تشريفاتى و اجبارى نداشت بلكه در پرتو عمل صالح در پيشگاه خدا شخصيت و عظمت يافتند.
(آيه 86)- در اين آيه نيز نام چهار نفر ديگر از پيامبران و رهبران الهى را ذكر كرده، مىفرمايد: «و اسماعيل و اليسع و يونس و لوط و هر كدام را بر مردم عصر خود برترى بخشيديم» (وَ إِسْماعِيلَ وَ الْيَسَعَ وَ يُونُسَ وَ لُوطاً وَ كلًّا فَضَّلْنا عَلَى الْعالَمِينَ).
(آيه 87)- و در اين آيه يك اشاره كلى به پدران و فرزندان و برادران صالح پيامبران نامبرده كه بطور تفصيل اسم آنها در اينجا نيامده است كرده، مىگويد: «از ميان پدران آنها و فرزندانشان و برادرانشان، افرادى را فضيلت داديم و برگزيديم و به راه راست هدايت كرديم» (وَ مِنْ آبائِهِمْ وَ ذُرِّيَّاتِهِمْ وَ إِخْوانِهِمْ وَ اجْتَبَيْناهُمْ وَ هَدَيْناهُمْ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ).
(آيه 88)- سه امتياز مهم! به دنبال ذكر نام گروههاى مختلفى از پيامبران الهى در آيات گذشته، در اينجا اشاره به خطوط كلى و اصلى زندگانى آنها شده، نخست مىفرمايد: «اين هدايت خداست كه به وسيله آن هر كس از بندگانش را بخواهد هدايت و رهبرى مىكند» (ذلِكَ هُدَى اللَّهِ يَهْدِي بِهِ مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ).
سپس براى اين كه كسى تصور نكند آنها به اجبار در اين راه گام گذاشتند و همچنين كسى تصور نكند كه خداوند نظر خاص و استثنايى و بىدليل در مورد آنها داشته است، مىفرمايد: «اگر فرضا اين پيامبران با آن همه مقام و موقعيتى كه داشتند مشرك مىشدند، تمام اعمالشان بر باد مىرفت» (وَ لَوْ أَشْرَكُوا لَحَبِطَ عَنْهُمْ ما كانُوا يَعْمَلُونَ).
يعنى آنها نيز مشمول همان قوانين الهى هستند كه در باره ديگران اجرا مىگردد و تبعيضى در كار نيست.
-
RE: سوره انعام
(آيه 89)- در اين آيه به سه امتياز مهم كه پايه همه امتيازات انبياء بوده اشاره كرده، مىفرمايد: «اينها كسانى بودند كه هم كتاب آسمانى به آنان دادهايم و هم مقام حكم و هم نبوت» (أُولئِكَ الَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ وَ الْحُكْمَ وَ النُّبُوَّةَ).
«حكم» در اصل به معنى منع و جلوگيرى است، و از آنجا كه عقل جلو اشتباهات و خلافكاريها را مىگيرد، همچنين قضاوت صحيح مانع از ظلم و ستم است، و حكومت عادل جلو حكومتهاى نارواى ديگران را مىگيرد، در هر يك از اين سه معنى استعمال مىشود.
سپس مىفرمايد: «اگر اين جمعيت- يعنى مشركان و اهل مكّه و مانند آنها- اين حقايق را نپذيرند، دعوت تو بدون پاسخ نمىماند، زيرا ما جمعيتى را مأموريت دادهايم كه نه تنها آن را بپذيرند بلكه آن را محافظت و نگهبانى كنند جمعيتى كه در راه كفر گام برنمىدارند و در برابر حق تسليمند» (فَإِنْ يَكْفُرْ بِها هؤُلاءِ فَقَدْ وَكَّلْنا بِها قَوْماً لَيْسُوا بِها بِكافِرِينَ).
(آيه 90)- در اين آيه، برنامه اين پيامبران بزرگ را به عنوان يك سرمشق عالى هدايت به پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله معرفى كرده، و مىگويد: «اينها كسانى هستند كه مشمول هدايت الهى شدهاند، پس به هدايت آنها اقتدا كن» (أُولئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ).
اين آيه بار ديگر تأكيد مىكند كه اصول دعوت همه پيامبران الهى يكى است، گر چه آيينهاى بعدى كاملتر از آيينهاى قبلى بوده است.
«هدايت» مفهوم وسيعى دارد كه هم توحيد و ساير اصول اعتقادى را شامل مىشود و هم صبر و استقامت، و هم ساير اصول اخلاق و تعليم و تربيت.
سپس به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دستور داده مىشود كه «به مردم بگو: من هيچ گونه اجر و پاداشى در برابر رسالت خود از شما تقاضا نمىكنم» همانطور كه پيامبران پيشين چنين درخواستى نكردند، من هم از اين سنت هميشگى پيامبران پيروى كرده و به آنها اقتدا مىكنم (قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً).
«به علاوه اين قرآن و رسالت و هدايت يك بيدار باش و يادآورى به همه جهانيان است» (إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرى لِلْعالَمِينَ).
و چنين نعمت عمومى و همگانى، همانند نور آفتاب و امواج هوا و بارش باران است كه جنبه عمومى و جهانى دارد، و هيچ گاه خريد و فروش نمىشود و كسى در برابر آن اجر و پاداشى نمىگيرد.
-
RE: سوره انعام
(آيه 91)
شأن نزول:
نقل شده كه جمعى از يهوديان گفتند: اى محمد! آيا راستى خداوند كتابى بر تو فرستاده است؟! پيامبر فرمود: آرى! آنها گفتند: به خدا سوگند كه خداوند هيچ كتابى از آسمان فرو نفرستاده است!
تفسير:
خدانشناسان! از شأن نزول فوق و لحن آيه در مىيابيم اين آيه در باره يهود است نه مشركان، از طرفى بعضى معتقدند كه اين آيه استثنائا در مدينه نازل شده است و به دستور پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به تناسب خاصى در وسط اين سوره مكّى قرار گرفته و اين موضوع در قرآن نمونههاى فراوانى دارد.
اكنون مىپردازيم به تفسير آيه، نخست مىگويد: «آنها خدا را آن چنانكه شايسته است نشناختند زيرا گفتند: خدا هيچ كتابى بر هيچ انسانى نازل نكرده است»! (وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قالُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ عَلى بَشَرٍ مِنْ شَيْءٍ).
خداوند به پيامبرش دستور مىدهد كه در جواب آنها «بگو: چه كسى كتابى را كه موسى آورد و نور و هدايت براى مردم بود نازل گردانيد»؟ (قُلْ مَنْ أَنْزَلَ الْكِتابَ الَّذِي جاءَ بِهِ مُوسى نُوراً وَ هُدىً لِلنَّاسِ).
«همان كتابى كه آن را به صفحات پراكندهاى تبديل كردهايد، بعضى را كه به سود شماست آشكار مىكنيد و بسيارى را كه به زبان خود مىدانيد پنهان مىداريد» (تَجْعَلُونَهُ قَراطِيسَ تُبْدُونَها وَ تُخْفُونَ كَثِيراً). «و در اين كتاب آسمانى مطالبى به شما تعليم داده شده كه نه شما و نه پدرانتان از آن باخبر نبوديد و بدون تعليم الهى نمىتوانستيد باخبر شويد» (وَ عُلِّمْتُمْ ما لَمْ تَعْلَمُوا أَنْتُمْ وَ لا آباؤُكُمْ).
در پايان آيه به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دستور مىدهد كه «تنها خدا را ياد كن و آنها را در اباطيل و لجاجت و بازيگرى خود رها ساز» زيرا آنها جمعيتى هستند كه كتاب الهى و آيات او را به بازى گرفتهاند (قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِي خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ).
-
RE: سوره انعام
(آيه 92)- در تعقيب بحثى كه در باره كتاب آسمانى يهود در آيه گذشته عنوان شد در اينجا به قرآن كه يك كتاب ديگر آسمانى است اشاره مىشود، و در حقيقت ذكر تورات مقدمهاى است براى ذكر قرآن تا تعجب و وحشتى از نزول يك كتاب آسمانى، بر يك بشر، نكنند.
نخست مىگويد: «اين كتابى است كه ما آن را نازل كرديم» (وَ هذا كِتابٌ أَنْزَلْناهُ). «كتابى است بسيار پربركت، زيرا سر چشمه انواع خيرات و نيكيها و پيروزيها است» (مُبارَكٌ). «به علاوه كتبى را كه پيش از آن نازل شدهاند همگى تصديق مىكند» (مُصَدِّقُ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ).
منظور از اين كه قرآن كتب مقدسه پيشين را تصديق مىكند آن است كه تمام نشانههايى كه در آنها آمده است بر آن تطبيق مىنمايد.
بنابراين، هم از نظر محتوا و هم از نظر اسناد و مدارك تاريخى نشانههاى حقانيت در آن آشكار است.
سپس هدف نزول قرآن را چنين توضيح مىدهد كه «آن را فرستاديم تا امّ القرى (مكّه) و تمام آنها كه در گرد آن هستند، انذار كنى» و به مسؤوليتها و وظايفشان آگاه سازى (وَ لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرى وَ مَنْ حَوْلَها).
اگر به مكّه «امّ القرى» مىگويند به خاطر اين است كه اصل و آغاز پيدايش تمام خشكيهاى روى زمين است در روايات متعددى مىخوانيم، خشكيهاى زمين از زير خانه كعبه گسترده شدند و از آن به نام «دحو الارض» (گسترش زمين) ياد شده است. بنابراين «و من حولها» (كسانى كه پيرامون آن هستند) تمام مردم روى زمين را شامل مىشود.
و در پايان آيه مىگويد: «كسانى كه به روز رستاخيز و حساب پاداش اعمال ايمان دارند به اين كتاب ايمان خواهند آورد و مراقب نمازهاى خود خواهند بود» (وَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَ هُمْ عَلى صَلاتِهِمْ يُحافِظُونَ).
اهميت نماز-
در آيه فوق از ميان تمام دستورات دينى، تنها اشاره به نماز شده است و همانطور كه مىدانيم نماز مظهر پيوند با خدا و ارتباط با اوست و به همين دليل از همه عبادات برتر و بالاتر است و به عقيده بعضى هنگام نزول اين آيات تنها فريضه اسلامى همين نماز بود.
-
RE: سوره انعام
(آيه 93)
شأن نزول:
اين آيه در مورد شخصى به نام «عبد اللّه بن سعد» كه از كاتبان وحى بود و سپس خيانت كرد و پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله او را طرد نمود و پس از آن ادعا كرد كه من مىتوانم همانند آيات قرآن بياورم نازل گرديده.
جمعى از مفسران نيز گفتهاند كه آيه يا قسمتى از آن در باره «مسيلمه كذاب» كه از مدعيان دروغين نبوت بود نازل گرديده است.
و در هر حال آيه همانند ساير آيات قرآن كه در شرايط خاصى نازل شده مضمون و محتواى آن كلى و عمومى است و همه مدعيان نبوت و مانند آنها را شامل مىشود.
تفسير:
به دنبال آيات گذشته كه اشاره به گفتار يهود در باره نفى نزول كتاب آسمانى بر هيچ كس نبوده بود، در اين آيه سخن از گناهكاران ديگرى است كه در نقطه مقابل آنها قرار دارند و ادعاى نزول وحى آسمانى بر خود مىكنند، در حالى كه دروغ مىگويند. و در حقيقت به سه دسته از اين گونه افراد در آيه مورد بحث اشاره شده است. نخست مىگويد: «چه كسى ستمكارتر است از كسانى كه بر خدا دروغ مىبندند و آيهاى را تحريف و سخنى از سخنان خدا را تغيير مىدهند» (وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ كَذِباً).
دسته دوم «آنها كه ادعاى نبوت و وحى مىكنند، در حالى كه نه پيامبرند و نه وحى بر آنها نازل شده است» (أَوْ قالَ أُوحِيَ إِلَيَّ وَ لَمْ يُوحَ إِلَيْهِ شَيْءٌ).
دسته سوم آنها كه به عنوان انكار نبوت پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله يا از روى استهزاء «مىگويند ما هم مىتوانيم همانند اين آيات نازل كنيم» در حالى كه دروغ مىگويند و كمترين قدرتى بر اين كار ندارند (وَ مَنْ قالَ سَأُنْزِلُ مِثْلَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ).
آرى! همه اينها ستمگرند و كسى ستمكارتر از آنها نيست هم خود گمراهند و هم ديگران را به گمراهى مىكشانند، چه ظلمى از اين بالاتر كه افرادى كه صلاحيت رهبرى ندارند، ادعاى رهبرى كنند آن هم رهبرى الهى و آسمانى.
سپس مجازات دردناك اين گونه افراد را چنين بيان مىكند: «اگر تو اى پيامبر! اين ستمكاران را به هنگامى كه در شدايد مرگ و جان دادن فرو رفتهاند مشاهده كنى، در حالى كه فرشتگان قبض ارواح دست گشودهاند به آنها مىگويند: جان خود را خارج سازيد، خواهى ديد كه وضع آنها بسيار دردناك و اسفبار است» (وَ لَوْ تَرى إِذِ الظَّالِمُونَ فِي غَمَراتِ الْمَوْتِ وَ الْمَلائِكَةُ باسِطُوا أَيْدِيهِمْ أَخْرِجُوا أَنْفُسَكُمُ).
در اين حال فرشتگان عذاب به آنها مىگويند: «امروز گرفتار مجازات خواركنندهاى خواهيد شد به خاطر دو كار: نخست اين كه بر خدا دروغ بستيد و ديگر اين كه در برابر آيات او سر تسليم فرود نياورديد» (الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ بِما كُنْتُمْ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ غَيْرَ الْحَقِّ وَ كُنْتُمْ عَنْ آياتِهِ تَسْتَكْبِرُونَ).