-
RE: سوره انعام
(آيه 57)- در اين آيه پاسخ ديگرى به آنها مىدهد و آن اين كه «من بيّنه و دليل روشنى از طرف پروردگارم دارم اگر چه شما آن را نپذيرفته و تكذيب كردهايد» (قُلْ إِنِّي عَلى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَ كَذَّبْتُمْ بِهِ).
خلاصه در اين آيه نيز پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مأمور است روى اين نكته تكيه كند كه مدرك من در مسأله خداپرستى و مبارزه با بت كاملا روشن و آشكار مىباشد و انكار و تكذيب شما چيزى از اهميت آن نمىكاهد.
سپس به يكى از بهانه جوييهاى آنها اشاره مىكند و آن اين كه آنها مىگفتند اگر تو بر حق هستى كيفرهايى كه ما را به آن تهديد مىكنى زودتر بياور پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در پاسخ آنها مىفرمايد: «آنچه را شما در باره آن عجله داريد به دست من نيست» (ما عِنْدِي ما تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ).
«تمام كارها و فرمانها همه به دست خداست» (إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ).
يعنى: هر گونه فرمان در عالم آفرينش و تكوين و در عالم احكام دينى و تشريع به دست خداست، همچنين هر منصبى اعم از رهبرى الهى و قضاوت و حكميت به كسى سپرده شده است آن هم از ناحيه پروردگار است.
و بعد به عنوان تأكيد مىگويد: «اوست كه حق را از باطل جدا مىكند و او بهترين جداكنندگان حق از باطل است» (يَقُصُّ الْحَقَّ وَ هُوَ خَيْرُ الْفاصِلِينَ).
زيرا كسى كه علمش از همه بيشتر و قدرت كافى براى اعمال علم و دانش خود نيز داشته باشد او بهترين جداكنندگان حق از باطل است.
(آيه 58)- در اين آيه به پيامبر دستور مىدهد كه در برابر مطالبه عذاب و كيفر از ناحيه اين جمعيت لجوج و نادان به آنها «بگو: اگر آنچه را كه شما با عجله از من مىطلبيد در قبضه قدرت من بود و من به درخواست شما ترتيب اثر مىدادم كار من با شما پايان گرفته بود» (قُلْ لَوْ أَنَّ عِنْدِي ما تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ لَقُضِيَ الْأَمْرُ بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ).
اما براى اين كه تصور نكنند مجازات آنها به دست فراموشى سپرده شده در پايان مىگويد: «خداوند از همه كس بهتر ستمكاران و ظالمان را مىشناسد و به موقع آنها را كيفر خواهد داد» (وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِالظَّالِمِينَ).
-
RE: سوره انعام
(آيه 59)- اسرار غيب! در آيات گذشته سخن از علم و قدرت خدا و وسعت دايره حكم و فرمان او در ميان بود، از اين به بعد آنچه در آيات قبل اجمالا بيان شد، مشروحا توضيح داده مىشود، نخست به موضوع علم خدا پرداخته، مىگويد: «كليدهاى غيب (يا خزانههاى غيب) همه در نزد خداست، و جز او كسى آنها را نمىداند» (وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ لا يَعْلَمُها إِلَّا هُوَ).
سپس براى توضيح و تأكيد بيشتر مىگويد: «آنچه در برّ و بحر است خدا مىداند» (وَ يَعْلَمُ ما فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ).
«برّ» به معنى مكان وسيع است، و معمولا به خشكيها گفته مىشود، و «بحر» نيز در اصل به معنى محل وسيعى است كه آب زياد در آن مجتمع باشد، و معمولا به درياها و گاهى به نهرهاى عظيم نيز گفته مىشود.
در هر حال آگاهى خدا از آنچه در خشكيها و درياهاست، به معنى احاطه علم او بر همه چيز است.
يعنى، او از جنبش ميلياردها موجود زنده، كوچك و بزرگ، در اعماق درياها، از شماره واقعى سلولهاى بدن هر انسان و گلبولهاى خونها. از حركات مرموز تمام الكترونها در دل اتمها. و بالاخره از تمام انديشههايى كه از لابلاى پردههاى مغز ما مىگذرد، و تا اعماق روح ما نفوذ مىكند ....
آرى! از همه اينها بطور يكسان باخبر است.
باز در جمله بعد براى تأكيد احاطه علمى خداوند، اشاره بخصوص در اين مورد كرده و مىفرمايد: «هيچ برگى از درختى جدا نمىشود، مگر اين كه آن را مىداند» (وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا يَعْلَمُها).
يعنى، تعداد اين برگها و لحظه جدا شدنشان از شاخهها و گردش آنها در وسط هوا و لحظه قرار گرفتنشان روى زمين، همه اينها در پيشگاه علم او روشن است. «و هم چنين هيچ دانهاى در مخفيگاه زمين قرار نمىگيرد» مگر اين كه تمام خصوصيات آن را مىداند (وَ لا حَبَّةٍ فِي ظُلُماتِ الْأَرْضِ).
در حقيقت دست روى دو نقطه حساس گذارده شده است، كه براى هيچ انسانى هر چند ميليونها سال از عمر او بگذرد، و دستگاههاى صنعتى تكامل حيرت انگيز پيدا كند، احاطه بر آن ممكن نيست.
چه كسى مىداند بادها در هر شبانه روز در سرتاسر كره زمين چه بذرهايى را از گياهان جدا كرده و به چه نقطهاى مىپاشد، كدام مغز الكترونيكى مىتواند، تعداد برگهايى كه در يك روز از شاخه درختان جنگلها جدا مىشود حساب كند؟! نگاه به منظره يك جنگل مخصوصا در فصل پاييز، و منظره بديعى كه سقوط پىدرپى برگها پيدا مىكند، به خوبى اين حقيقت را ثابت مىكند، كه اين گونه علوم هيچ گاه ممكن نيست در دسترس انسان قرار گيرد.
در واقع سقوط برگها لحظه مرگ آنهاست، و سقوط دانهها در مخفيگاه زمين گامهاى نخستين حيات و زندگى آنهاست، اوست كه از نظام اين مرگ و زندگى باخبر است.
بيان اين موضوع يك اثر «فلسفى» دارد و يك اثر «تربيتى»، اما اثر فلسفى آن اين است كه پندار كسانى را كه علم خدا را منحصر به كليات مىدانند، و معتقدند كه خدا از جزئيات اين جهان آگاهى ندارد، نفى مىكند، و صريحا مىگويد كه خدا از همه كليات و جزئيات آگاهى كامل دارد.
و اما اثر تربيتى آن روشن است، زيرا ايمان به اين علم وسيع پهناور به انسان مىگويد تمام اسرار وجود تو، اعمال و گفتار تو، نيات و افكار تو، همگى براى ذات پاك او آشكار است با چنين ايمانى چگونه ممكن است انسان مراقب حال خويش نباشد و اعمال و گفتار و نيّات خود را كنترل نكند.
و در پايان آيه مىفرمايد: «هيچ تر و خشكى نيست، مگر اين كه در كتاب مبين (و در مقام علم پروردگار) ثبت است» (وَ لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ إِلَّا فِي كِتابٍ مُبِينٍ).
-
RE: سوره انعام
(آيه 60)- در اين آيه بحث را به احاطه علم خداوند به اعمال انسان كه هدف اصلى است، كشانيده و قدرت قاهره خدا را نيز مشخص مىسازد، تا مردم از مجموع اين بحث نتايج تربيتى لازم را بگيرند.
نخست مىگويد «او كسى است كه روح شما را در شب قبض مىكند، و از آنچه در روز انجام مىدهيد و به دست مىآوريد آگاه است» (وَ هُوَ الَّذِي يَتَوَفَّاكُمْ بِاللَّيْلِ وَ يَعْلَمُ ما جَرَحْتُمْ بِالنَّهارِ).
سپس مىگويد: اين نظام خواب و بيدارى تكرار مىشود، شب مىخوابيد «و روز شما را بيدار مىكند و اين وضع هم چنان ادامه دارد تا پايان زندگى شما فرا رسد» (ثُمَّ يَبْعَثُكُمْ فِيهِ لِيُقْضى أَجَلٌ مُسَمًّى).
سر انجام نتيجه نهايى بحث را چنين بيان مىكند: «سپس بازگشت همه به سوى خداست و شما را از آنچه انجام دادهايد آگاه مىسازد» (ثُمَّ إِلَيْهِ مَرْجِعُكُمْ ثُمَّ يُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).
(آيه 61)- در اين آيه باز براى توضيح بيشتر روى احاطه علمى خداوند نسبت به اعمال بندگان، و نگاهدارى دقيق حساب آنها براى روز رستاخيز چنين مىگويد: «او تسلط كامل بر بندگان خود دارد و حافظان و مراقبانى بر شما مىفرستد كه حساب اعمالتان را دقيقا نگاهدارى كنند» (وَ هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ وَ يُرْسِلُ عَلَيْكُمْ حَفَظَةً).
سپس مىفرمايد: «نگاهدارى اين حساب تا لحظه پايان زندگى و فرا رسيدن مرگ ادامه دارد» (حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ). «و در اين هنگام فرستادگان ما كه مأمور قبض ارواحند روح او را مىگيرند» (تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا).
و در پايان اضافه مىكند كه «اين فرشتگان به هيچ وجه در انجام مأموريت خود كوتاهى و قصور و تفريط ندارند، نه لحظهاى گرفتن روح را مقدم مىدارند، و نه لحظهاى مؤخر» (وَ هُمْ لا يُفَرِّطُونَ).
-
RE: سوره انعام
(آيه 62)- در اين آيه اشاره به آخرين مرحله كار انسان كرده، مىگويد: «افراد بشر پس از طى دوران خود با اين پروندههاى تنظيم شده كه همه چيز در آنها ثبت است، در روز رستاخيز به سوى پروردگارى كه مولاى حقيقى آنهاست باز مىگردند» (ثُمَّ رُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ). و در آن دادگاه، «دادرسى و حكم و قضاوت مخصوص ذات پاك خداست» (أَلا لَهُ الْحُكْمُ).
و با آن همه اعمال و پروندههايى كه افراد بشر در طول تاريخ پرغوغاى خود داشتهاند «به سرعت به تمام حسابهاى آنها رسيدگى مىكند» (وَ هُوَ أَسْرَعُ الْحاسِبِينَ).
تا آنجا كه در بعضى از روايات وارد شده، انّه سبحانه يحاسب جميع عباده على مقدار حلب شاة!: «خداوند حساب تمام بندگان را در زمان كوتاهى به اندازه دوشيدن يك گوسفند، رسيدگى مىكند»!
(آيه 63)- نورى كه در تاريكى مىدرخشد! بار ديگر قرآن دست مشركان را گرفته و به درون فطرتشان مىبرد و در آن مخفيگاه اسرار آميز نور توحيد و يكتا پرستى را به آنها نشان مىدهد و به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دستور مىدهد به آنها «بگو: چه كسى شما را از تاريكيهاى برّ و بحر رهايى مىبخشد»! (قُلْ مَنْ يُنَجِّيكُمْ مِنْ ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ).
ظلمت و تاريكى گاهى جنبه حسى دارد و گاهى جنبه معنوى: ظلمت حسى آن است كه نور بكلى قطع شود يا آن چنان ضعيف شود كه انسان جايى را نبيند يا به زحمت ببيند، و ظلمت معنوى همان مشكلات، گرفتاريها و پريشانيها و آلودگيهايى است كه عاقبت آنها تاريك و ناپيداست.
اگر اين تاريكى با حوادث وحشتناكى آميخته شود و مثلا انسان در يك سفر دريايى «شب تاريك و بيم موج و گردابى حائل» محاصره شود وحشت آن به درجات بيش از مشكلاتى است كه به هنگام روز پديد مىآيد. در چنين لحظاتى است كه انسان همه چيز را به دست فراموشى مىسپارد و جز خودش و نور تابناكى كه در اعماق جانش مىدرخشد و او را بسوى مبدئى مىخواند كه تنها اوست كه مىتواند چنان مشكلاتى را حل كند، از ياد مىبرد.
اين گونه حالات دريچههايى هستند به جهان توحيد و خداشناسى.
لذا در جمله بعد مىگويد: «در چنين حالى شما از لطف بىپايان او استمداد مىكنيد گاهى آشكارا و با تضرّع و خضوع و گاهى پنهانى و در درون دل و جان، او را مىخوانيد» (تَدْعُونَهُ تَضَرُّعاً وَ خُفْيَةً).
«و در چنين حالى فورا با آن مبدء بزرگ عهد و پيمان مىبنديد كه اگر ما را از كام خطر برهاند بطور قطع، شكر نعمتهاى او را انجام خواهيم داد، و جز به او دل نخواهيم بست» (لَئِنْ أَنْجانا مِنْ هذِهِ لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِينَ).
-
RE: سوره انعام
(آيه 64)- «ولى اى پيامبر به آنها بگو: خداوند شما را از اين تاريكيها و از هر گونه غم و اندوه ديگر نجات مىدهد (و بارها نجات داده است) ولى پس از رهايى باز همان راه شرك و كفر را مىپوييد» (قُلِ اللَّهُ يُنَجِّيكُمْ مِنْها وَ مِنْ كُلِّ كَرْبٍ ثُمَّ أَنْتُمْ تُشْرِكُونَ).
(آيه 65)- عذابهاى رنگارنگ! در اين آيه براى تكميل طرق مختلف تربيتى، تكيه روى مسأله تهديد به عذاب و مجازات الهى شده، يعنى همانطور كه خداوند ارحم الراحمين و پناه دهنده بىپناهان است همچنين در برابر طغيانگران و سركشان، قهار و منتقم نيز مىباشد.
در اين آيه به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دستور داده شده است كه مجرمان را به سه نوع مجازات تهديد كند: عذابهايى از طرف بالا و پايين و مجازات اختلاف كلمه و بروز جنگ و خونريزى، لذا مىگويد: «بگو: خداوند قادر است كه مجازاتى از طرف بالا يا از طرف پايين بر شما بفرستد» (قُلْ هُوَ الْقادِرُ عَلى أَنْ يَبْعَثَ عَلَيْكُمْ عَذاباً مِنْ فَوْقِكُمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ). «و يا اين كه شما را به صورت دستههاى پراكنده به يكديگر مخلوط كند و طعم جنگ و خونريزى را به بعضى به وسيله بعضى ديگر بچشاند» (أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعاً وَ يُذِيقَ بَعْضَكُمْ بَأْسَ بَعْضٍ).
مسأله اختلاف كلمه و پراكندگى در ميان جمعيت به قدرى خطرناك است كه در رديف عذابهاى آسمانى و صاعقهها و زلزلهها قرار گرفته است، و راستى چنين است، بلكه گاهى ويرانيهاى ناشى از اختلاف و پراكندگى به درجات بيشتر از ويرانيهاى ناشى از صاعقهها و زلزلههاست، كرارا ديده شده است كشورهاى آباد در سايه شوم نفاق و تفرقه به نابودى مطلق كشيده شده است و اين جمله هشدارى است به همه مسلمانان جهان! و در پايان آيه اضافه مىكند: «بنگر كه چگونه نشانهها و دلايل مختلف را براى آنها بازگو مىكنيم، شايد درك كنند و به سوى حق بازگردند» (انْظُرْ كَيْفَ نُصَرِّفُ الْآياتِ لَعَلَّهُمْ يَفْقَهُونَ).
-
RE: سوره انعام
(آيه 66)- اين آيه و آيه بعد در حقيقت تكميل بحثى است كه پيرامون دعوت به سوى خدا و معاد و حقايق اسلام و ترس از مجازات الهى در آيات پيشين گذشت.
نخست مىگويد: «قوم و جمعيت تو يعنى قريش و مردم مكّه تعليمات تو را تكذيب كردند در حالى كه همه حق است» و دلايل گوناگونى از طريق عقل و فطرت و حس آنها را تأييد مىكند (وَ كَذَّبَ بِهِ قَوْمُكَ وَ هُوَ الْحَقُّ).
بنابراين، تكذيب و انكار آنان از اهميت اين حقايق نمىكاهد، هر چند مخالفان و منكران زياد باشند.
سپس دستور مىدهد كه «به آنها بگو: وظيفه من تنها ابلاغ رسالت است، و من ضامن قبول شما نيستم» (قُلْ لَسْتُ عَلَيْكُمْ بِوَكِيلٍ).
منظور از «و كيل» كسى است كه مسؤول هدايت عملى و ضامن ديگران بوده باشد.
(آيه 67)- در اين آيه با يك جمله كوتاه و پرمعنى به آنها هشدار مىدهد، و به دقت كردن در انتخاب راه صحيح دعوت مىكند، و مىگويد: «هر خبرى كه خدا و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به شما داده سر انجام در اين جهان يا جهان ديگر قرارگاهى دارد، و بالاخره در موعد مقرر انجام خواهد يافت، و به زودى باخبر خواهيد شد» (لِكُلِّ نَبَإٍ مُسْتَقَرٌّ وَ سَوْفَ تَعْلَمُونَ).
-
RE: سوره انعام
(آيه 68)
شأن نزول:
از امام باقر عليه السّلام نقل شده كه: چون اين آيه نازل گرديد و مسلمانان از مجالست با كفار و استهزاكنندگان آيات الهى نهى شدند جمعى از مسلمانان گفتند: اگر بخواهيم در همه جا به اين دستور عمل كنيم بايد هرگز به مسجد الحرام نرويم، طواف خانه خدا نكنيم (زيرا آنها در گوشه و كنار مسجد پراكندهاند و به سخنان باطل پيرامون آيات الهى مشغولند و در هر گوشهاى از مسجد الحرام ما مختصر توقفى كنيم ممكن است سخنان آنها به گوش ما برسد) در اين موقع آيه بعد (69) نازل شد و به مسلمانان دستور داد كه در اين گونه مواقع آنها را نصيحت كنند و تا آنجا كه در قدرت دارند به ارشاد و راهنمايى آنها بپردازند.
تفسير:
دورى از مجالس اهل باطل! از آنجا كه بحثهاى اين سوره بيشتر ناظر به وضع مشركان و بتپرستان است در اين آيه و آيه بعد به يكى ديگر از مسائل مربوط به آنها اشاره مىشود، نخست به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مىگويد: «هنگامى كه مخالفان لجوج و بىمنطق را مشاهده كنى كه آيات خدا را استهزاء مىكنند، از آنها روى بگردان تا از اين كار صرف نظر كرده به سخنان ديگرى بپردازند» (وَ إِذا رَأَيْتَ الَّذِينَ يَخُوضُونَ فِي آياتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّى يَخُوضُوا فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ).
سپس اضافه مىكند اين موضوع به اندازهاى اهميت دارد كه «اگر شيطان تو را به فراموشى افكند و با اين گونه اشخاص سهوا همنشين شدى به مجرد اين كه متوجه موضوع گشتى فورا از آن مجلس برخيز و با اين ستمكاران منشين» (وَ إِمَّا يُنْسِيَنَّكَ الشَّيْطانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْرى مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ).
سؤال: مگر ممكن است شيطان بر پيامبر مسلط گردد و باعث فراموشى او شود؟
در پاسخ اين سؤال مىتوان گفت كه روى سخن در آيه گر چه به پيامبر است، اما در حقيقت منظور پيروان او هستند كه اگر گرفتار فراموشكارى شدند و در جلسات آميخته به گناه كفار شركت كردند به محض اين كه متوجه شوند بايد از آنجا برخيزند و بيرون روند، و نظير اين بحث در گفتگوهاى روزانه ما در ادبيات زبانهاى مختلف ديده مىشود كه انسان روى سخن را به كسى مىكند اما هدفش اين است كه ديگران بشنوند.
-
RE: سوره انعام
(آيه 69)- در اين آيه يك مورد استثناء كرده و مىگويد: «اگر افراد با تقوا براى نهى از منكر در جلسات آنها شركت كنند و به اميد پرهيزكارى و بازگشت آنها از گناه، آنان را متذكر سازند مانعى ندارد و گناهان آنها را بر چنين اشخاصى نخواهند نوشت، زيرا در هر حال قصد آنها خدمت و انجام وظيفه بوده است» (وَ ما عَلَى الَّذِينَ يَتَّقُونَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَيْءٍ وَ لكِنْ ذِكْرى لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ).
بايد توجه داشت تنها كسانى مىتوانند از اين استثناء استفاده كنند كه طبق تعبير آيه داراى مقام تقوا و پرهيزكارى باشند و نه تنها تحت تأثير آنها واقع نشوند، بلكه بتوانند آنها را تحت تأثير خود قرار دهند.
(آيه 70)- آنها كه دين حق را به بازى گرفتهاند! اين آيه در حقيقت بحث آيه قبل را تكميل مىكند و به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دستور مىدهد «از كسانى كه دين و آيين خود را به شوخى گرفتهاند و يك مشت بازى و سرگرمى را به حساب دين مىگذارند و زندگى دنيا و امكانات مادى آنها را مغرور ساخته، اعراض كن و آنها را به حال خود واگذار» (وَ ذَرِ الَّذِينَ اتَّخَذُوا دِينَهُمْ لَعِباً وَ لَهْواً وَ غَرَّتْهُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا).
در حقيقت آيه فوق اشاره به اين است كه آيين آنها از نظر محتوا پوچ و واهى است و نام دين را بر يك مشت اعمالى كه به كارهاى كودكان و سرگرميهاى بزرگسالان شبيهتر است گذاردهاند، اين چنين افراد قابل بحث و گفتگو نيستند و لذا دستور مىدهد از آنها روى بگردان و به آنها و مذهب توخاليشان اعتنا مكن.
سپس به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دستور مىدهد كه «به آنها در برابر اين اعمال هشدار بده كه روزى فرا مىرسد كه هر كس تسليم اعمال خويش است و راهى براى فرار از چنگال آن ندارد» (وَ ذَكِّرْ بِهِ أَنْ تُبْسَلَ نَفْسٌ بِما كَسَبَتْ). «و در آن روز جز خدا نه حامى و ياورى دارد و نه شفاعت كنندهاى» (لَيْسَ لَها مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِيٌّ وَ لا شَفِيعٌ).
كار آنها در آن روز به قدرى سخت و دردناك است و چنان در زنجير اعمال خود گرفتارند كه «هر گونه غرامت و جريمه آن را (فرضا داشته باشند و) بپردازند كه خود را از مجازات نجات دهند از آنها پذيرفته نخواهد شد» (وَ إِنْ تَعْدِلْ كُلَّ عَدْلٍ لا يُؤْخَذْ مِنْها). چرا كه «آنها گرفتار اعمال خويش شدهاند» (أُولئِكَ الَّذِينَ أُبْسِلُوا بِما كَسَبُوا). نه راه جبران در آن روز باز است و نه زمان، زمان توبه است. به همين دليل راه نجاتى براى آنها تصور نمىشود.
سپس به گوشهاى از مجازاتهاى دردناك آنها اشاره كرده، مىگويد: «نوشابهاى دارند از آب داغ و سوزان به همراه عذاب دردناك در برابر پشت پا زدنشان به حق و حقيقت» (لَهُمْ شَرابٌ مِنْ حَمِيمٍ وَ عَذابٌ أَلِيمٌ بِما كانُوا يَكْفُرُونَ).
آنها از درون به وسيله آب سوزان مىسوزند و از برون به وسيله آتش!
-
RE: سوره انعام
(آيه 71)- اين آيه در برابر اصرارى كه مشركان براى دعوت مسلمانان به كفر و بتپرستى داشتند به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دستور مىدهد كه با يك دليل دندانشكن به آنها پاسخ بده و «بگو: آيا شما مىگوييد ما چيزى را شريك خدا قرار دهيم كه نه سودى به حال ما دارد كه به خاطر سودش به سوى او برويم و نه زيانى دارد كه از زيان او بترسيم»؟! (قُلْ أَ نَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَنْفَعُنا وَ لا يَضُرُّنا).
اين جمله در حقيقت اشاره به آن است كه معمولا كارهاى انسان از يكى از دو سر چشمه ناشى مىشود، يا به خاطر جلب منفعت است و يا به خاطر دفع ضرر سپس به استدلال ديگرى در برابر مشركان دست مىزند و مىگويد: «اگر ما به سوى بتپرستى بازگرديم و پس از هدايت الهى در راه شرك گام نهيم به عقب بازگردانده شدهايم» اين بر خلاف قانون تكامل است كه قانون عمومى عالم حيات مىباشد (وَ نُرَدُّ عَلى أَعْقابِنا بَعْدَ إِذْ هَدانَا اللَّهُ).
و بعد با يك مثال، مطلب را روشنتر مىسازد و مىگويد بازگشت از توحيد به شرك «همانند آن است كه كسى بر اثر وسوسههاى شيطان (يا غولهاى بيابانى، به پندار عرب جاهليت كه تصور مىكردند در راهها كمين كردهاند و مسافران را به بيراههها مىكشانند!) راه مقصد را گم كرده و حيران و سرگردان در بيابان مانده است» (كَالَّذِي اسْتَهْوَتْهُ الشَّياطِينُ فِي الْأَرْضِ حَيْرانَ).
«در حالى كه يارانى دارد كه او را به سوى هدايت و شاهراه دعوت مىكنند و فرياد مىزنند به سوى ما بيا» (لَهُ أَصْحابٌ يَدْعُونَهُ إِلَى الْهُدَى ائْتِنا) ولى آنچنان حيران و سرگردان است كه گويى سخنان آنان را نمىشنود و يا قادر بر تصميم گرفتن نيست.
و در پايان آيه به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دستور مىدهد كه بگو: «هدايت، تنها هدايت خداست و ما مأموريت داريم كه فقط در برابر پروردگار عالميان تسليم شويم» (قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدى وَ أُمِرْنا لِنُسْلِمَ لِرَبِّ الْعالَمِينَ).
اين جمله در حقيقت دليل ديگرى بر نفى مذهب مشركان است زيرا تنها در برابر كسى بايد تسليم شد كه مالك و آفريدگار و مربى جهان هستى است نه بتها كه هيچ نقشى در ايجاد و اداره اين جهان ندارند.
-
RE: سوره انعام
(آيه 72)- در اين آيه دنباله دعوت الهى را چنين شرح مىدهد كه، گذشته از توحيد به ما دستور داده شده: «نماز را بر پا داريد و از او بپرهيزيد و اوست كه به سوى او محشور خواهيد شد» (وَ أَنْ أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ اتَّقُوهُ وَ هُوَ الَّذِي إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ).
(آيه 73)- اين آيه در حقيقت دليلى است بر مطالب آيه قبل و دليلى است بر لزوم تسليم در برابر پروردگار، و پيروى از رهبرى او، لذا نخست مىگويد: «او خدايى است كه آسمانها و زمين را به حق آفريده است» (وَ هُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ).
تنها چنين كسى كه مبدء عالم هستى است، شايسته رهبرى مىباشد و بايد تنها در برابر فرمان او تسليم بود، زيرا همه چيز را براى هدف صحيحى آفريده است.
سپس مىفرمايد: نه تنها مبدء عالم هستى اوست، بلكه رستاخيز و قيامت نيز به فرمان او صورت مىگيرد «و آن روز كه فرمان مىدهد رستاخيز برپا شود فورا بر پا خواهد شد» (وَ يَوْمَ يَقُولُ كُنْ فَيَكُونُ).
بعد اضافه مىكند كه «گفتار خداوند حق است» (قَوْلُهُ الْحَقُّ).
يعنى همانطور كه آغاز آفرينش بر اساس هدف و نتيجه و مصلحت بود، رستاخيز نيز همان گونه خواهد بود.
«و در آن روز كه در صور دميده مىشود و قيامت بر پا مىگردد، حكومت و مالكيت مخصوص ذات پاك اوست» (وَ لَهُ الْمُلْكُ يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ).
درست است كه مالكيت و حكومت خداوند بر تمام عالم هستى از آغاز جهان بوده و تا پايان جهان و در عالم قيامت ادامه خواهد داشت، ولى از آنجا كه در اين جهان يك سلسله عوامل و اسباب در پيشبرد هدفها و انجام كارها مؤثر است گاهى اين عوامل و اسباب انسان را از خداوند كه مسبب الاسباب است غافل مىكند، اما در آن روز كه همه اين اسباب از كار مىافتد، مالكيت و حكومت او از هر زمان آشكارتر و روشنتر مىگردد.
و در پايان آيه اشاره به سه صفت از صفات خدا كرده، مىگويد: «خداوند از پنهان و آشكار باخبر است» (عالِمُ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ). «و كارهاى او همه از روى حكمت مىباشد، و از همه چيز آگاه است» (وَ هُوَ الْحَكِيمُ الْخَبِيرُ). يعنى، به مقتضاى علم و آگاهيش اعمال بندگان را مىداند و به مقتضاى قدرت و حكمتش به هر كس جزاى مناسب مىدهد.