-
RE: سوره انعام
(آيه 129)- در اين آيه اشاره به يك قانون هميشگى الهى در مورد اين گونه اشخاص كرده مىگويد: ستمگران و طاغيان در اين دنيا حامى و پشتيبان يكديگر و رهبر و راهنماى هم بودند و در مسيرهاى غلط همكارى نزديك داشتند «همان طور كه در جهان ديگر نيز آنها را به يكديگر وامىگذاريم و اين به خاطر اعمالى است كه در اين جهان انجام دادند» (وَ كَذلِكَ نُوَلِّي بَعْضَ الظَّالِمِينَ بَعْضاً بِما كانُوا يَكْسِبُونَ).
تعبير «بما كانوا يكسبون» نشان مىدهد كه اين سيه روزى و بدبختى به خاطر اعمال خودشان است و اين يك سنت الهى و قانون آفرينش است كه رهسپران راههاى تاريك جز سقوط در چاه و درّه بدبختى فرجامى نخواهند داشت.
(آيه 130)- اتمام حجت! در آيات گذشته سرنوشت شيطان صفتان ستمگر در روز رستاخيز بيان شده، براى اين كه تصور نشود آنها در حال غفلت دست به چنين اعمالى زدند در اين آيه و دو آيه بعد روشن مىسازد كه به اندازه كافى هشدار به آنها داده شده و اتمام حجت گرديده است.
لذا خداوند در روز قيامت به آنها مىگويد: «اى جمعيت جن و انس آيا رسولانى از شما به سوى شما نيامدند و آيات مرا بازگو نكردند و در باره ملاقات چنين روزى به شما اخطار ننمودند»ا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ أَ لَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ آياتِي وَ يُنْذِرُونَكُمْ لِقاءَ يَوْمِكُمْ هذا).
سپس مىگويد: از آنجا كه روز رستاخيز روز كتمان نيست و نشانههاى همه چيز آشكار است و هيچ كس نمىتواند چيزى را پنهان دارد، «همگى در برابر اين پرستش الهى، اظهار مىدارند: ما بر ضد خود گواهى مىدهيم و اعتراف مىكنيم» كه چنين رسولانى آمدند و پيامهاى تو را به ما رسانيدند اما مخالفت كرديمالُوا شَهِدْنا عَلى أَنْفُسِنا).
آرى! دلايل كافى از طرف پروردگار در اختيار آنها بود و آنها راه را از چاه مىشناختند «ولى زندگى فريبنده دنيا و زرق و برق وسوسهانگيز آن، آنها را فريب داد»َ غَرَّتْهُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا)
. بار ديگر قرآن تأكيد مىكند كه «آنها با صراحت به زبان خود گواهى مىدهند كه راه كفر پوييدند و در صف منكران حق قرار گرفتند»َ شَهِدُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ كانُوا كافِرِينَ).
-
RE: سوره انعام
(آيه 131)- در اين آيه همان مضمون آيه گذشته را، اما به صورت يك قانون كلى و سنت هميشگى الهى، بازگو مىكند كه «اين به خاطر آن است كه پروردگار تو هيچ گاه مردم شهرها و آباديها را به خاطر ستمگريهايشان، در حالى كه غافلند، هلاك نمىكند» مگر اين كه رسولانى به سوى آنها بفرستد و آنها را متوجه زشتى اعمالشان سازد و گفتنيها را بگويد (ذلِكَ أَنْ لَمْ يَكُنْ رَبُّكَ مُهْلِكَ الْقُرى بِظُلْمٍ وَ أَهْلُها غافِلُونَ).
ممكن است كلمه «بظلم» به اين معنى باشد كه خدا افراد غافل را از روى ظلم و ستم كيفر نمىدهد زيرا كيفر دادن آنها در اين حال، ظلم و ستم است و خداوند برتر از اين است كه در باره كسى ستم كند.
(آيه 132)- و سر انجام آنها را در اين آيه خلاصه كرده، چنين مىگويد: «هر يك از اين دستهها (نيكوكار و بدكار، فرمانبردار و قانون شكن، حق طلب و ستمگر) درجات و مراتبى بر طبق اعمال خود در آنجا دارند و پروردگارت هيچ گاه از اعمال آنها غافل نيست، بلكه همه را مىداند و به هر كس آنچه لايق است مىدهد» (وَ لِكُلٍّ دَرَجاتٌ مِمَّا عَمِلُوا وَ ما رَبُّكَ بِغافِلٍ عَمَّا يَعْمَلُونَ).
اين آيه بار ديگر بر اين حقيقت تأكيد مىكند كه تمام مقامها و «درجات» و «دركات» زاييده اعمال خود آدمى است و نه چيز ديگر.
(آيه 133)- اين آيه در واقع استدلالى است براى آنچه در آيات پيش در زمينه عدم ظلم پروردگار بيان شد، مىگويد: «پروردگار تو، هم بىنياز است، و هم رحيم و مهربان» (وَ رَبُّكَ الْغَنِيُّ ذُو الرَّحْمَةِ).
بنابراين، دليلى ندارد كه بر كسى كوچكترين ستم روا دارد، زيرا كسى ستم مىكند كه يا نيازمند باشد يا خشن و سنگدل به علاوه نه نيازى به اطاعت شما دارد و نه بيمى از گناهانتان، زيرا «اگر بخواهد همه شما را مىبرد و به جاى شما كسان ديگرى را كه بخواهد جانشين مىسازد همان طور كه شما را از دودمان انسانهاى ديگرى كه در بسيارى از صفات با شما متفاوت بودند آفريد» (إِنْ يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَ يَسْتَخْلِفْ مِنْ بَعْدِكُمْ ما يَشاءُ كَما أَنْشَأَكُمْ مِنْ ذُرِّيَّةِ قَوْمٍ آخَرِينَ).
بنابراين، او هم بىنياز و هم مهربان و هم قادر بر هر چيز است با اين حال تصور ظلم در باره او ممكن نيست.
-
RE: سوره انعام
(آيه 134)- و با توجه به قدرت بىپايان او روشن است كه: «آنچه به شما در زمينه رستاخيز و پاداش و كيفر وعده داده خواهد آمد و كمترين تخلفى در آن نيست» (إِنَّ ما تُوعَدُونَ لَآتٍ). «و شما هرگز نمىتوانيد از قلمرو حكومت او خارج شويد و از پنجه عدالت او فرار كنيد» (وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِينَ).
(آيه 135)- سپس به پيامبر دستور مىدهد كه «آنها را تهديد كن و بگو: اى قوم من! هر كار از دستتان ساخته است انجام دهيد من هم آنچه خدا به من دستور داده انجام خواهم داد، اما به زودى خواهيد دانست سر انجام نيك و پيروزى نهايى با كيست اما بطور مسلم ظالمان و ستمگران پيروز نخواهند شد و روى سعادت را نخواهند ديد» (قُلْ يا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلى مَكانَتِكُمْ إِنِّي عامِلٌ فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ تَكُونُ لَهُ عاقِبَةُ الدَّارِ إِنَّهُ لا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ).
(آيه 136)- بار ديگر براى ريشه كن ساختن افكار بت پرستى از مغزها به ذكر عقايد و رسوم و آداب و عبادات خرافى مشركان پرداخته و با بيان رسا خرافى بودن آنها را روشن مىسازد.
نخست مىگويد: «كفار مكّه و ساير مشركان سهمى از زراعت و چهارپايان خود را براى خدا و سهمى نيز براى بتها قرار مىدادند، و مىگفتند: اين قسمت مال خداست و اين هم مال شركاى ما، يعنى بتهاست» (وَ جَعَلُوا لِلَّهِ مِمَّا ذَرَأَ مِنَ الْحَرْثِ وَ الْأَنْعامِ نَصِيباً فَقالُوا هذا لِلَّهِ بِزَعْمِهِمْ وَ هذا لِشُرَكائِنا).
سپس اشاره به داورى عجيب آنها در اين باره كرده، مىگويد: «سهمى را كه براى بتها قرار داده بودند هرگز به خدا نمىرسيد و اما سهمى را كه براى خدا قرار داده بودند به بتها مىرسيد» (فَما كانَ لِشُرَكائِهِمْ فَلا يَصِلُ إِلَى اللَّهِ وَ ما كانَ لِلَّهِ فَهُوَ يَصِلُ إِلى شُرَكائِهِمْ).
هر گاه بر اثر حادثهاى قسمتى از سهمى كه براى خدا از زراعت و چهارپايان قرار داده بودند آسيب مىديد و نابود مىشد مىگفتند: مهم نيست خداوند بىنياز است، اما اگر از سهم بتها از بين مىرفت سهم خدا را به جاى آن قرار مىدادند و مىگفتند: بتها نياز بيشترى دارند.
در پايان آيه با يك جمله كوتاه اين عقيده خرافى را محكوم مىسازد و مىگويد: «چه بد حكم مىكنند» (ساءَ ما يَحْكُمُونَ).
چه حكمى از اين زشتتر و ننگينتر كه انسان قطعه سنگ و چوب بىارزشى را بالاتر از آفريننده جهان هستى فكر كند، آيا انحطاط فكرى از اين بالاتر تصور مىشود؟!
-
RE: سوره انعام
(آيه 137)- قرآن در اين آيه اشاره به يكى ديگر از زشتكاريهاى بتپرستان و جنايتهاى شرم آور آنها كرده مىگويد: «همان طور (كه تقسيم آنها در مورد خداوند و بتها در نظرشان جلوه داشت و اين عمل زشت و خرافى و حتى مضحك را كارى پسنديده مىپنداشتند) همچنين شركاى آنها قتل فرزندان را در نظر بسيارى از بتپرستان جلوه داده بود» (وَ كَذلِكَ زَيَّنَ لِكَثِيرٍ مِنَ الْمُشْرِكِينَ قَتْلَ أَوْلادِهِمْ شُرَكاؤُهُمْ).
تا آنجا كه كشتن بچههاى خود را يك نوع افتخار و يا عبادت محسوب مىداشتند.
منظور از «شركاء» در اينجا بتها هستند كه به خاطر آنان گاهى فرزندان خود را قربانى مىنمودند و يا نذر مىكردند كه اگر فرزندى نصيب آنها شد آن را براى بت قربانى كنند، همان طور كه در تاريخ بتپرستان قديم گفته شده است.
و بنابراين نسبت «تزيين» به بتها به خاطر آن است كه علاقه و عشق به بت آنها را وادار به اين عمل جنايت بار مىكرد.
سپس قرآن مىگويد: «نتيجه اين گونه اعمال زشت اين بود كه «بتها و خدمه آن، مشركان را به هلاكت بيفكنند و دين و آيين حق را مشتبه سازند و آنها را از رسيدن به يك آيين پاك محروم نمايند» (لِيُرْدُوهُمْ وَ لِيَلْبِسُوا عَلَيْهِمْ دِينَهُمْ).
قرآن مىگويد: «اما با اين همه اگر خدا مىخواست مىتوانست به اجبار جلو آنها را بگيرد» (وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما فَعَلُوهُ).
ولى اجبار بر خلاف سنت خداست، خداوند خواسته بندگان، آزاد باشند تا راه تربيت و تكامل هموار گردد زيرا در اجبار نه تربيت است و نه تكامل.
و در پايان مىفرمايد: اكنون كه چنين است و آنها در ميان يك چنين اعمال خرافى زشت و ننگينى غوطهورند و حتى قبح آن را درك نمىكنند، و از همه بدتر اين كه گاهى آن را به خدا نيز نسبت مىدهند «آنها و تهمتهايشان را به حال خود واگذار» و به تربيت دلهاى آماده و مستعد بپرداز (فَذَرْهُمْ وَ ما يَفْتَرُونَ).
-
RE: سوره انعام
(آيه 138)- در اين آيه و آيات بعد به چند قسمت از احكام خرافى بتپرستان كه حكايت از كوتاهى سطح فكر آنها مىكند اشاره شده است.
نخست مىگويد بتپرستان مىگفتند: «اين قسمت از چهارپايان و زراعت كه مخصوص بتهاست و سهم آنها مىباشد بطور كلى براى همه ممنوع است، مگر آنهايى كه ما مىخواهيم و به پندار آنها تنها اين دسته حلال بود نه بر ديگران» (وَ قالُوا هذِهِ أَنْعامٌ وَ حَرْثٌ حِجْرٌ لا يَطْعَمُها إِلَّا مَنْ نَشاءُ بِزَعْمِهِمْ).
و منظورشان همان خدمه و متوليان بت و بتخانه بود، تنها اين دسته بودند كه به پندار آنها حق داشتند از سهم بتها بخورند.
سپس اشاره به دومين چيزى مىكند كه آنها تحريم كرده بودند و مىگويد:
آنها معتقد بودند كه «قسمتى از چهارپايان هستند كه سوار شدن بر آنها حرام است» (وَ أَنْعامٌ حُرِّمَتْ ظُهُورُها).
بعد سومين قسمت از احكام نارواى آنها را بيان كرده مىگويد: «نام خدا را بر قسمتى از چهارپايان نمىبردند» (وَ أَنْعامٌ لا يَذْكُرُونَ اسْمَ اللَّهِ عَلَيْهَا).
اين جمله ممكن است اشاره به حيواناتى باشد كه به هنگام ذبح تنها نام بت را بر آنها مىبردند و يا حيواناتى بوده است كه سوار شدن بر آنها را براى حج تحريم كرده بودند.
عجيب اين است كه به اين احكام خرافى قناعت نمىكردند، بلكه «به خدا افترا مىبستند و آن را به او نسبت مىدادند» (افْتِراءً عَلَيْهِ).
در پايان آيه پس از ذكر اين احكام ساختگى مىگويد: «خداوند به زودى كيفر آنها را در برابر اين افترائات خواهد داد» (سَيَجْزِيهِمْ بِما كانُوا يَفْتَرُونَ).
-
RE: سوره انعام
(آيه 139)- در اين آيه نيز به يكى ديگر از احكام خرافى بتپرستان در مورد گوشت حيوانات اشاره كرده مىفرمايد: «آنها گفتند: جنينهايى كه در شكم اين حيوانات است مخصوص مردان ما است، و بر همسران ما حرام است ولى اگر مرده متولد شود، همگى در آن شريكند» (وَ قالُوا ما فِي بُطُونِ هذِهِ الْأَنْعامِ خالِصَةٌ لِذُكُورِنا وَ مُحَرَّمٌ عَلى أَزْواجِنا وَ إِنْ يَكُنْ مَيْتَةً فَهُمْ فِيهِ شُرَكاءُ).
قرآن به دنبال اين حكم جاهلى، با اين جمله مطلب را تمام كرده و مىگويد:
«به زودى خداوند كيفر اين گونه توصيفات آنها را مىدهد» (سَيَجْزِيهِمْ وَصْفَهُمْ).
و در پايان آيه مىفرمايد: «او حكيم و داناست» (إِنَّهُ حَكِيمٌ عَلِيمٌ).
هم از اعمال و گفتار و تهمتهاى نارواى آنان باخبر است و هم روى حساب، آنها را مجازات مىكند.
(آيه 140)- در تعقيب چند آيه گذشته كه سخن از قسمتى از احكام خرافى و آداب زشت و ننگين عصر جاهليت عرب به ميان آورد، در اين آيه به شدت همه اين اعمال و احكام را محكوم كرده و با «هفت تعبير مختلف» در جملههايى كوتاه اما بسيار رسا و جالب، وضع آنها را روشن مىسازد.
نخست مىگويد: «كسانى كه فرزندان خود را از روى سفاهت و جهل كشتند، زيان كردند» (قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ قَتَلُوا أَوْلادَهُمْ سَفَهاً بِغَيْرِ عِلْمٍ).
هم از نظر انسانى و اخلاقى، و هم از نظر عاطفى، و هم از نظر اجتماعى گرفتار خسارت و زيان گشتند و از همه بالاتر خسارت معنوى در جهان ديگر! هر يك از اين تعبيرهاى سهگانه به تنهايى براى معرفى زشتى عمل آنها كافى است. كدام علم و دانش اجازه مىدهد كه انسان چنين عملى را به عنوان يك سنت و يا قانون در جامعه خود بپذيرد؟! اينجاست كه به ياد گفتار ابن عباس مىافتيم كه مىگفت: اگر كسى بخواهد ميزان عقب ماندگى اقوام جاهلى را بداند آيات سوره انعام (يعنى آيات فوق) را بخواند.
سپس قرآن مىگويد: «اينان آنچه را خدا به آنان روزى داده بود و مباح و حلال ساخته بود، بر خود تحريم كردند و به خدا افترا زدند كه خدا آنها را حرام كرده است» (وَ حَرَّمُوا ما رَزَقَهُمُ اللَّهُ افْتِراءً عَلَى اللَّهِ).
در اين جمله با دو تعبير ديگر اعمال آنها محكوم شده است، زيرا آنها نعمتى را كه خدا به آنان «روزى» داده بود و حتى براى ادامه حياتشان لازم و ضرورى بود بر خود تحريم كردند و قانون خدا را زير پا گذاشتند و ديگر اين كه به خدا «افترا» بستند كه او چنين دستورى داده است، با آن كه ابدا چنين نبود.
و در پايان آيه با دو تعبير ديگر آنان را محكوم مىسازد، نخست مىگويد:
«آنها بطور مسلم گمراه شدند» (قَدْ ضَلُّوا).
سپس اضافه مىكند «آنها هيچ گاه در مسير هدايت نبودهاند» (وَ ما كانُوا مُهْتَدِينَ).
-
RE: سوره انعام
(آيه 141)- يك درس بزرگ توحيد! در اين آيه به چند موضوع اشاره شده است كه هر كدام در حقيقت نتيجه ديگرى است.
نخست مىگويد: «خداوند همان كسى است كه انواع باغها و زراعتها با درختان گوناگون آفريده است كه بعضى روى داربستها قرار گرفته (و با منظره بديع و دلانگيز خود چشمها را متوجه خويش مىسازند، و با ميوههاى لذيذ و پربركت كام انسان را شيرين مىكنند) و بعضى بدون احتياج به داربست بر سر پا ايستاده و سايه بر سر آدميان گسترده، و با ميوههاى گوناگون به تغذيه انسان كمك مىكنند» (وَ هُوَ الَّذِي أَنْشَأَ جَنَّاتٍ مَعْرُوشاتٍ وَ غَيْرَ مَعْرُوشاتٍ).
سپس اشاره به دو قسمت از باغها و جنات كرده، مىگويد: «و همچنين درختان نخل و زراعت را آفريد» (وَ النَّخْلَ وَ الزَّرْعَ).
بعد اضافه مىكند كه: «اين درختان از نظر ميوه و طعم با هم متفاوتند» (مُخْتَلِفاً أُكُلُهُ). يعنى با اين كه از زمين واحدى مىرويند هر كدام طعم و عطر و خاصيتى مخصوص به خود دارند، كه در ديگرى ديده نمىشود.
سپس اشاره به دو قسمت ديگر از ميوههايى مىكند كه فوق العاده مفيد و داراى ارزش حياتى هستند، و مىگويد: «همچنين زيتون و انار» را آفريد (وَ الزَّيْتُونَ وَ الرُّمَّانَ).
انتخاب اين دو، ظاهرا به خاطر آن است كه اين دو درخت در عين اين كه از نظر ظاهر با هم شباهت دارند، از نظر ميوه و خاصيت غذايى بسيار با هم متفاوتند.
لذا بلافاصله مىفرمايد «هم با يكديگر شبيهند و هم غير شبيه» (مُتَشابِهاً وَ غَيْرَ مُتَشابِهٍ).
پس از ذكر اين همه نعمتهاى گوناگون پروردگار، مىگويد: «از ميوه آنها به هنگامى كه به ثمر نشست، بخوريد ولى فراموش نكنيد كه به هنگام چيدن، حق آن را بايد ادا كنيد» (كُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ إِذا أَثْمَرَ وَ آتُوا حَقَّهُ يَوْمَ حَصادِهِ).
و در پايان، فرمان مىدهد كه «اسراف نكنيد، زيرا خداوند مسرفان را دوست نمىدارد» (وَ لا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ).
-
RE: سوره انعام
(آيه 142)- در اين آيه و دو آيه بعد در باره حيوانات حلال گوشت و خدمات آنها سخن مىگويد.
نخست مىگويد: خداوند كسى است كه از چهارپايان براى شما حيوانات بزرگ و باربر و حيوانات كوچك آفريد» (وَ مِنَ الْأَنْعامِ حَمُولَةً وَ فَرْشاً).
«فرش» به همان معنى معروف است، ولى در اينجا به معنى گوسفند و نظير آن از حيوانات كوچك تفسير شده است.
سپس چنين نتيجه مىگيرد، اكنون كه همه اينها مخلوق خداست و حكم آن به دست اوست، به شما اجازه مىدهد كه «از آنچه خدا به شما روزى داده است بخوريد» (كُلُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ).
و براى تأكيد اين سخن و ابطال احكام خرافى مشركان، مىفرمايد: «از گامهاى شيطان پيروى نكنيد، كه او دشمن آشكار شماست» دشمنى كه از آغاز خلقت آدم با شما اعلان جنگ داده است (وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ).
(آيه 143)- در اين آيه به عنوان توضيح، قسمتى از حيوانات حلال گوشت و قسمتى از حيواناتى را كه هم باربرند و هم براى تغذيه انسان قابل استفادهاند، شرح مىدهد و مىگويد: «خداوند هشت جفت از چهارپايان را براى شما آفريد، از گوسفند و ميش يك جفت (نر و ماده) و از بز يك جفت (نر و ماده)» (ثَمانِيَةَ أَزْواجٍ مِنَ الضَّأْنِ اثْنَيْنِ وَ مِنَ الْمَعْزِ اثْنَيْنِ).
پس از ذكر اين چهار زوج بلافاصله به پيامبرش دستور مىدهد كه «از آنها صريحا بپرس: آيا خداوند نرهاى آنها را حرام كرده يا مادهها را»؟ (قُلْ آلذَّكَرَيْنِ حَرَّمَ أَمِ الْأُنْثَيَيْنِ). «يا حيواناتى كه در شكم ميشها يا بزهاى ماده است» (أَمَّا اشْتَمَلَتْ عَلَيْهِ أَرْحامُ الْأُنْثَيَيْنِ).
بعد اضافه مىكند: «اگر راست مىگوييد و بر تحريم هر يك از اين حيوانات از روى علم و دانش دليلى داريد به من خبر دهيد» (نَبِّئُونِي بِعِلْمٍ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ).
-
RE: سوره انعام
(آيه 144)- در اين آيه، چهار زوج ديگر را بيان مىكند و مىفرمايد: «از شتر، دو زوج (نر و ماده) و از گاو هم دو زوج (نر و ماده) قرار داديم، بگو: كداميك از اينها را خدا حرام كرده است، نرها يا مادهها را و يا حيواناتى كه در شكم شترها يا گاوهاى ماده است»؟ (وَ مِنَ الْإِبِلِ اثْنَيْنِ وَ مِنَ الْبَقَرِ اثْنَيْنِ قُلْ آلذَّكَرَيْنِ حَرَّمَ أَمِ الْأُنْثَيَيْنِ أَمَّا اشْتَمَلَتْ عَلَيْهِ أَرْحامُ الْأُنْثَيَيْنِ).
حكم به حلال بودن يا حرام بودن اين حيوانات تنها به دست خداوندى است كه آفريننده آنها و آفريدگار بشر و تمام جهان هستى است.
در آيه قبل تصريح شده بود كه هيچ گونه دليل علمى و عقلى براى تحريم اين حيوانات در اختيار مشركان نبود، و چون آنها ادعاى نبوت و وحى نيز نداشتند، بنابراين، احتمال سوم باقى مىماند كه ادعا كنند به هنگام صدور اين فرمان، از پيامبران الهى، حاضر و گواه بودهاند.
لذا مىفرمايد: «آيا شما شاهد و گواه اين مطلب بوديد، هنگامى كه خداوند شما را به اين موضوع توصيه كرد» (أَمْ كُنْتُمْ شُهَداءَ إِذْ وَصَّاكُمُ اللَّهُ بِهذا).
و چون جواب اين سؤال نيز منفى بوده، ثابت مىشود كه آنها جز تهمت و افتراء در اين باره سرمايهاى نداشتند.
لذا در پايان آيه اضافه مىكند: «چه كسى ستمكارتر است از آنها كه بر خدا دروغ مىبندند تا مردم را از روى جهل گمراه سازند، مسلما خداوند هيچ گاه ستمگران را هدايت نخواهد كرد» (فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ كَذِباً لِيُضِلَّ النَّاسَ بِغَيْرِ عِلْمٍ، إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ).
از آيه فوق استفاده مىشود كه دروغ بستن به خدا يكى از بزرگترين ستمها است، ستم به مقام مقدس پروردگار، و ستم به بندگان خدا، و ستم به خويشتن!
-
RE: سوره انعام
(آيه 145)- بخشى از حيوانات حرام. براى روشن ساختن محرمات الهى از بدعتهايى كه مشركان در آيين حق گذاشته بودند، در اين آيه به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دستور مىدهد كه: «صريحا به آنها بگو: در آنچه بر من وحى شده هيچ غذاى حرامى را براى هيچ كس (اعم از زن و مرد، كوچك و بزرگ) نمىيابم» (قُلْ لا أَجِدُ فِي ما أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّماً عَلى طاعِمٍ يَطْعَمُهُ).
مگر چند چيز «نخست اين كه مردار باشد» (إِلَّا أَنْ يَكُونَ مَيْتَةً).
«يا خونى كه از بدن حيوان بيرون مىريزد» (أَوْ دَماً مَسْفُوحاً).
نه خونهايى كه پس از بريدن رگهاى حيوان و خارج شدن مقدار زيادى از خون در لابلاى رگهاى مويين در وسط گوشتها باقى مىماند «يا گوشت خوك» (أَوْ لَحْمَ خِنزِيرٍ). زيرا «همه اينها رجس و پليدى است» و مايه تنفر طبع سالم آدمى و منبع انواع آلودگيها و سر چشمه زيانهاى مختلف (فَإِنَّهُ رِجْسٌ).
سپس به نوع چهارم اشاره كرده مىگويد: «يا حيواناتى كه هنگام ذبح نام غير خدا بر آنها برده شده است» (أَوْ فِسْقاً أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ). كه از نظر اخلاقى و معنوى نشانه بيگانگى از خدا و دورى از مكتب توحيد است.
بنابراين، شرايط ذبح اسلامى، بر دو گونه است، بعضى مانند بريدن رگهاى چهارگانه و بيرون ريختن خون حيوان، جنبه بهداشتى دارد، و بعضى مانند رو به قبله بودن و گفتن «بسم اللّه» و ذبح به وسيله مسلمان، جنبه معنوى.
در پايان آيه كسانى را كه از روى ناچارى و اضطرار، و نيافتن هيچ غذاى ديگر براى حفظ جان خويش، از اين گوشتهاى حرام استفاده مىكنند، استثناء كرده و مىگويد: «كسانى كه اضطرار پيدا كنند، گناهى بر آنها نيست، مشروط بر اين كه تنها به خاطر حفظ جان باشد نه به خاطر لذت و يا حلال شمردن حرام الهى و نه زياد از حد، بخورند، در اين صورت پروردگار آمرزنده مهربان، آنها را معاف خواهد ساخت» (فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَإِنَّ رَبَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ).
در حقيقت اين دو شرط براى آن است كه افرادى اضطرار را دستاويز براى تجاوز به حريم قوانين الهى نسازند.