-
RE: سوره احزاب [33]
اگر عرب در عصر جاهليت اولى، جنگ و غارتگرى داشت، و فى المثل چندين بار بازار عكاظ صحنه خونريزيهاى احمقانه گرديد كه چند تن كشته شدند، در جاهليت عصر ما جنگهاى جهانى رخ مىدهد كه گاه بيست ميليون نفر در آن قربانى و بيش از آن مجروح و ناقص الخلقه مىشوند! اگر در جاهليت عرب زنان، «تبرج به زينت» مىكردند، و روسريهاى خود را كنار مىزدند به گونهاى كه مقدارى از سينه و گلو و گردنبند و گوشواره آنها نمايان مىگشت، در عصر ما كلوپهايى تشكيل مىشود به نام كلوپ برهنگان- كه نمونه آن در انگلستان معروف است- كه با نهايت معذرت افراد در آن برهنه مادرزاد مىشوند، رسوائيهاى پلاژهاى كنار دريا و استخرها و حتى معابر عمومى نگفتنى است.
اگر در جاهليت عرب، «زنان آلوده ذوات الاعلام» بودند كه پرچم بر در خانه خود مىزدند تا افراد را به سوى خود دعوت كنند!، در جاهليت قرن ما افرادى هستند كه در روزنامههاى مخصوص مطالبى را در اين زمينه مطرح مىكنند كه قلم از ذكر آن جدا شرم دارد، و جاهليت عرب بر آن صد شرف دارد.
خلاصه چه گوييم از وضع مفاسدى كه در تمدن مادى ماشينى منهاى ايمان عصر ما وجود دارد كه ناگفتنش بهتر است، و نبايد اين تفسير را با آن آلوده كرد.
آنچه گفتيم فقط مشتى از خروار براى نشان دادن زندگى كسانى بود كه از خدا فاصله مىگيرند، و با داشتن هزاران دانشگاه و مراكز علمى و دانشمندان معروف، در منجلاب فساد غوطهورند، و حتى گاهى همين مراكز علمى و دانشمندانشان در اختيار همان فجايع و مفاسد قرار مىگيرند.
-
RE: سوره احزاب [33]
(آيه 35)-
شأن نزول:
هنگامى كه «اسماء بنت عميس» همسر «جعفر بن ابى طالب» با شوهرش از «حبشه» بازگشت به ديدن همسران پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آمد، يكى از نخستين سؤالاتى كه مطرح كرد اين بود: آيا چيزى از آيات قرآن در باره زنان نازل شده است؟ آنها در پاسخ گفتند: نه! «اسماء» به خدمت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آمد، عرض كرد: «اى رسول خدا جنس زن گرفتار خسران و زيان است! پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: چرا؟ عرض كرد: به خاطر اين كه در اسلام و قرآن فضيلتى در باره آنها همانند مردان نيامده است.
اينجا بود كه آيه نازل شد و به آنها اطمينان داد كه زن و مرد در پيشگاه خدا از نظر قرب و منزلت يكسانند.
تفسير:
شخصيت و ارزش مقام زن در اسلام- به دنبال بحثهايى كه در باره وظائف همسران پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در آيات گذشته ذكر شده در اين آيه سخنى جامع و پرمحتوا در باره همه زنان و مردان و صفات بر جسته آنها بيان شده است، و ضمن بر شمردن ده وصف از اوصاف اعتقادى و اخلاقى و عملى آنان، پاداش عظيم آنها را در پايان آيه بر شمرده است.
مىگويد: «مردان مسلمان و زنان مسلمان» (إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَ الْمُسْلِماتِ).
«و مردان مؤمن و زنان مؤمنه» (وَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ).
اشاره به اين كه اسلام همان اقرار به زبان است كه انسان را در صف مسلمين قرار مىدهد، و مشمول احكام آنها مىكند، ولى ايمان تصديق به قلب و دل است و اعمالى كه به دنبال آن مىآيد.
«و مردانى كه مطيع فرمان خدا هستند و زنانى كه از فرمان حق اطاعت مىكنند» (وَ الْقانِتِينَ وَ الْقانِتاتِ).
-
RE: سوره احزاب [33]
سپس به يكى ديگر از مهمترين صفات مؤمنان راستين، يعنى حفظ زبان پرداخته، مىگويد: «و مردان راستگو و زنان راستگو» (وَ الصَّادِقِينَ وَ الصَّادِقاتِ).
و از آنجا كه ريشه ايمان، صبر و شكيبايى در مقابل مشكلات است، و نقش آن در معنويات انسان همچون نقش «سر» است در برابر «تن» پنجمين وصف آنها را اين گونه بازگو مىكند: «و مردان صابر و شكيبا و زنان صابر و شكيبا» (وَ الصَّابِرِينَ وَ الصَّابِراتِ).
از طرفى مىدانيم يكى از بدترين آفات اخلاقى، كبر و غرور و حب جاه است، و نقطه مقابل آن «خشوع»، لذا در ششمين توصيف مىفرمايد: «و مردان با خشوع و زنان با خشوع» (وَ الْخاشِعِينَ وَ الْخاشِعاتِ).
گذشته از حب جاه، حب مال، نيز آفت بزرگى است، و اسارت در چنگال آن، اسارتى است دردناك، و نقطه مقابل آن انفاق و كمك كردن به نيازمندان است، لذا در هفتمين توصيف مىگويد: «و مردان انفاقگر و زنان انفاق كننده» (وَ الْمُتَصَدِّقِينَ وَ الْمُتَصَدِّقاتِ).
سه چيز است كه اگر انسان از شر آن در امان بماند از بسيارى از شرور و آفات اخلاقى در امان است، زبان و شكم و شهوت جنسى، به قسمت اول در چهارمين توصيف اشاره شد، اما به قسمت دوم و سوم در هشتمين و نهمين وصف مؤمنان راستين اشاره كرده، مىگويد: «و مردانى كه روزه مىدارند و زنانى كه روزه مىدارند» (وَ الصَّائِمِينَ وَ الصَّائِماتِ).
«و مردانى كه دامان خود را از آلودگى به بىعفتى حفظ مىكنند، و زنانى كه عفيف و پاكند» (وَ الْحافِظِينَ فُرُوجَهُمْ وَ الْحافِظاتِ).
-
RE: سوره احزاب [33]
سر انجام به دهمين و آخرين صفت كه تداوم تمام اوصاف پيشين بستگى به آن دارد پرداخته، مىگويد: «و مردانى كه بسيار به ياد خدا هستند، و زنانى كه بسيار ياد خدا مىكنند» (وَ الذَّاكِرِينَ اللَّهَ كَثِيراً وَ الذَّاكِراتِ).
آرى! آنها با ياد خدا در هر حال و در هر شرايط، پردههاى غفلت و بىخبرى را از قلب خود كنار مىزنند، وسوسهها و همزات شياطين را دور مىسازند و اگر لغزشى از آنان سر زند، فورا در مقام جبران بر مىآيند.
در پايان آيه، پاداش بزرگ اين گروه از مردان و زنانى را كه داراى ويژگيهاى ده گانه فوق هستند چنين بيان مىكند: «خداوند براى آنها مغفرت و پاداش عظيمى فراهم ساخته است» (أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِيماً).
نخست با آب مغفرت گناهان آنها را- كه موجب آلودگى روح و جان آنها است- مىشويد، سپس پاداش عظيمى كه عظمتش را جز او كسى نمىداند در اختيارشان مىنهد.
-
RE: سوره احزاب [33]
(آيه 36)-
شأن نزول:
اين آيه در مورد داستان ازدواج زينب بنت جحش (دختر عمّه پيامبر گرامى اسلام) با زيد بن حارثه برده آزاد شده پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نازل شده است.
قبل از زمان بعثت و بعد از آن كه خديجه با پيامبر صلّى اللّه عليه و آله ازدواج كرد خديجه بردهاى به نام «زيد» خريدارى نمود كه بعدا آن را به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بخشيد و حضرت او را آزاد فرمود، و چون طائفهاش او را از خود راندند پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نام «فرزند خود» بر او نهاد.
هنگامى كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله تصميم گرفت براى «زيد» همسرى برگزيند از «زينب بنت جحش» كه دختر «اميه» دختر «عبد المطلب» (دختر عمّهاش) بود براى او خواستگارى نمود «زينب» نخست چنين تصور مىكرد كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مىخواهد او را براى خود انتخاب كند، خوشحال شد و رضايت داد، ولى بعدا كه فهميد خواستگارى از او براى «زيد» است، سخت ناراحت شد و سر باز زد، برادرش «عبد اللّه» نيز با اين امر به سختى مخالفت نمود.
در اينجا بود كه آيه نازل شد و به امثال زينب و عبد اللّه هشدار داد كه آنها نمىتوانند هنگامى كه خدا و پيامبرش كارى را لازم مىدانند مخالفت كنند، آنها كه اين مسأله را شنيدند در برابر فرمان خدا تسليم شدند.
اما اين ازدواج ديرى نپاييد و بر اثر ناسازگاريهاى اخلاقى ميان طرفين، منجر به طلاق شد.
سپس پيامبر صلّى اللّه عليه و آله براى جبران اين شكست زينب در ازدواج، او را به فرمان خدا به همسرى خود برگزيد.
-
RE: سوره احزاب [33]
تفسير:
مىدانيم روح اسلام «تسليم» است، آن هم «تسليم بىقيد و شرط در برابر فرمان خدا» اين معنى در آيات مختلفى از قرآن با عبارات گوناگون منعكس شده است، از جمله در اين آيه مىفرمايد: «هيچ مرد و زن با ايمانى حق ندارد هنگامى كه خدا و پيامبرش مطلبى را لازم بدانند اختيارى از خود در برابر فرمان خدا داشته باشند» (وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ). آنها بايد اراده خود را تابع اراده حق كنند، همان گونه كه سر تا پاى وجودشان وابسته به اوست.
اين درست به آن مىماند كه يك طبيب ماهر به بيمار بگويد در صورتى به درمان تو مىپردازم كه در برابر دستوراتم تسليم محض شوى، و از خود ارادهاى نداشته باشى، اين نهايت دلسوزى طبيب را نسبت به بيمار نشان مىدهد و خدا از چنين طبيبى برتر و بالاترست.
لذا در پايان آيه به همين نكته اشاره كرده، مىفرمايد: «كسى كه نافرمانى خدا و پيامبرش را كند گرفتار گمراهى آشكارى شده است» (وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالًا مُبِيناً).
راه سعادت گم مىكند و به بيراهه و بدبختى كشيده مىشود.
-
RE: سوره احزاب [33]
(آيه 37)- سپس به داستان معروف «زيد» و همسرش «زينب» كه يكى از مسائل حساس زندگانى پيامبر گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و آله است و ارتباط با مسأله همسران پيامبر صلّى اللّه عليه و آله- كه در آيات پيشين گذشت دارد- پرداخته، مىگويد: «به خاطر بياور زمانى را كه به كسى كه خداوند به او نعمت داده بود، و تو نيز به او نعمت بخشيده بودى مىگفتى همسرت را نگاهدار و از خدا بپرهيز» و پيوسته اين امر را تكرار مىكردى! (وَ إِذْ تَقُولُ لِلَّذِي أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِ أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَ اتَّقِ اللَّهَ).
منظور از «نعمت خداوند» همان نعمت هدايت و ايمان است كه نصيب «زيد بن حارثه» كرده بود، و نعمت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله اين بود كه وى را آزاد كرد و همچون فرزند خويش گراميش داشت.
از اين آيه استفاده مىشود كه ميان زيد و زينب، مشاجرهاى در گرفته بود و اين مشاجره ادامه يافت و در آستانه جدايى و طلاق قرار گرفت، و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كرارا و مستمرا او را نصيحت مىكرد و از جدايى و طلاق باز مىداشت.
بعد مىافزايد: «تو در دل چيزى را پنهان مىداشتى كه خداوند آن را آشكار مىكند، و از مردم مىترسيدى در حالى كه خداوند سزاوارتر است كه از او بترسى»! (وَ تُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِيهِ وَ تَخْشَى النَّاسَ وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ).
مسأله ترس از خدا نشان مىدهد كه اين ازدواج به عنوان يك وظيفه انجام شده كه بايد به خاطر پروردگار ملاحظات شخصى را كنار بگذارد تا يك هدف مقدس الهى تأمين شود، هر چند به قيمت زخم زبان كوردلان تمام گردد.
لذا در دنباله آيه مىفرمايد: «هنگامى كه زيد نيازش را از آن زن به سر آورد (و از او جدا شد) ما او را به همسرى تو در آورديم، تا مشكلى براى مؤمنان در ازدواج با همسران پسر خواندههايشان- هنگامى كه از آنها طلاق بگيرند- نباشد» (فَلَمَّا قَضى زَيْدٌ مِنْها وَطَراً زَوَّجْناكَها لِكَيْ لا يَكُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ حَرَجٌ فِي أَزْواجِ أَدْعِيائِهِمْ إِذا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَراً).
و اين كارى بود كه مىبايست انجام بشود «و فرمان خدا انجام شدنى است» (وَ كانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولًا).
بنا بر اين، ازدواج الهى، يك مسأله اخلاقى و انسانى بود و نيز وسيله مؤثرى براى شكستن دو سنّت غلط جاهلى حرمت ازدواج با همسر مطلقه پسر خوانده، و قبح ازدواج با همسر مطلقه يك غلام و برده آزاد شده.
-
RE: سوره احزاب [33]
(آيه 38)- اين آيه در تكميل بحثهاى گذشته چنين مىگويد: «هيچ گونه سختى و حرجى بر پيامبر در آنچه خدا براى او واجب كرده است نيست» (ما كانَ عَلَى النَّبِيِّ مِنْ حَرَجٍ فِيما فَرَضَ اللَّهُ لَهُ).
آنجا كه خداوند فرمانى به او مىدهد، ملاحظه هيچ امرى در برابر آن جايز نيست و بدون هيچ چون و چرا بايد به مرحله اجرا درآيد.
اصولا سنت شكنى و بر چيدن آداب و رسوم خرافى و غير انسانى همواره با سر و صدا توأم است، و پيامبران هرگز نبايد به اين سر و صداها اعتنا كنند.
لذا در جمله بعد مىفرمايد: «اين سنت الهى در مورد پيامبران در امم پيشين نيز جارى بوده است» (سُنَّةَ اللَّهِ فِي الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ).
تنها تو نيستى كه گرفتار اين مشكلى، بلكه همه انبيا به هنگام شكستن سنتهاى غلط گرفتار اين ناراحتيها بودهاند.
و در پايان آيه براى تثبيت، قاطعيت در اين گونه مسائل بنيادى مىفرمايد: «فرمان خدا همواره روى حساب و برنامه دقيقى است و بايد به مرحله اجرا در آيد» (وَ كانَ أَمْرُ اللَّهِ قَدَراً مَقْدُوراً).
-
RE: سوره احزاب [33]
(آيه 39)- مبلّغان راستين كيانند؟ به تناسب بحثى كه در آيه قبل در باره پيامبران گذشت اين آيه به يكى از مهمترين برنامههاى عمومى انبيا اشاره كرده، مىفرمايد: پيامبران پيشين «كسانى بودند كه تبليغ رسالتهاى الهى مىكردند و از او مىترسيدند و از هيچ كس جز خدا واهمه نداشتند» (الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ يَخْشَوْنَهُ وَ لا يَخْشَوْنَ أَحَداً إِلَّا اللَّهَ).
تو نيز در تبليغ رسالتهاى پروردگار نبايد كمترين وحشتى از كسى داشته باشى! اصولا كار پيامبران در بسيارى از مراحل شكستن سنتهاى غلط است و اگر بخواهند كمترين ترس و وحشتى به خود راه بدهند در انجام رسالت خود پيروز نخواهند شد قاطعانه بايد پيش روند، حرفهاى ناموزون بدگويان را به جان خريدار شوند و بىاعتنا به جوسازيها به برنامههاى خود ادامه دهند چرا كه همه حسابها به دست خداست.
لذا در پايان آيه مىفرمايد: «همين بس كه خداوند (حافظ اعمال بندگان و) حسابگر (و جزا دهنده آنها) است» (وَ كَفى بِاللَّهِ حَسِيباً).
هم حساب ايثار و فداكارى پيامبران را در اين راه نگه مىدارد و پاداش مىدهد و هم سخنان ناموزون و ياوه سرايى دشمنان را محاسبه و كيفر مىدهد.
اين آيه دليل روشنى است بر اينكه شرط اساسى براى پيشرفت در مسائل تبليغاتى قاطعيت و اخلاص و عدم وحشت از هيچ كس جز از خداست.
-
RE: سوره احزاب [33]
(آيه 40)- مسأله خاتميت: اين آيه آخرين سخنى است كه خداوند در ارتباط با مسأله ازدواج پيامبر صلّى اللّه عليه و آله با «همسر مطلقه زيد» براى شكستن يك سنت غلط جاهلى، بيان مىدارد، و ضمنا حقيقت مهم ديگرى را- كه مسأله خاتميت است- در ذيل آن بيان مىكند، مىفرمايد: «محمد پدر هيچ يك از مردان شما نبوده و نيست» (ما كانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِكُمْ).
نه «زيد» و نه ديگرى، و اگر يك روز نام پسر محمّد بر او گذاردند اين تنها يك عادت و سنّت بود كه با ورود اسلام و نزول قرآن بر چيده شد نه يك رابطه طبيعى و خويشاوندى.
سپس مىافزايد: «ولى (او) رسول خدا و ختم كننده و آخرين پيامبران است» (وَ لكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِيِّينَ).
بنا بر اين صدر آيه ارتباط نسبى را بطور كلى قطع مىكند، و ذيل آيه ارتباط معنوى ناشى از رسالت و خاتميت را اثبات مىنمايد، و از اينجا پيوند صدر و ذيل روشن مىشود.
و البته خداوند عالم و آگاه همه آنچه را در اين زمينه لازم بوده در اختيار او گذارده، از اصول و فروع و كليات و جزئيات در تمام زمينهها، و لذا در پايان آيه مىفرمايد: «و خداوند به همه چيز آگاه است» (وَ كانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيماً).
(آيه 41)- رحمت و درود خدا و فرشتگان راهگشاى مؤمنان: از آنجا كه در آيات گذشته سخن از وظائف سنگين پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله در مقام تبليغ رسالت بود، در اينجا براى فراهم آوردن زمينه اين تبليغ و گسترش دامنه آن در تمام محيط بخشى از وظائف مؤمنان را بيان مىكند، روى سخن را به همه آنها كرده چنين مىگويد: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد! خدا را فراوان ياد كنيد» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْراً كَثِيراً).