وقتی پرستار به نعمت الله امید زنده بودن را می داد، او نوشت:
*من از مرگ وحشتی ندارم، راستش را بگوید پزشک.
وقتی پرستار به نعمت الله امید زنده بودن را می داد، او نوشت:
*من از مرگ وحشتی ندارم، راستش را بگوید پزشک.
پرستویی که مقصد را در کوچ میبیند از ویرانی لانه اش نمی هراسد.
م.ا