در آنجا بستری شدم و باب زندگی جديدی برايم باز شد. هنوز روی تختم جا خوش نكرده بودم كه يک صدای گرفته‌ای به من گفت:

- «خوش اومدی عمو فردوس... ، بازم برامون می ‌خونی؟»

برگشتم، نعمت بود. آن روزها من ته صدايی داشتم و گاهی در جبهه می ‌خواندم. گفتم:

- «چی دوست داری بخونم؟»

گفت:

- «اون شعر حسين حسين كه شب عمليات می خوندی.»

در بخش طبی 4 بيمارستان امام 40 نفر بوديم كه اكثر آنها شهيد شدند و من چون شيميايی ‌ام حاد نبود، ماندم. بعضی ها ماندند و رانده شدند وعده‌ای رفتند و خوانده شدند.

من آن شب باز برای دلشان خواندم:

حسين حسين شعار مظلومان است

شهادت افتخار عاشقان است

كربلا كربلا شهر تو پادگان مستضعفان

بزودی می ‌رسد ارتش فاتح امام زمان(عج)

حسين حسين...